«سیدرضا میرکریمی» خالق خاطراتی بهیادماندنی برای مخاطبان جدی سینماست و جزو سینماگرانی است که با امضای خاص خود، طی دو دهه اخیر، بارها در مجامع سینمایی دنیا حضور یافته و برای ایران، افتخار آفریده و در ارتقای وزن فرهنگی و سینمایی ما در دنیا نقش داشته است. آثاری چون «به همین سادگی»، «خیلی دور خیلی نزدیک»، «یه حبه قند» و «قصر شیرین» در خاطرات مخاطبان سختپسند سینمای ایران ثبت شده و این جایگاه داخلی و بینالمللی برای میرکریمی، چیزی نیست با توسل به دوقطبیسازیهای دارودستهای و زردنویسیهای رایج، از بین برود. با او درباره جایگاه و مخاطبانش و درباره برخی از این حاشیهسازیها صحبت کردم که گزیدهای از آن را میخوانید.
کارشناسان معتقدند «نگهبان شب» نوعی شاعرانگی را با خود دارد و برخی منتقدان میگویند از بین کارهای شما، به «به همین سادگی» نزدیکتر است. چیزی که مسلم است بیشتر فیلمهای شما را مردم دوست داشتهاند. کمتر آدمی را میشود پیدا کرد که از فیلمهای سیدرضا میرکریمی خاطره خوبی نداشته باشد. در حالی که جنس کار شما ربطی به فیلمهای گیشهای ندارد. آیا قبول دارید که در بین فیلمسازان صاحبامضا، جزو فیلمسازانی هستید که مخاطبان خاص خود را دارید؟
– من خودم را مناسب این توصیف شما نمیدانم… به هر حال در فرآیند تولید یک اثر هنری در کنار احوالات فردی و سیر فکری فیلمساز عوامل بیرونی هم دخالت فراوانی دارد. از فرازهای سیاسی و اجتماعی گرفته تا بارانهای هویتی و فرهنگی و بیننسلی. هر کدام روی این روند تاثیر میگذارند. برخی مواقع وقتی به پشت سرم نگاه میکنم، در کنار ضعفهای فرمی و اجرایی، در فیلمهایم نقاط مشترکی را مییابم، مسئلهای که برای خودم هم جالب است و کنجکاوم بدانم این امر ریشه در کجا دارد. در ضمن دلمشغولیهای تکرار شوندهای در کارهایم می بینیم که معمولا وجود دارد در فرآیند شکلگیری آنها خیلی خودآگاهی حضور نداشته و تصمیمی از پیش تعیین شده برای آن وجود ندارد. منظورم این است که این فیلمها، با همه نقاط ضعف و قدرتی که دارد، گاه انگار از یک جهانی روایی و عناصر تکرار شونده پیروی میکنند و این مسئله برای فیلمسازان دیگر هم وجود دارد. به هر حال نمیدانم چگونه این اتفاق رخ میدهد اما همین اندازه بگویم که آگاهانه نیست. در فرآیند بسط و گسترش قصهها، کمتر اتفاق میافتد چیزی بگویم که در آن روز چالش ذهنی خودم نباشد. به عبارتی شاید به خاطر اینکه فیلمسازی هیچگاه بخش جدایی از زندگی من نبوده است. من فیلمساز آفیشی نیستم که بعد از ساختن یک فیلم به دنبال زندگی خود بروم، بلکه این حرفه بخشی از زندگی من است، پس آثار، به نوعی بخشی از درک من از زندگی است. چه آن زمانی که چیزی را به اشتراک میگذاشتم و چه آن زمانی که در پی القای تصمیمی بودم. یک عنصر مهم به صورت نیمه خودآگاه همواره هنگام نوشتن، همراه من است و آن نیز به تجربه زیستی مربوط میشود و به من آموخته انسانهای اطرافم در خانواده و اجتماع لایههای متعدد و پیچیدهای دارند و گاهی اوقات نیز منطرهای متفاوت. قضاوت کردن راحت پیرامون آنها و بستن پروندهشان در قالب چند کلمه، کاری دشوار است. ما تنها میتوانیم ارزیابیهایی از یکدیگر داشته باشیم که مبتنی بر رفتارهای بیرونی است، درصورتی که نیاز است در ذهن یکدیگر نفوذ کنیم تا بدانیم در آنجا چه اتفاق رخ میدهد. این دغدغه همیشه با من همراه بوده و باعث شده همیشه محتاط شخصیتپردازی کنم.
