علیرضا کوشک جلالی در مکتب آناهیتا و زیرنظر مصطفی اسکویی با الفبای تئاتر آشنا شد. پس از مهاجرت به آلمان و گذراندن دورههای مختلف بازیگری و کارگردانی، به شکل حرفهای به دنیای نمایش قدم گذاشت و سالهاست بهعنوان نویسنده و کارگردان در آلمان مشغول به کار است.
سال۷۸ نمایش مسخ او(بازی: محسن حسینی، طراح صحنه: بهروز غریبپور) که در شهر کلن به زبان آلمانی اجرا شده بود، به بخش بینالملل جشنواره تئاتر فجر دعوت شد. اولین نمایش جلالی به زبان فارسی، پستچی پابلو نرودا، با بازی کاظم هژیرآزاد، رویا تیموریان، کیکاووس یاکیده و نرگس هاشمپور بود. طراحی صحنه و لباس این نمایش را دکتر علی رفیعی بهعهده داشت.از آن پس چند نمایش از او به زبان آلمانی، مهمان بخش بینالملل جشنوارههای مختلف ایران شد و همواره نمایشهایی را با هنرمندان ایرانی در تهران به صحنه برده است. یکی از مختصات کاری کوشک جلالی در ایران آموزش تئاتر در شهرستانهاست. او گروههای بسیاری را در تبریز، رشت، بوشهر، لنگرود، شیراز، یزد، میبد، قم، شیراز،کرمان، بندر دیر و… آموزش داده است و این روزها چهار نمایش از او (روبینسون و کروزو، موسیو ابراهیم، سکوت آوازخوان، پابرهنه و…) در شهرهای مختلف ایران مشغول اجرا هستند. در شب اول اجرای نمایش سکوت آوازخوان، توسط برخی از همکاران تئاتری شهر میبد، یزد، تبریز، شهرکرد و اصفهان مراسم بزرگداشت کوشک جلالی تحت عنوان پرچمدار تئاتر شهرستانها برگزار شد. البته در سال ۲۰۱۶ بهدلیل فعالیتهای تئاتری در دو کشور ایران و آلمان و ایجاد یک پل فرهنگی بین دو کشور، جایزه افتخاری تئاتر شهر کلن را دریافت کرد. به بهانه گسترش تئاتر در شهرستانها گفتوگویی با او داشتهایم که در ادامه میخوانید.
چرا آموزش و اجرای تئاتر در شهرستانها برایتان اهمیت پیدا کرده است؟
بدون آموزش پایهای در تمام عرصههای اجتماعی و فرهنگی تغییرات بنیادین در کشور بسیار سخت میشود. فاصله امکانات مادی تئاتر ایران و آلمان قابل مقایسه نیست. مهمترین مسأله این است که در ایران بازیگری، کارگردانی، طراحی صحنه، طراحی لباس، دراماتورژی و… شغل محسوب نمیشوند. در آلمان هنرمندان با فراغت بال زیادی به خلق آثار هنری میپردازند. مسئولان تکنیک، سازندگان دکور، مسئولان سالن، خلاصه تمام کسانی که در شکلگیری یک نمایش مسئولیتی دارند، در استخدام دولت هستند. در ایران اما تقریبا تمام این مسئولیتها تلنبار میشوند بر سر گروهها. اکثر هنرمندان درگیر یک جنگ فرسایشی جانکاه با مشکلات مادی هستند و برای خلق یک اثر هنری حقوقی دریافت نمیکنند و در اکثر موارد حتی باید از جیب هم مایه بگذارند. تعداد بسیار کم سالنهای نمایشی و امکانات محدود همین سالنها، تعداد اندک پروژکتورهای موجود خود مثنوی هفتاد من است. بدبختی بزرگتر این است که فاصله همین امکانات محدود تهران با شهرستانها نیز چند سال نوری است. به این دلیل اکثر هنرمندان شهرستانی آرزویشان رسیدن به صحنه بزرگتری است به نام تهران. کسانی هم که در تهران فعالند دوست دارند بروند خارج از کشور. کمبود امکانات مادی یکی از مهمترین دلایل فرار مغزهاست. چند سال پیش به مسئولان تئاتر پیشنهاد پیاده کردن برنامههای آموزشی درازمدت، شبیه ساختن یک مدرسه تئاتر در شهرستانها را ارائه دادم. متاسفانه هیچ یک از رؤسا به این مسأله توجهی نداشتند و بیشتر بودجه مختصری که در اختیارشان بود، صرف برگزاری جشنوارههای مختلف بیخاصیت میشود. از آنجا که آموزش از اساسیترین ستونهای تغییر جامعه است، تصمیم گرفتم با کمک عاشقان تئاتر در شهرستانهای مختلف این پروژه آموزشی را بهتنهایی شروع کنم. نزدیک به دو دهه است که با جدیت تمرکزم بر آموزش، بهخصوص در شهرستانهاست.
