هربار که صحبت از عاشورا میشود، این پرسش در ذهن خیلیهایمان نقش میبندد که اگر در آن زمان بودیم، جای کدام یک از یاران امام حسین(ع) قرار میگرفتیم؟ اصلا در کدام طرف ماجرا میایستادیم و چه میگفتیم؟
مجموعه جرس، بخشی از پاسخ به پرسشهایی است که در سالهای مختلف در پس ذهنمان نقش بسته است. انگار نشانمان میدهد حر چطور تبدیل به آن شخصیت تاریخی شد و چه مسیری را برای رسیدن به آن طی کرد. جرس را باید از چند وجه متفاوت دانست؛ یکی مدل اجرای برنامه است که ترکیبی از اجرای نمایش و گفتوگو با بازیگران است و دیگری، نحوه رسیدن به کلیت قصه و نشان دادن شخصیت شکل گرفته در زمان عاشوراست. مجموعه نمایشی ترکیبی «جرس» کاری از سازمان هنری رسانهای اوج به کارگردانی علی فراهانیصدر و تهیهکنندگی محسن فراهانی و سیدیوسف هاشمیثابت است. این مجموعه در ۱۰ قسمت به معرفی ۱۰شخصیتی میپردازد که در واقعه عاشورا حضور داشتند و به جمع یاران امام حسین(ع) پیوستند. عوامل برنامه جرس در نشستی که در روزنامه جامجم داشتند، به چالشها و طرح اولیه کار اشاره کرده و از دغدغههای خود برای ساخت این برنامه گفتند. گزارش پیشرو، مصاحبه جامجم با محسن فراهانی تهیهکننده، علی فراهانیصدر کارگردان و علی واسعی ، سردبیر برنامه جرس است.
محسن فراهانی، تهیهکننده: اتفاقی که در این برنامه افتاده، این است که یک بازیگر را بهعنوان مهمان میآوریم و یک بخش پشتصحنه داریم و تقریبا نیمی از کار پشتصحنه، آمادهسازی این فرد برای اجرای یک نمایشنامه است. نیمه دوم کار هم اجرای آن نمایش است. اینکه چرا به این فرم رسیدیم، میتواند چند دلیل داشته باشد. معمولا اینطور است که در برنامههای گفتوگومحور و مذهبی، یک بازیگر سلبریتی یا یک مهمان عادی میآورند و با او گفتوگو میکنند. انتقادی که معمولا به برنامه گفتوگومحور اینچنینی وارد میشود این است که چرا باید یک سلبریتی بیاوریم که شغلش یک چیز دیگر است و درباره فلسفه عاشورا حرف بزند؟ چون این مبحث میتواند یک مبحث تخصصی باشد. در برنامه جرس گفتیم بهتر است از تخصص آن بازیگر برای ایجاد حس و حرفی که قرار است بزند استفاده کنیم؛ یعنی بازیگر حرف و حسش را در قالب تخصص و مهارتی که دارد به اجرا میگذارد.
سه دلیل برای نشان دادن برنامه به شکل فعلی داشتیم؛ اولا پشتصحنه برای مخاطب جذاب است و هیچوقت تکراری نمیشود و میخواهد بداند چه خبر است. اگر فقط قسمت نمایش برنامه بریده و پخش شود، شاید چندان جذابیتی نداشته باشد و بازیگر هم راضی نباشد و بگوید یک اجرای عجلهای و ضعیف انجام دادم و آن را پخش نکنید. به همین دلیل، برنامه را در این قالب جلو بردیم که یک چالش بازیگری است و قرار است سیری طی شود تا به آن نمایش برسیم. احساس کردیم در حین اجرای نمایش، بهتر است گپوگفتی با مهمان داشته باشیم. گفتیم بهجای این که مهمان را روی صندلی مرسوم مجری و مهمان بنشانیم و مصاحبهای را که همه برنامهها دارند، انجام دهیم، این گپوگفت را در خلال میز گریم و اتاق طراحی صحنه ببریم. این مدل اجرا میتواند جذاب باشد و در عینحال چالش ایجاد کند.