با این وصف ارتباط مخاطب با شخصیتها، میتواند به عنوان یک روش برای ورود به دنیای ذهنی شما قلمداد شود…
– در کارهایم این جرات را ندارم که راه نجات را برای یکی از شخصیتهایم ببندم یا برای دیگری جایگاهی بسیار مثبت قائل شوم. به عبارتی همیشه تلاش کردهام با احترام به شخصیتها نگاه کنم و اجازه دادهام آنها حق انتخاب داشته باشند. از فیلمهایی که شخصیتها همانند خدا همه چیز را راجع به افراد میدانند و سرنوشتها را رقم میزنند خیلی خوشم نمیآید. فراموش نکنیم مخاطب وقتی وارد سالن میشود با شخصیتها همذاتپنداری میکند، بنابراین وقتی درباره شخصیتهای یک قصه حرف میزنید، دارید درباره مخاطبانتان حرف میزنید. مخاطب دوست ندارد ظرفیتهای خاموش و رازهایی که به شما نگفته را به حساب نیاورید و راحت او را قضاوت کنید.
***علاقه خاصی به معرفی بازیگران مستعد به سینما دارید. و همیشه اتفاق مثبتی در این زمینه به نفع سینما رقم زدهاید. درباره شیوه بهره گیری از این بازیگران جوان [از مرحله فراخوان و تست تا جلوی دوربین رفتن] بگویید.
-من کارم را از تلویزیون و آثار کودک آغاز کردم. در آن دوره از بازیگران کودک و نوجوانی که برای اولین بار جلوی دوربین رفته بودند، استفاده میکردم. برای مثال در سریال «بچههای مدرسه همت» کار با نابازیگر را یاد گرفتم. با جنسی از واقعیتگرایی که در آن دوره تب سینمای کیارستمی و دیدگاهاش به همراه آورده بود. به همین دلیل در فیلمهای اولم از بازیگرانی استفاده کردم که نقش خودشان را بازی میکردند. این موضوع برای من که وارد دنیای قصهگویی پیچیده سینما میشدم، یک جهان کنترلی را میساخت. بهتدریج آموختم میتوانم با بازیگران حرفهای کار کردم و نتیجه مورد نظرم را بگیرم. هماکنون نیز به چیزی که فکر میکنم این است که خروجی بازی من باید اتفاقی دلپذیر و قابل اعتماد باشد. در این میان قانونی که بر مبنای آن صرفا از بازیگری معروف یا نابازیگر استفاده کنم، ندارم و از طرفی، از ترکیب این دو شکل بازیگری در کارهایم نمیترسم. خوشبختانه در این زمینه مهارتهایی به دست آوردهام که قادرم تعادلی را بین بازیگران حرفهای و نابازیگر یا بازیگران کمتر شناخته شده، برقرار کنم تا خروجی مطلوب را به دست آورم.
٭٭٭ و یکی از شاخصههای کار شما، انتخابهای درست است…
– در بازیگری، بحث انتخاب مهم است. انتخاب وقتی خوب شکل میگیرد که در مرحله فیلمنامه روی شخصیت خوب فکر کرده باشید؛ یعنی همان اندازه که برای ساخت فیلم، فیلمنامه را نوشتهاید، باید همان مقدار راجع به شخصیتها بدانید و فیلمنامه تنها بخشی از ذهنیت شما پیرامون شخصیتهای فیلم نباشد… اگر این جستوجو را انجام داده باشید و اگر به اطرافتان خوب نگاه کرده باشید، برای انتخاب بازیگر آماده هستید. حال اینکه برای گرفتن تست بازیگری، فراخوان بدهید، بخش دوم کار محسوب میشود. در حقیقت اگر ذهنیت دقیقی پیرامون شخصیت موردنظر نداشته باشید، تستهای فراوان هم به شما کمکی نخواهد کرد.
