«مسخره باز» نخستین تجربه فیلمسازی همایون غنی زاده است، کارگردانی که سالهاست نمایشهایی را در سالنهای تئاتر کشور روی صحنه برده و یکی از بهترینها در مدیوم هنر تئاتر و جوایزی را از جشنوارههای تئاتر دریافت کرده است؛ این سابقه بیش از ۱۰ سال در عرصه نمایش نقطه تمایز غنی زاده با سایر فیلمسازان اول است و نقطه حیاتی تجربه حضور او در مدیوم سینما تطبیق نگاه سینمایی فیلمساز با این پیشنه تئاتری است.
فیلمنامه «مسخره باز» به خوبی داستان را در یک جغرافیایی کوچک روایت میکند، اما فانتزیهای ذهن شخصیت دانش با بازی صابر ابر فیلم را به حقیقتِ سینما نزدیکتر میکند، فیلمساز برای خلق فانتزیهای ذهنی از جلوههای ویژه میدانی و بصری، طراحی صحنه و فیلمبردای خوبی بهره برده است.
بازیگران در افزایش کیفیت زبان بصری این فیلم نقش بسزایی دارند، بازی بسیار خوب علی نصیریان از یک سو و بازیهای درست صابر ابر و بابک حمیدیان از سوی دیگر به خوبی در خدمت شخصیت پردازیِ روایت است؛ نکته مهم اما حضور تک بازیگر زن در فیلم است، هدیه تهرانی که در چند سال گذشته به شدت گزیده کار شده، نقش هما را به عنوان شخصیت اصلی زن فیلم ایفا میکند. با وجود اینکه هما شخصیتی در محدوده ذهنی دانش و حضورش با فانتزی ذهن او همراه است، اما بازی بسیار ظریف و خوب هدیه تهرانی در تحکیم سکانسهای فانتزی فیلم بسیار تاثیر گذار است و در مجموع فیلم نمره خوبی در زمینه بازیگری دارد.
شخصیت دانش در این فیلم، هم راوی آغازین اول شخص فیلم وهم شخصیت کانونی فیلم است، فیلمنامه «مسخره باز» تا میانه فیلم هیچ نقطه بحرانی ایجاد نمیکند، تنها گره فیلم عطش شخصیت دانش برای رسیدن به آرزوی ازلی یعنی «بازیگر» شدن است و مخاطب در انتظار رسیدن دانش به این شی ارزشی است که ناگهان بحران اصلی فیلم توسط «دانش» ایجاد میشود و روایت برای خلق درام از تلفیق همین حس انتقام و عطش بیماری وار او به سینما بهره میگیرد.
دانش شخصیتی منزوی است که بیشتر خلوتش را با سینما سپری میکند، او حتی عشق را در یک سوپراستار زن سینما میبیند و عطش بی پایانش به سینما پایش را به اتفاقات جدید در زندگی باز میکند که ریشه در زندگی کودکیاش دارد. داستان به نظر ساده است، اما فیلمساز با حرکت درعرض روایت سعی در شخصیت پردازی بیشتر دارد که این شیوه درباره شخصیت اصلی به خوبی عمل میکند، اما درباره شخصیت شاپور تا حدی کمرنگ میشود و به دلیل تعدد شخصیتهای فیلم خُرده پیرنگ هایی در فیلمنامه وجود دارد (مانند قصه کاظم خان با بازی علی نصیریان و عشق نافرجامش به زری) که سرانجام تاثیرگذاری بر مخاطب ندارد، یعنی نه احساس دلسوزی برای کاظم خان ایجاد میشود، نه برای زری و نه حتی احساس تنفر از شخصیت سرهنگ که رقیب عشقی کاظم خان بوده است.
زمان و جغرافیای فیلم به طور دقیق مشخص نیست که به نظر تعمد فیلمساز برای گذر و انتقال نمادین مفهوم در زمان است، با وجود اینکه فیلم در تاریخی نا مشخص روایت میشود برخی نشانهها ذهن مخاطب را به سالهای دور گذشته ارجاع میدهد، اما شخصیتهای فیلم، درگیریها و دغدغههایشان بسیار درونی و از جنس شخصیتها در روایتهای مدرن است، درواقع فیلم نه تنها در فرم بسیار مدرن عمل میکند بلکه در روایت و حتی شخصیت پردازی به شدت از فضای کلاسیک فاصله میگیرد و به فضای مدرن نزدیک میشود.
لزوم تحلیل فرم، در فیلم مسخره باز به دلیل نوآوریها و خلاقیتها در فرم این فیلم بسیار اهمیت دارد، صحنههای تکرار شده در بخشهایی از فیلم وجود دارد که حذف این صحنه ها نه تنها آسیبی به شخصیت پردازی و پیرنگ فیلم نمیزند بلکه به انسجام و روان سازی روایت کمک میکند. با اینکه نمیتوان از نبوغ فیلمساز در خلق صحنهها با خلاقیتهای ذهنی در فرم غافل شد اما فیلمساز به قدری مصمم است در فرم متفاوت عمل کند که بخشهایی از فیلم بیشتر نوعی اداهای فرمالیستی به نظر میآید.
در مجموع به نظر می رسد غنی زاده در نخستین ساخته سینمایی، ورودش به عرصه فیلمسازی را با خلق شخصیت دانش و نمایش فانتزی های ذهنی او که همگی بر اساس سکانس های سینمایی مشهور دنیاست، با نوعی ادای دین به سینما آغاز می کند، سینمایی که رد پای حضور حرفه ای او در تئاتر در گوشه گوشه فیلم نمایان است، اما خلاقیت اوست که در این بزنگاه با خلق سینمایی ترین صحنه ها مخاطب را از اتمسفر تئاتر خارج میکند و به تماشای سکانس های خوب سینمایی دعوت میکند.
شاید نتوان «مسخره باز» را به عنوان یک اثر سینمایی جریان اصلی شناخت، اما قطعا تجربهای جسورانه از سوی فیلمساز و تجربه ای جذاب برای مخاطب است.
درباره موسیقی فیلم هم باید گفت که مسخره باز از موسیقی متن بسیار خوبی بهره میبرد، فیلمساز به درستی و برای پیشبرد روایت در لحظههای درستی از موسیقی استفاده میکند؛ این تعلق خاطر به موسیقی و استفاده درست به قدری برای فیلمساز مهم است که در یکی از دیالوگهای فیلم میشنویم «آنجا که کلام از بیان احساس باز میماند، موسیقی آغاز میشود».