نکته دیگر این است که بازیگر در بخش رجزخوانی به دوربین نگاه میکند. حتی گاهی چند دوربین برای بازی دارد. به همه اینها فکر کردید و در نهایت به فرم فعلی رسیدید؟
فراهانی: بله قطعا همینطور است. در برنامههای مختلف وقتی میخواهند حسی را ایجاد کنند، یک سؤال مرسوم مطرح میکنند. اینکه اگر کربلا بودی چکار میکردی؟ یا اگر بهجای یکی از یاران امام حسین(ع) بودی، مثل حر چه کار میکردی؟ ما این را به نمایش گذاشتیم. گفتیم واقعا حر باش، حست را ببین، آن را بازی کن و بعد صحبت کن و بگو حست چیست. از این جهت خواستیم برنامه قدری متفاوت باشد.
علی واسعی، سردبیر: چند نکته پیشزمینه این کار بود. گروهی که جمع شدیم، همگی آدمهای ایدهآلگرا بودیم، سالها کار نکرده بودیم و چیزی که به دنبالش بودیم خیلی ایدهآل بود. تیمی که جمع شده یک ویژگی مشترک دارند، اینطور نیستند که از یک طرح بهسادگی بگذرند. طرحی که در ابتدا به ما ارائه شد، خیلی قابلیت بهتر شدن داشت. در مجموع، پنج بار طرح برنامه تغییر کرد. البته بُعد دیگر این است که در برنامههای اینچنینی، قدری پارامترهای غیرزمینی هم تاثیرگذار است و شاید یک سری چیزهایی که به ذهنمان میرسد، بعدتر متوجه میشویم که چقدر اتفاق خوبی بوده.
البته با توجه به این ایدهآلگرایی که در عوامل جرس وجود دارد، وجود یک طرح اولیه کمککننده است. در واقع برای افراد ایدهآلگرا خوب است که یک خوب ساده وجود داشته باشد و آن را ایدهآل کنند.
علی فراهانیصدر، کارگردان: همینطور است. در واقع خلاصه کار ما این بود که چگونه میشود یار امام حسین(ع) شد؛ یعنی این را در زمینه ذهنیمان بگذاریم و شروع به ایدهپردازی بکنیم. در این صورت، خیلی سریعتر و راحتتر به فرم و محتوای برنامه میرسیم. وقتی راجع به یک بازیگر در نقش مشخص صحبت میکنیم، تلاش میکنیم از تجربه زیسته خود او برای بهتر رسیدن به نقش استفاده کنیم. مثلا میگوییم در اینجا که میخواهی این سکانس را بازی کنی یادت هست برایم تعریف کردی فلان جا بچهات بیمار شده بود، آن شب چه به تو گذشت؟ الان باید آن را بازی کنی. افزون بر اینکه میخواهیم بگوییم برنامه یک رئالیتی شوی نمایشی برای مخاطب است، این را میگوییم که برای خود آن کاراکتر هم چالش برانگیز است. یعنی این اتفاق برایش نیفتاده اما فقدان حسی که در این مسیر تاکنون برایش وجود داشته را بالفعل کنیم. یعنی بگوییم الان وهب یا حر شدی؛ حالا چه؟ حالا حر چطور بوده است؟ با آقای انوش معظمی درباره توبه و چرخش ۱۸۰ درجهای صحبت میکردم. انوش به یک نقطه رفیع رسیده بود و خیلی برایش جذاب و حساس شده بود و گفت این فرد میدانسته اگر الان توبه کند قرار است شهید شود. یعنی قرار است به کام مرگ برود؛ ولی دارد توبه میکند و این توبهاش حتی با توبههای ما فرق میکند. یعنی توبه میکند که برود و شهید شود و اگر توبه نمیکرد به شهادت نمیرسید. برای خود بازیگرها هم این جذاب بود؛ مثلا وقتی خانم دهقانی نقش همسر زهیر را بازی میکرد خودش بداهه گفت و ما برایش دیکته نکردیم. با تعجب میگفت الان کدام خانم این کار را میکند.
برای شما دیالوگهایی که به صورت ناخودآگاه از زبان بازیگر بیان میشود مهم بود که در کار بماند؟
واسعی: بله، در اکثر برنامهها سردبیر دیکته میکند. وظیفه گروه محتوایی و سردبیری ما در اینجا خیلی سختتر بود؛ چون قرار نبود دیکته کند و قرار بود برایش موقعیت بسازد؛ موقعیتی فارغ از کارهای رسانهای که همهمان بلدیم. تیم سردبیری در اینجا باید موقعیتی درست میکرد و بدون این که دیکته کند بازیگر به آن میرسید و این اتفاق تقریبا برای اکثر بازیگران ما رخ داد؛ یعنی بعدش که با آنها صحبت میکردیم میدیدیم اشک، آن اشکی نیست که برای بازیگری باشد و اشک خود آدم است و این خیلی برایمان مهم بود.