گروهی از طرفداران سینمای گیشه، معتقدند شما جزو فیلمسازانی هستید که سود را در تولید برمیدارید و از جیب مبارک خرج نمیکنید وفیلمهایتان سرمایهگذار دولتی دارد و این را نمره منفی میدانند. با توجه به تجارب تهیهکنندگیتان، فرق تولید یک فیلم درام اجتماعی به سبک و سیاق شما با تولید کمدی اسلپاستیک از حیث تولید در چیست؟
– اینکه من هزینه ساخت فیلمهایی که میسازم، از نهادهای دولتی میگیرم یک مسئله کاملا فرعی است. چیزی که مسلم است، خروجی نهایی کارهاست. اگر یک حسابرسی بهتر و بالادستی قضاوت را بر عهده میگرفت، معلوم میشد چه کسانی از زندگی و هزینه شخصی خود بهره بردهاند تا آبرو و اعتبار سینما پایدار بماند. از طرفی چه کسانی مدعی هستند که دارند در بازار عرضه و تقاضا بر اساس سلیقه مخاطب فیلم میسازند و فیلمهایشان فروش کلانی هم میکند، اما سود سرشاری از نازل کردن سلیقه مخاطب به دست آوردهاند. به نظر میرسد شرایط برای مقایسه عادلانه این دو طیف مهیا نیست. در نتیجه من دفاع از سرمایه فیلمهایم را یک مسئله فرعی میدانم.
٭٭٭ چرا فیلم «نگهبان شب»، با توجه به ترافیک سبک فروردین، روانه اکران نوروزی نشد تا بهتر و با سانسهای بیشتری اکران شود؟ فکر نمیکنید به ویژه فارابی، از قصد چندان تمایلی به ایجاد فرصت مطلوب برای دیده شدن محصولات شاخص و غیرتجاری دوره مدیریت قبلی ندارد؟
– درباره این که فیلم در بدترین شرایط اکران شده، باید بگویم من کارشناس حوزه پخش نیستم. این فیلم یک پخشکننده داشت که بارها تاریخ اکران این فیلم را تغییر داد. از مرداد سال گذشته تا مهر. از مهر تا آذرماه. بعد گفتند بماند برای عید. در ادامه پخشکننده باز هم اظهار نارضایتی کرد و گفت: بماند برای عید فطر. در نهایت هم گفتند دو الی سه هفته بعد از عید فطر اکران خواهد شد. به نظر میرسد این دست و پا زدنها فایدهای ندارد. سیاستگذاریهای کلان سینمایی و اوضاع فرهنگی بد کشور، حاصل مولفههای خیلی زیادی است که بخشی از آن در سینما نیست و سرخوردگیها و کمبودها در محیطهای دیگر نیز بر این ساحت تاثیر میگذارد. در مجموع فضایی که بر کشور سایه انداخته است، به مثابه علتی برای ایجاد یک فضای نامطلوب در اکران تلقی میشود. با به تاخیر انداختن اکران کاری حل نمیشود. در مورد اینکه پنجاه درصد هزینه ساخت فیلم بر عهده بنیاد سینمایی فارابی بوده است، باید بگویم من متاسفانه کمکی از این نهاد در ساحت اکران ندیدم. نمیدانم اگر کمکی هم میخواستند انجام دهند، چه کاری میتوانستند بکنند! به نظرم باید به این موضوع بسنده کنیم که مخاطبانی که -تصادفی یا آگاهانه- وارد سالن شدهاند، با رضایت و حال خوب سینما را ترک میکنند. این قضیه باعث امیدواری من است. اما خب نگران آینده سینما هستم. به هرحال این کشور سینما دارد. وقتی میگویند یک کشوری سینما دارد، منظورشان صرفا بخش تجاری نیست. شما میتوانید سی کشور را نام ببرید که در آنها سالانه تعداد زیادی فیلمهای تجاری ساخته میشود. اما نمیتوانید آنها را صاحب سینما بدانید. کشورهایی صاحب سینما هستند که در آثارشان اندیشهای وجود دارد. متاسفانه کشور ایران از گردونه اندیشه در سینمایش، دارد خارج میشود.