چگونه برنامهریزی میکنید که هم در آلمان و هم در ایران بتوانید هر سال اجرا داشته باشید؟
کرونا درس جدیدی به من داد و آن هم شیوه آنلاین کار کردن است. در دوره کرونا آموزش نمایشنامهنویسی، کارگاههای بازیگری و کارگردانی داشتم و همچنین تمرین نمایش… فکر نمیکردم که بتوانم کارگاههای بازیگری را به شکل آنلاین هدایت کنم. در کارگاههایی که برگزار میکردیم هنرجویانی از دو سه قاره حضور داشتند. هنرجویان از تمرینات فیلم میگرفتند و برایم میفرستادند. برای اولینبار یک کار در شهرکرد به صورت آنلاین کارگردانی کردم، به صحنه رفت و جایزه گرفت. زمانی که در آلمان هستم، در کنار تمرین با گروه آلمانیام، تمرینات آنلاین را با هنرمندان شهرهای مختلف برگزار میکنم. پس از سپری شدن تمرینات اصلی به ایران میآیم. در هر شهری مدتی میمانم و تمرینات نهایی را انجام میدهیم و نمایش به صحنه میرود.
آیا همه شهرها مستعد فراگیری تئاترند یا اینکه با فراز و نشیبهایی همراه میشوید؟
تمام هنرجویان و هنرمندان کشور مستعد فراگیری هستند. کار در هر شهر بنابر پیشینه تئاتریاش فراز و نشیبهای خاص خودش را دارد. کار کردن در گیلان، آذربایجان، اصفهان، شیراز، بندرعباس و… که به گونهای با تئاتر روز جهان ارتباط داشتهاند برایم کمی راحتتر است. ایران منبع استعدادهای بیشماری است که تشنه آموزش هستند و در حد توان کمبودهای مادی را با خلاقیتهای بینظیرشان پر میکنند.
بر پایه چه مبنایی به گروههای شهرستان متنی را برای اجرا پیشنهاد میکنید؟
گروههای شهرستانی خودشان با من تماس میگیرند و فیلم کارهایشان و اطلاعاتی درباره گروهشان، تعداد افراد، تواناییها و امکاناتشان را در اختیارم میگذارند؛ بنابر همین مسأله، اطلاعات متنی را پیشنهاد میکنم.
این کلاسها و دورهها بهطور خصوصی یا با حمایتهای بخش دولتی برگزار میشوند؟
بخش دولتی در طول این دو دهه، شاید ۱۰درصد به این پروژهها کمک کرده. همین بخش دولتی اما در برخی مواقع هم مسئول اصلی سنگاندازیها بوده. سال پیش در لاهیجان مجوز نمایشی که صددرصد بخش خصوصی آن را تولید کرده و به مرحله اجرا رسیده بود، صادر نکرد و محصول کار طاقتفرسای یک گروه جوان و مستعد و خلاق را به آتش کشاند. در قم پس از یک شب اجرا و در شهرکرد هم پس از دو اجرا مجوز نمایش را لغو کردند.
این روزها رابینسون و کروزو با بازیگران قمی در تئاتر شهرزاد اجرا میشود، دلیل حضورشان در تهران چیست؟
من مخالف آمدن گروههای شهرستانی به تهران هستم، چرا که این امکان وجود دارد هنرمندان شهرستانی جذب بازار کار تهران شوند و این برخلاف میل من است که سعی بر تمرکززدایی دارم. این گروه خیلی اصرار داشت که در تهران اجرا داشته باشد چون در قم پس از یک اجرا، نمایش شاید توقیف میشد و گروه کاملا ضرر میکرد. این گروه با اجرا در تهران میخواهد مشکلات مادی را بهگونهای جبران کند.