فراهانی: بعضی از بازیگرها پشت صحنه نمایشنامه را میخواندند و تمرین میکردند، کلی اشک میریختند و جلوی دوربین اشک نمیریختند؛ یعنی آنجا این حس به او دست میداد، ولی جلوی دوربین نه؛ یعنی آن اشک، فیلم نبود.
واسعی: یک سری برنامهها صرفا دنبال کارهای احساسی میروند و انجام میدهند. ما بیشتر سعی کردیم روی جنبهای کار کنیم که یک سری آدمهای مهم داریم و آن آدمها یک سری موقعیتها را گذراندهاند؛ موقعیتهایی که الان برای ما هم پیش میآید. ممکن است این آدمها را در دل سخنرانیها بشناسیم. کاری که خیلی از برنامههای گفتوگو محور میکنند این است که صرفا میخواهند یک تلنگر احساسی بزنند. البته محترم است و هر کدامش نیاز است؛ اما در جرس بیشتر سمت این قضیه رفتیم که این آدمهای بزرگ را معرفی کنیم و شخصیتشان را نمایش دهیم. روایت آدمهایی که در دل تاریخ از آنها فیلم دیده باشیم بیشتر در ذهنمان میماند؛ یعنی اصحاب امام حسین(ع) که در فیلم مختارنامه معرفی شدند مثل مختار و وهب و مادرش را میشناسیم؛ اما خیلیهای دیگر را نمیشناسیم چون در این فیلم نبودند. موقعیت نمایش باعث میشود افراد بهتر در ذهنمان ثبت شوند و در معرفی شخصیتهای مهم عاشورا تاثیرگذار است.
سیر تغییرات بازیگران را میبینیم و متوجه میشویم که چقدر خودشان با بازی در قامت یک قهرمان، تحت تاثیر قرار میگیرند.
فراهانی: بعضیها هم تحت تاثیر قرار نگرفتند. اینها بازیگرند و اگر بخواهید عبوسشان کنید یا اشک بریزند، راحت انجام میدهند. بازیگری داریم که بعدش با ما شوخی میکند؛ اما در دل شوخی هم نکاتی دارد. البته اینکه بازیگر باید به این برسد کار ما را در فرم سختتر میکرد؛ یعنی نمیتوانستیم میزانسن و نقطه، تعریف کنیم. اجازه میدادیم خودش کارهایی که دوست دارد را انجام دهد؛ مثلا آقای انوش معظمی به کارگردان گفت شما گفتید کنار آتش بایستم، میشود به جای ایستادن، بنشینم؟ این نشستن، کل قابهای ما را عوض میکرد اما اجازه میدادیم اینها راحت باشند. درست است که آقای کورش سلیمانی آنها را به سمت نقش هدایت میکرد، ولی هدایتی که داخل فیلمها رخ میدهد نبود. نکاتی که به آنان گفته میشد، فقط برای این بود که خلق موقعیت داشته باشیم تا به آن حس نزدیک شوند؛ یعنی در راستای نزدیک شدن کاراکتر به حسی که خودشان تا الان نداشتند بود، حسی که با ما دربارهاش میگفتند.
انوش معظمی نقش حرمله را بازی و در این مورد خیلی مصاحبه کرده بود که همه او را با این نقش میشناسند. در اینجا شما نقش متضاد را به او دادید و هنرمندان دیگر هم همینطور. آیا دلیلش این بود که میخواستید آن تابو را بشکنید تا کسی که همیشه نقش منفی بازی میکند، این نقش خوب را بازی کند؟ هدفتان از این تضاد و انتخاب نقشها چه بود که در نقشهای مخالف کارهای قبلیشان بازی کردند؟ این کار ریسک بالایی داشت چون معمولا وقتی یک نفر چیزی را خوب بازی میکند کارگردانها به سمت او گرایش پیدا میکنند.
