شبکه آیفیلم از اوایل مرداد ماه، بازپخش مجموعه «لحظه گرگ و میش» یکی از سریالهای پربیننده همایون اسعدیان را روانه آنتن کرده است. داستان سریال با محوریت یک خانواده، از دهه ۶۰ شروع شده و تا زمان معاصر ادامه پیدا میکند و اتفاقات رخ داده در زندگی افراد این خانواده را به تصویر میکشد اگرچه در این خانواده هم فراز و فرودهای زندگی یاسمن (دختر خانواده) بیشتر مد نظر بود.
از جهاتی سریال لحظه گرگ و میش در حد استانداردهای تلویزیون ایران است و با بهرهگیری از عوامل و بازیگران حرفهای به لحاظ اجرا و شکل و شمایل دیداری و شنیداری مجموعه تلویزیونی نسبتا قابل قبول از آب در آمده است.
حضور بازیگران حرفهای چون فاطمه گودرزی، شهره سلطانی، فرید سجادی حسینی، علیرضا کمالی، المیرا دهقانی، حسام محمودی فرید، پانیذ برزعلی، ناصر سجادی حسینی، نیما نادری، پاشا رستمی، رها خدایاری، وحید آقاپور، احسان امانی، سیامک احصایی و … باعث شده است روند فراز و فرودهای داستانی و علی الخصوص صحنههای احساسی آن باور پذیر باشد یا حداقل توی ذوق مخاطب نزند.
فاطمه گودرزی تقریبا مثل همیشه خوب است و نقشی که ایفا میکند به او میآید، شهره سلطانی هم در نقش عمه بچهها باورپذیر است و در هر خانوادهای یک شخص مثل او هست که صریح حرف میزند و بی ملاحظه نظراتش را راجع به همه مسائل بیان میکند، فرید سجادی حسینی هم در نقش پدربزرگ خانواده کاملا جاافتاده است.
المیرا دهقانی بازیگر نقش یاسمن اگرچه پیش تر هم در سریالهایی چون «همه چیز آنجاست»، «سایهبان»، «پرستاران» و «هشت ونیم دقیقه» به ایفای نقش پرداخته است اما در سریال «لحظه گرگ و میش» است که یک نقش جذاب به دست آورده که از جوانی و قبول شدن در کنکور او را میبینیم تا زمانی که بچههایش بزرگ شده و زنی میانسال شده است و انصافا با وجود تغییرات زمانی زیاد توانسته بود از عهده نقش برآید و این سریال به گونهای معرفی او به فضای بازیگری سینما و تلویزیون بود.
اساسا مشکل سریال اما در بخش فیلمنامه است، روند اتفاقات در سریال کاملا قابل پیش بینی است و مخاطب از ابتدای شروع یک اتفاق میتوانست حدس بزند که این بخش از داستان قرار است به کجا منتج شود، برای مثال نقش دکتر سروش شوهر یاسمن از همان ابتدای گرایش به پول و ثروت اندوزی معلوم بود که بعدا بر اثر یک اتفاق یا یک کلاهبرداری هر چه رشته است پنبه میشود.
از طرفی هم بیشترین انتقادی که به این سریال وارد شده، در رابطه با نحوه شکلگیری رابطه بین دختر و پسر در دهه ۶۰ بوده که در آن زمان به سختی شکل میگرفته است اما در این سریال مشاهده میشود که ابتدا دختر و پسر با هم به توافق رسیده و بعد تصمیم میگیرند تا خانوادههایشان را در جریان ارتباطشان بگذارند.
طولانی شدن اتفاقات هم یکی دیگر از مشکلات فیلمنامه بود برای مثال وقتی سروش پی میبرد که کلاه سرش رفته و زنی که به او اعتماد کرده بود پولهایش را دزدیده است تا زمانی که سکته میکند پلانهای زیادی از او میدیدیم که ناراحت و سرگشته است در صورتی که شاید نشان دادن یک یا ۲ پلان هم کافی بود و همان کارکردی را دارد که باید میداشت.
فیلمنامه سریال بیشتر ما را یاد سریالهای ترکیهای میاندازد که از کانالهای ماهوارهای پخش میشود، یعنی به لحاظ ساختار و ساختمان فیلمنامه و شکل چینش گرههای داستانی، استفاده از عشق مثلثی، یک مرد نماد خیر مطلق و مرد دیگر نماد شر مطلق تقریبا در همان شکل و شمایل سریالهای ترکیهای است اما با جغرافیا و رنگ و بوی ایران. برای مثال یاسمن ابتدا حامد را دوست دارد و قرار است با او ازدواج کند اما بعد از اسارت و مفقودی او با سروش ازدواج میکند که یک دختر خردسال دارد، سروش به او خیانت میکند و یاسمن میفهمد و از او جدا شده و دوباره با حامد که از خارج برگشته است عاقبت ازدواج میکند و … طولانی کردن و کش دادن اتفاقات هم از خصوصیتهای همان سریالها است.
گریم بازیگرها هم در گذر زمان میتوانست بسیار بهتر باشد، تغییری که در بازیگرها میدیدیم و بسیار به چشم میآمد این بود که هر چه سن بالاتر میرفت چهرهها بیرنگ و بیحالتر میشدند، در صورتی که باید خط و خطوط صورت بیشتر میشد و اینکه از همایون اسعدیان انتظار بیشتری میرفت شکی نیست و اساسا موضع ما به عنوان مخاطب با سریال به مانند اسم سریال موقعیتی چون لحظه گرگ و میش است یعنی از جهاتی سریال خوب است و از منظرهای دیگری ضعیف است و ما دید واضحی نسبت به آن نداریم که مثلا مانند سریال «بانوی عمارت» بگویم سریال خوبی بود ولی آنقدر هم بد نیست که اعلام کنیم حیف وقت و سرمایه، دقیقا بسان لحظه گرگ و میش است.