متن رابینسون کروزوئه بارها با گروههای مختلف اجرا شده. خودتان با اجرای کدام گروه موافقترید؟
بسیاری از دوستان میپرسند چرا این نمایش را در شهرهای مختلف اجرا میکنم؟ پاسخ برمیگردد باز به ضرورت آموزش و نیاز دیالوگ در جامعه. برای همین ابتدا سراغ فلسفه باید برویم. مثلا شیرازه فلسفه سقراط، اعتراف به جهل خویشتن بود: «میدانم که نمیدانم!» با آنکه پیشگو (اوراکل) او را داناترین فرد آتن میخواند، او همواره در پاسخ به هر پرسشی اعلام میکرد پاسخ را نمیداند. یک فیلسوف خردمند، فیلسوفی است که میداند چیزی که میگوید بهطور نسبی درست است و ممکن است پر از اشتباه باشد و باید در بوته نقد قرار گیرد. سقراط در میدانهای عمومی آتن (آگورا)، اقشار مختلف مردم، اعم از کارگر، نویسنده، شاعر، هنرپیشه، تاجر و قاضی را تشویق میکرد تا ارزشهایشان و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند. تأکید سقراط بر فن جدل و استدلال نظری است. با پرسشهایی از قبیل اینکه، عدالت، شرافت، فضیلت، وطنپرستی و اخلاق چیست، مردم را به چالش میکشاند.بااینحال، گام اول در راه دیالوگ را سقراط برداشت: «میدانم که نمیدانم!» این گام، با هگل کامل شد. از دید هگل، کشف حقیقت، همان تقسیمشدن خرد است. طبق این اصل، یک دیالوگ واقعی، به این مفهوم نیست که من بدانم و بخواهم دیگری را قانع کنم. یک دیالوگ واقعی، دیالوگی است که من و دیگری نمیدانیم و از طریق صحبت با هم، بیشتر میدانیم و بیشتر میفهمیم. دیالوگ یعنی با همدیگر تدبیر کردن، شریکی اندیشیدن و فهمیدن جمعی. هدف دیالوگ رسیدن به خرد جمعی است. مقام، منصب و ثروت مادی و معنوی نباید در پروسه دیالوگ نقشی بازی کنند. به بیانی، هیچ صاحب شهرتی حق ندارد از «موضعبالا» وارد دیالوگ با دیگران شود. عنصر اصلی دیالوگ «شنونده دوسویه» است و نه یک «سخنران یکسویه». دیالوگ یک خیابان یکطرفه نیست که فقط نظر و رای من بر کرسی بنشیند و حقیقت تنها نزد من باشد و بس. اگر بپذیریم که اندیشه پارهپاره و بین آدمهای مختلف تقسیم شده، پس برای کشف کل حقیقت، هیچ راهی جز دیالوگ وجود ندارد.
فقدان آموزش دانشگاهی و اشتیاق بچههای شهرستانی
در دانشکدههای تئاتری بیشتر وجوه علمی، سبکهای تئاتری و دراماتورژی آموزش داده میشود. در آلمان کسانی که میخواهند بازیگر یا کارگردان شوند به مدرسههای تئاتری میروند و با کار حرفهای در چارچوب عملی آشنا میشوند و چون در ایران مدرسه تئاتر وجود ندارد؛ سعی میکنم ساختار هنری مدرسههای تئاتری را در ابعاد کوچکتر در شهرهای مختلف ایجاد کنم و یادشان میدهم چگونه این مدرسه تئاتر را برای خودشان درست کنند. دروسی از قبیل مهارت بازیگری، شناخت ریتم، آواز، بیان و ورزشهای مختلف آموزش داده میشود. این مدارس کوچک را درست میکنم و در اختیار گروههای شهرستانی میگذارم که بعد خودشان با حفظ این مدارس در آنها تمرین کنند. پس از آموزشهای اولیه با آنها از آلمان آنلاین در ارتباط هستم. البته اشتیاق تئاتر در تمام شهرهای ایران بسیار است. آنها تشنه آموزش هستند و متاسفانه امکانات بسیار کم است.