واسعی: این مسأله درباره آقای معظمی کاملا فکر شده بود. برای اکثر بازیگران سعی کردیم دلیل داشته باشیم. حر از سپاه اشقیا به سپاه امام حسین(ع) میپیوندد. شاید برجستهترین نقشی که انوش معظمی بازی کرده، نقش حرمله بود که آن را فوقالعاده درآورد. دقیقا زندگی بازیگری ایشان میتوانست مثل حر باشد. درباره سایر بازیگران هم این اتفاق افتاد. یکی از ایدههایی که کلیت کار ما داشت این بود که بازیگران میتوانند به سبب نزدیک شدنشان به نقش، با آن همذاتپنداری کنند. با این کار به نقش نزدیک میشوند و بعد از آن دنبال اتفاقی بودیم که نقش و موقعیت را حس کرده و ببینند چه چیزی برایشان رقم میخورد. درباره انوش معظمی این اتفاق میتوانست خیلی قشنگ رقم بخورد.
البته به نظر میرسد در همه بازیگران همین اتفاق افتاده. مثلا علیرضا استادی که برای نقش بریر انتخاب شده درست مثل همین شخصیت، یک طنز همیشگی در کلامش دارد. این نشان میدهد در ابتدای کار به این شخصیتها مسلط بودید و دربارهشان تحقیق کردید.
فراهانی: به نظرم لطف امامحسین(ع) بود. ما در یک محدودیت زمانی خیلی زیاد که دو هفته به محرم مانده بود، ضبط صفر را انجام دادیم. یک ضبط صفر با بازیگران تئاتر رفتیم که ببینیم برنامه درست از آب در میآید یا خیر. ضبط صفر را رفتیم، تدوین را انجام دادیم، ارائه کردیم و مورد قبول واقع شد. در نهایت شروع به تولید کردیم. در این محدودیت زمانی لطف امامحسین(ع) شامل حالمان شد و در دو روز توانستیم عوامل این کار را دور هم جمع کنیم. سیروس عبدلی، مدیر فیلمبرداریمان است که مدیر فیلمبرداری سریال «شهرزاد» بود. اصغر نژادایمانی، طراح صحنه بسیاری از فیلمهای تاریخی است. عباس رستگارپور، مدیر صدابرداری کار ما در فیلمهای زیادی صدابرداری کرده است. یعنی عوامل جرس، عوامل حرفهای بودند. مدیر برنامهریزیمان مدیر برنامهریزی فعلی سریال «سلمانفارسی» بود. اینها چون کار تاریخی زیاد کرده بودند، نسبت به بازیگران دیگر شناخت لازم را داشتند. حتی نظر بسیاری از عوامل درباره برخی بازیگران باعث شد بتوانیم انتخاب درستی داشته باشیم. مثلا انوش معظمی را درست میشناختند و با فضای ذهنی او آشنا بودند. میدانستند انوش معظمی اساسا یک فرد مذهبی است و ارتباط میگیرد و میتواند آن حس را دربیاورد. البته در بعضی جاها اتفاقی بود و فکر نمیکردیم برخی بازیگران، نقش را بهخوبی ایفا کنند اما بهدرستی انجام شد. در این میان خیلیها به کمکمان آمدند که باید از آنها تشکر کنم. آقای احسان محمدحسنی مدیر سازمان اوج، آقای مسعود رضی و آقای عباس دزفولی در این کار خیلی کمکمان کردند.
