سیمرغ گرفتن اصولا تاثیری دوگانه در زندگی شخصی و حرفه ای بازیگران ایرانی دارد. یا آنان را بدل به یک بازیگر پرکار و محبوب می کند که می توانند هر میزان دستمزدی را از پروژه ها طلب کنند و یا در جریان نامفهوم و رقت باری، آنان را به مرور به محاق می برد. در شکل گیری این مورد دوم، اصولا ذهنیت فیلمسازان در قبال سیمرغ گرفته ها و موضعگیری های آنان بعد از دریافت این جایزه هم موثر است.
اما اینکه الناز شاکردوست چقدر می تواند از قِبَل سیمرغی که در فجر امسال بابت «شبی که ماه کامل شد»، به کارنامه خود هویت و غنا ببخشد، نکته ای است که آینده بزودی مشخص خواهد کرد. با این حال او از سال ۹۵ و با پذیرفتن نقشی نامتعارف در فیلم ناموفق فریدون جیرانی، نشان داد علاقه مند به گذر از یک مقطع طولانی بازی در فیلمهای سطحی یا متوسط به سمت آثاری متشخص، نوگرا و غیر بازاری است. شاکردوست حالا دارد از کلیشه هایی که سالهاست با اشتیاق تن به آنها داده، می گریزد. توانایی های نسبی اش در بازیگری نیز در تحقق این هدف بخوبی او را یاری داده است. هر چند او همچنان تا رسیدن به سطح یک بازیگر کاریزماتیک و مشعشع، راه درازی را پیش روی خود می بیند. به هر حال هجمه سنگین بیش از ۳۰ فیلم کم ارزش بر کارنامه او، چیزی نیست که به سادگی و در مدت زمان کوتاهی از خاطره سینمادوستان پاک شود. گرچه او در این مسیر و در مقاطع مختلف، به بداقبالی های غیرمنتظره ای هم برخورده است.
«گل یخ» در همکاری با کارگردانی در اشل کیومرث پوراحمد به عنوان یکی از نخستین تجربه هایش، شکست بدی خورد. یک سال بعد از آن در سال ۸۴، بازی در فیلمی خارج از مدار آشنای سینمای ایران «مثل چه کسی امیر را کشت» (مهدی کرم پور) را پذیرفت که چندان که باید تحویلش نگرفتند. این اواخر هم «سراسر شب»، همکاری اش با فرزاد موتمن به عنوان کارگردانی با نگاه درست سینمایی از دو سال پیش کماکان در آرزوی اکران است. ضمن اینکه «خفه گی» هم با وجود فضایی غیرواقعی که در پیرامونش ایجاد شد، هر چند شالوده شکنی بارزی برای شاکردوست تلقی شد، اما متاثر از کاستی های کلی فیلم به سایه رفت.
شاکردوست در فجر امسال، اما با «شبی که ماه کامل شد» سورپرایز تازه ای برای تماشاگران داشت. غافلگیری از بازی جاندار و مقتدرانه او در این فیلم را هر چند باید مدیون شاخصه ها و کارکردهای سایر اجزای فیلم نرگس آبیار از جمله بازی هوشمندانه و نافذ پارتنرهایی مثل هوتن شکیبا و فرشته صدرعرفایی نیز دانست، اما این مسئله چیزی از ارزشهای تغییر مسیر خودخواسته او و ورودش به بستری تازه و پویا را کم نمی کند. او امسال با کنار زدن مهناز افشار برای فیلم «قسم»، ژاله صامتی برای فیلم «درخونگاه»، بهنوش طباطبایی برای «ماجرای نیمروز: رد خون» و بویژه فاطمه معتمدآریا برای فیلم «بنفشه آفریقایی»، در حالی جایزه گرفت که رقبایش آدمهای دست و پا بسته ای نبودند. حتی اگر این جایزه را با بدبینی، حاصل توافقاتی ناپیدا برای بولد کردن فیلم آبیار بدانیم، نمی توانیم منکر آن شویم که شاکردوست مشخصا زحمات زیادی برای نقش خود کشیده و مرارتهای متعددی در جریان تولید اثر متحمل شده.
او امسال در «من می ترسم» بهنام بهزادی هم بازی کرد که هنوز به اکران نرسیده و با توجه به نام کارگردانش می توان به آن امید بست. او اخیرا هم جلوی دوربین مصفی کیایی در فیلم «مطرب» رفت که در ترکیه و ایران فیلمبرداری می شود.
الناز شاکردوست حالا بعد از دریافت سیمرغ باید آگاهانه تر قدم بردارد. هر چند او پیشتر سه بار کاندیدای دریافت تندیس زرین جشن خانه سینما (چه کسی امیر را کشت، مجردها و در میان ابرها) و یک بار نامزد دریافت سیمرغ بلورین (باد در علفزار میپیچد)بوده، اما تصاحب این سیمرغ پتانسیل آنرا دارد تا دورنمای فعالیت کلیشه گریز او در عرصه بازیگری را بهتر ترسیم کند.