دلیل انتخاب کوروش سلیمانی بهعنوان کارگردان نمایش چه بود؟ چون او هم بازیگر است و سالها سابقه کار تلویزیونی دارد و هم کارگردانی تئاتر کرده. چه معیارهایی داشتید که او را انتخاب کردید؟
فراهانیصدر: به نظرم میخواستیم یک رئالیتیشو برای بینندهها درست کنیم و خدا یک رئالیتیشو روی خود ما اجرا کرد. برخی اتفاقها بدون برنامهریزی رویداد. مثلا تا روز قبل از قسمت اول، قرار بود مجری داشته باشیم که پدر مجری فوت کرد. از همان اول میگفتیم کار جرس باید یک کارگردان ــ بازیگردان داشته باشد؛ کسی که هم هویت به برنامه بدهد و هم مخاطب را در جریان کار بگذارد. ابتدا با آقای امرا… احمدجو صحبت کردیم و سر لوکیشن آمدند و سناریو را خواندند و با هم گفتوگو کردیم. خیلی از برنامه استقبال کرد؛ اما به لحاظ زمانی نتوانستیم با هم کار کنیم. یک روز مانده به تولید، با آقای کوروش سلیمانی صحبت کردیم. آمد و صحبت کردیم و استقبال کرد. کمی ترس هم داشتیم و گفتیم معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد. روز اول، اولین صحنه را که ضبط کردیم، خیالم راحت شد که شدنی است. کارهایی که قدری فضای دینی و مذهبی در آنها پررنگتر است، مرزهای خیلی سختی دارد؛ یعنی در نوع بیان، محتوا و لحن، متفاوت است. موقعی که یک بازیگر خوب کار میکند برایش دست میزنند. در این برنامه اینطور نیست. در اینجا باید جنس شوخیها فرق کند. آقای سلیمانی استاد این کارها بود. اتفاق خیلی خوبی افتاد و از همان ابتدا هر بازیگری که میآمد، سریع با هم ارتباط میگرفتند و شروع به کار میکردند. شب آخر یا شب چهارم آقای امرا… احمدجو به برنامه سر زد و کوروش را از پشت مانیتور دید و گفت او خیلی بهتر از من است، خوب شد که او را آوردید، مردم ایشان را دوست دارند و من از سنم گذشته و ریتم کار میافتاد و مردم اذیت میشدند. همه اینها رئالیتیشویی بود که خودمان داشتیم اجرا میکردیم؛ یعنی میگفتیم الان اینطوری شده چه کار کنیم و به چه کسی زنگ بزنیم؟ در شب آخر بازیگر نداشتیم و آقای کوروش سلیمانی گریم شد و نقش وهب را بازی کرد و این دوباره در روزش اتفاق افتاد. باید اینطور بگویم که در پروژه یکسری اتفاقاتی افتاد که اگر در هر پروژه دیگر پیشمیآمد آن را به تعطیلی میکشاند، اما در اینجا همگی حل شد که به نظرم اولین مسأله، نگاه اهلبیت(ع) به این برنامه و دومی، تیم حرفهای بود. یعنی وقتی با اصغر نژادایمانی بهعنوان طراح صحنه کار میکنید، نیاز نیست از پنج روز قبل با او چک کنید که در صحنه عاشورا، باید خار و نیزه شکسته روی زمین باشد و خودش بهعنوان مولف، این کار را انجام میدهد.
نکتهای که در همراهی شما با آقای سلیمانی وجود دارد این است که شما کارهای مستند انجام دادهاید و ایشان کار نمایش کردهاند که شاید اینها دو دنیای متفاوت باشد. از این جهت که شما میخواهید همه موارد مستند اشاره شود ولی کسی که نمایش کار کرده، تجربهمحورتر است و میگوید بازی کنید تا اصلاح و بهتر شود.
فراهانیصدر: قبل از برنامه این موارد را با هم چک میکردیم. بعضی جاها اینطور بود که گریم را میگرفتیم و بعد سراغ لباس میرفتیم. تیم محتوایی یکسری نکات آماده کرده بود که در هر بخش باید به آنها پرداخته شود. کلیدواژه مربوط را با کوروش سلیمانی چک میکردیم و ایشان ادبیاتش را درمیآورد و اجرا میکرد. در همه جا دستش باز بود تا کاری که دوست دارد را انجام دهد. سعی میکردیم سلیقههایمان را به هم نزدیک کنیم و قبل از برنامه یک گفتوگوی خیلی مختصر با هم داشتیم. به قول فیلمسازان سهپایه باز بود تا دوربین همینطور بچرخد. بهخاطر قاب و اینها کات نمیدادیم مگر اینکه خود کوروش سلیمانی میگفت در همینجا کات کنید.
بهعنوان یک مخاطب تصور کردم، آیا همه ضبط یک برداشت است یا برداشتها تکرار میشود؟! مخاطب این را متوجه نمیشود که البته هنر شما بوده است؛ هم در نمایش و هم در حین صحبت، قدری این مسأله مشخص میشود. مثلا در جایی آقای سلیمانی با آقای معظمی صحبت میکند، ایشان میگوید فلان اتفاق هم میافتد؛ مشخص است به یک پختگی رسیده و ممکن است در کنارش برداشتهای مختلف هم داشته باشد.
فراهانی صدر: اینطور نبود که آمادگی برای بازیگر داشته باشیم. ما بازیگر را ساعت شش بعدازظهر میدیدیم و ساعت هشت جلوی دوربین میرفت. اینکه چند برداشت میرفتیم طبیعی است. برداشتها هم اینطور نبود که چهار برداشت بگیریم و ببینیم کدام خوب میشود. یعنی فیلمسازی نمیکردیم. مثلا یکبار جملهای فراموش میشد یا اتفاقی میافتاد، کات نمیدادیم.
واسعی: اینطور نشان دادیم که نکات مطرح شده از سوی کارگردان هم جزئی از کار است. گفتیم شاید بازیگر دیالوگ یادش رفته باشد، بد بازی کند و برای خودش هم بهتر بود که این مراحل را نشان دهیم. بازیگران اغلب استرس این را داشتند که وقتی تمرین نکردند، مخاطب از آنها توقع دارد. اساس برنامه ما این نیست. ممکن است کارگردان همان جا دیالوگی را یادآوری کند یا میزانسن را تغییر دهد. در طراحی ابتدایی تمام نکاتی که کارگردان اصلاح میکرد هم جزوی از ضبط بود و کات نمیدادیم.
وقتی میگفتید، میخواهیم این شکلی باشد هنرمندان گارد نمیگرفتند؟
فراهانیصدر: یکی دو مورد داشتیم که میگفتند شب قبلش باید بیاییم و ببینیم که چه کار میکنید.
وقتی دیدند گفتند نیستیم. اتفاقا از بازیگران خیلی معروف هم بودند.
هم کار سخت و هم کار نویی است و هر کسی حاضر نمیشود بیاید.
فراهانی صدر: بله همینطور است. مثلا در یک قسمت، انوش معظمی میگوید آتش مرا بیشتر کنید و طراح صحنه بالا میرود و آتش را زیاد میکند. همه اینها اتفاق میافتاد. به بازیگر گفتیم راحت باشد، هر کاری دوست دارد بکند و فقط از صحنه بیرون نرود. به همین دلیل برای افرادی که تا حدودی تئاتر کمتر کار کردهاند این کار خیلی سخت است. در یک قسمت بازیگر دیالوگ را یادش میرود و خودش برایش دیالوگ تعریف میکند.فکر کنم بیشتر از این که نیاز باشد بازیگر به کار نمایشی مسلط باشد، تسلط کلی او به بازیگری است که کمک میکند. حتی در جایی آقای استادی در آخر بازی هیچ کاتی نمیدهد و مکث میکند و بعد میشنود که آقای سلیمانی کات میدهد.
واسعی: دقیقا. توانایی بازیگران در اینجا خیلی میتوانست متفاوت باشد، یعنی بازیگری که در حفظ کردن سریع بود یا مشارکت میکرد، راحتتر جلو میرفت.
با این که سه قسمت پخش شده، از مخاطب بازخوردی داشتید و آیا در نظر دارید فصلهای دیگری را برای بازه زمانی دیگر بسازید؟
فراهانی: از اطرافیان بازخوردهای خوبی داشتیم. موقعی که تصمیم گرفتیم برنامه را بسازیم برای یک دهه محرم بود که دهه اول یا دهه دوم محرم باشد اما در نهایت به هفته منتهی به اربعین رسید. البته برنامه را برای ایام فاطمیه یا اصحاب امامان دیگر انجام میدهیم، چون میشود برای هرکدام از اهلبیت این کار را انجام داد.
آقای واسعی شما در حین ضبط به عنوان سردبیر در کنار کار حضور داشتید تا اگر نیاز به اصلاح بود، اعمال شود؟
واسعی: البته کار درست همین است علاوه بر چیزهایی که چیدیم، برخی اتفاقها هم ممکن است در لحظه روی دهد. تا جایی که میشد این کار را انجام دادیم.
اگر دوباره میخواستید انتخاب کنید، ترجیح میدادید جلوی دوربین باشید یا کماکان پشت دوربین قرار بگیرید؟ به نظرتان کدامشان تاثیرگذارتر است؟
واسعی: انتخاب اصلیام این بود که اصلا پشت دوربین هم نباشم.
شاید بتوان گفت آدمهای اهل نوشتن و محتوا خیلی اهل تصویر نیستند.
واسعی: بله.
آقای سلیمانی در مصاحبهها از قول مرحوم شکیبایی گفته بود تئاتر برای مردم است و باید مردم در آن دخیل باشند. چقدر فکر میکنید علاوه بر بحث تله تئاتر که ممکن است مخاطب خاص خود را داشته باشد، این تیپ کارها باعث میشود مردم عادی که تئاتر دوست دارند ولی به دلایلی به آن دسترسی ندارند، با تماشای آن در تلویزیون به این کارها جذب شوند؟
فراهانی: جا دارد از مدیر اوج تشکر کنم، چون در شرایطی که بودیم با مدیران زیادی کار کردیم و خیلیها زیر بار این داستان نمیرفتند در این محدودیت زمانی با یک تیم جوان کار و از آن حمایت کنند ولی آقای احسان محمدحسنی و آقای مسعود رضی همه جوره پای کار ایستادند و به محض این که ضبط صفر را ساختیم، فردایش کار را دیدند و به سر صحنه آمدند.
فراهانی: این خیلی ریسک است که تا دقیقه ۹۰ قرار بود مجری داشته باشیم و آنها با این تم موافقت کردند و تصویب شورای محتوایی سازمان اوج شد و روز ضبط تصمیم گرفتیم مجری نباشد. بسیاری جاها وقتی میخواهید با یک مدیر تماس برقرار کنید باید یک هفته به مسئول دفترش زنگ بزنید و حمایت از این جنس خیلی زیاد بود. لطف این عزیزان بود که برنامه توانست در این زمان محدود جمع شود، وگرنه این اتفاق نمیافتاد. نویسندگی کار با حسین سعدی بود. وقتی با او صحبت کردیم، ابتدا قرار بود هر دو روز یک متن بنویسد اما بهدلیل محدودیت زمانی، متنها را در زمان کم به ما رساند.
واسعی: تحقیق، بررسی تاریخی و نگارش متنها در دو،سه روز انجام شد و این اتفاق کمک کرد تا تولید انجام شود در غیر این صورت کار انجام نمیشد. متن آقای سعدی با وجود نگارش در زمان محدود از استاندارد هم بالاتر بود.
فراهانی: حسین سعدی بعضی جاها ناراحت بود و میگفت وقت نداشتم بهتر بنویسم. نسبت به آن زمان کم کار خیلی بزرگی کرد. در این کار مدیر فیلمبرداری، طراح صحنه، مدیر برنامه و مدیر تولید متن را میخواستند، چون هرکدام در کار خود مؤلف بودند. مثلا اصغرنژاد ایمانی متن را میخواند و میگفت تصویری که متن به من میدهد این طور است و بر اساس آن طراحی صحنه میکرد. اینطور نبود که ما به او بگوییم فلان کار را برایمان انجام دهد. خودش ایده پرداز و مؤلف بود.
داستان دکور جرس
دکور برنامه جرس، خاص است که ماجراهای عجیبی را پشت سر گذ اشته. محسن فراهانی تهیه کننده برنامه جرس در خصوص دکور این برنامه و اینکه بهواسطه چای روضه که در ابتدا بازیگر به سمت آن میرود ، ممکن است تصور شود که دکور شبیه به هیات است، اینطور میگوید: تلاش کردیم لوکیشن جرس شبیه هیات نباشد. لوکیشن برنامه، شهر کوفه در شهرک سینمایی غزالی است. آنجا را مفصل دیدیم و در مورد تکتک نقاطش ـــ از جهت نور و قابی که میخواهیم داشته باشیم ـــ صحبت کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بخش نمایشمان را در میدان اصلی شهر بگیریم و مهمان برنامه، روی آن سکو که حالت سکوی نمایش هم دارد، برود و در آنجا بازی کند. مردد بودیم که در استودیو دکور بزنیم یا به شهرک غزالی برویم. با اینکه مردم کوفه امام حسین را دعوت کردند، ولی شهر کوفه با صحنه عاشورا ارتباط مستقیم ندارد و این صحنه در بیابانی برهوت است. گفتیم اگر بخواهیم یک دکور در استودیو بزنیم در بهترین حالت قرار است چهار نخل بگذاریم و فضا را برای نمایش درست کنیم. قاعدتا جذابیتش از شهر کوفه کمتر است؛ پس بهتر که در شهر کوفه کار را انجام دهیم. انگار مهمان و بازیگر برنامه در زمان سفر کردهاند، به یک محیط قدیمی رفتهاند، در آنجا این کار را انجام میدهند و اتمسفر این فضای تاریخی، مذهبی روی خود کار هم تاثیر میگذارد. بازخورد مثبت هم گرفتیم. اتاق گریم و لباسمان خانه نائله در عشق کوفی است و قبل از این که آنجا را انتخاب کنیم، نمیدانستیم و بعدا فهمیدیم.
وی ادامه می دهد: مجموعه عشق کوفی تمام شده بود که ما کارمان را شروع کردیم. در مورد دکور باید بگویم، ورودی آنجا را تغییر دادیم، چون خواستیم خوشامد بگوییم و یک فضای ورودی باشد که بازیگر، چای بنوشد و صحبت کند. اگر این را نداشتیم، کل فضا تغییر میکرد. علی فراهانی صدر، کارگردان جرس هم در خصوص دکور عنوان می کند: شاید شبیه ورودی هیات شده. برای برنامهسازان، اغلب ضبط در استودیو راحتتر است اما مخالف بودیم که بخواهیم مثل همیشه در یک فضای استودیویی کار را ضبط کنیم.
علی واسعی ،سردبیر جرس هم در این خصوص می گوید: کار در فضای باز شهرک غزالی سخت بود و باعث میشد درگیر باد و توفان باشیم. زمان اجرا، دکور به آن صورت نداشتیم و از این نظر ما را جلو انداخت اما حین ضبط مشکلاتی مثل باد، توفان و نور داشتیم و نور خیلی سخت بود و مجبور بودیم شب ضبط کنیم.
استخراج نقاط عطف اصحاب امام حسین(ع)
علی واسعی، سردبیر برنامه جرس در پاسخ به این پرسش که این برنامه در چند پرده طراحی شده، اینطور می گوید:در تحقیقی که برای هرکدام از اصحاب امامحسین(ع) انجام دادیم، ابتدا نقاط عطف زندگیشان را درمیآوردیم. برای تعدادی از اصحاب، اطلاعات بیشتری وجود داشت و برای برخی، کمتر. درواقع نقاط عطف تبدیل به ویژگی مهم شخصیتی میشد. رجز را هم ماهیتا بهخاطر جذابیتش از لحاظ بصری و محتوایی در کار قرار دادیم.
او با اشار ه به اینکه ترتیب این پردهها باعث میشود وقتی بازیگر به رجزخوانی میرسد، انگار پخته شده و تازه صدا را از گلو بیان میکند، عنوان می کند: سعی کردیم این روال را داشته باشیم تا به نقطه پایانی و اصلی هر شخص برسیم.
سردبیر برنامه جرس در خصوص نحوه انتخاب ۱۰ نفری که از قهرمانان کربلا انتخاب شدهاند، اینطور عنوان میکند: بیشتر میخواستیم افرادی انتخاب شوند که تا الان به آنها پرداخته نشده اما افراد تاثیرگذار و مهمی بودند. افرادی مثل وهب و حر هستند که به آنها توجه شده ولی داستان زندگیشان اینقدر حرفهای زیادی برای گفتن دارد که باز هم میشود از ابعاد دیگری بررسیشان کرد و اینها کسانی هستند که برایمان آشناترند. خود بازیگرها میگفتند اینها هم مثل شهدای گمنامی هستند که شاید اسمشان را نشنیده باشیم. این چیزی نبود که ما به آنها بگوییم و حرفهایی بود که خودشان بعد از این که شخص را میشناختند، بیان میکردند.
وی تاکید می کند: نکتهای که تیم ما اصرار داشت، توجه به بخشهایی بود که تاکنون موردتوجه نبوده. مثلا زهیر را در مختارنامه خیلی خوب شناختیم اما کاری که زنان عاشورا کردند شاید خیلی بزرگتر از خود اصحاب بود؛ آنها شهید میشدند و میرفتند ولی زنان میماندند و سیر عظیمی از اتفاقات را میدیدند. ما در نمایش یکی از شخصیتها هم به این نتیجه رسیدیم که باید همسر را روایت کنیم، چون حسمان این بود که کار خیلی بزرگی انجام داده و بهتر است از این زاویه به آن نگاه شود. ما در این برنامه به دو شخصیت زن اشاره کردیم که نقش آنها را خانمها دهقانی و خسرومهر بازی کردند.