این ۶۰ خاطرهانگیز
دهه۶۰ هر قدر در زمان خود برای ما ایرانیان با دشواری همراه بود و ازاواخر دهه۵۰ تا سالهای پایانی دهه۶۰ رویدادهای تلخی همچون جنگ هشت ساله را تحمیل کرد، اما این روزها به دههای سراسر خاطره تبدیل شدهاست که ردپایش تا ابتدای دهه ۷۰ هم دیده میشود.
سفر به صفر بیستویک
سریال کمدی «صفر بیستویک» که از شبکه سه سیما روی آنتن رفت، قصهاش در زمان حال روایت میشد اما در بخشهایی به صورت فلاش بک گریزی به زندگی دو باجناق در دهه ۶۰ یا ۷۰ داشت و سعی میکرد با نمایش المانهایی از آن دوران که امروز بیشتر جنبه کمدی پیدا کردهاند، نظیر موهای پشت بلند یا شلوارهای پیلهدار و مانتوهایی با قوارههای بزرگ و اپلهای روی شانه همه و همه در خدمت هر چه بیشتر کمدی شدن سریال بود نه آنکه لزوما در بافت قصه و پیشبرد آن تاثیرگذار باشد.
عشق به دلبر آهنی
سریال «خوشرکاب» هنوز هم جزومجموعههای شناختهشده تلویزیون به حساب میآید که در بازپخشها هم مخاطب دارد. در این سریال شیفتگی غریب مردی به کامیونش نشان داده میشد و این علاقه در دهه ۶۰ به سالهای دفاعمقدس گره میخورد. جایی که «آتقی» با بازی محمدکاسبی باید عشقش را در راه وطن هدیه میکرد و از مادیات میگذشت. او حاضر میشود برای کمکرسانی با ماشینش به جبهه برود. در این سریال کمدی بیشترین وجهی که از دهه ۶۰ مورد توجه قرار گرفت جنگ بود و به همین خاطر میتوان آن را در طبقه سریالهای دفاع مقدسی دستهبندی کرد.
بدبیاریهای فریبرز
ازجمله سریالهای تلویزیونی که بخشی از قصه خود را در دهه۶۰ روایت کرد، «زیر خاکی» بود. ماجراهای این سریال از اواخر دهه ۵۰ آغاز شد و تا سالهای ابتدایی دهه۶۰ به طول انجامید. جلیل سامان، کارگردان این سریال در آثار دیگر خود مثل ارمغان تاریکی و نفس هم نشان داد به نمایش قصههایی از این دهه علاقهمند است و علاوهبر قصههایی که در این زمانه تعریف میشود به وقایع سیاسی و اجتماعی رخ داده در این دوره هم میپردازد. همانطور که گفته شد فصل اول سریال زیرخاکی از قبل انقلاب را تا وقوع این رخداد نشان داد. در زیرخاکی۲ و۳ هم قصه در دهه ۶۰ ادامه پیدا میکرد. فریبرز شخصیت اصلی این سریال معمولا درگیر ماجراهایی میشود که با بدبیاری همراه است. به طور کلی جلیل سامان، کارگردان این سریال در دیگر آثار تلویزیونی خود نظیر نفس، ارمغان تاریکی و… هم علاقه زیادی در به تصور کشیدن جامعه ایران در سالهای پایانی دهه ۵۰ و همچنین دهه ۶۰ دارد که این نگاه در مجموعه زیرخاکی با کمدی درآمیختهاست.
سالهای برفی
سریال «برف بیصدا میبارد» در دهه ۶۰ میگذشت و زندگی خانوادهای را نشان میداد که پس درگذشت پدر و مادرشان در سالهای جنگ، دچار چالشهای فراوانی میشوند. در این سریال هم دهه ۶۰ و اتفاقات تاریخی نظیر جنگ و هم با رخدادهایی همچون مسائل اقتصادی، موضوع احتکار و حتی نوع پوشش مردم در آن زمان بازنمایی شده و در تار و پود قصه تنیده شدهبود.
جادوی خورشید
فیلمنامه این سریال بر پایه یک ماجرای تخیلی بنا نهاده شدهاست. شخصیت اصلی قصه با یافتن کتیبهای با پنج خورشید، امکان این را مییابد در زمان سفر کند و از دهه۶۰ به دهه۸۰ رفتوآمد داشتهباشد. «پنجمین خورشید» با بهرهگیری از جذابیتهای تفاوت زمانه زندگی محسن با دهههای بعد، لحظات کمدی خلق میکرد. در این سریال به جنگ به عنوان مهمترین رخداد این دوره پرداخته شدهاست.
دور از شهر
«وضعیت سفید» شاید نوستالژیکترین سریالی باشد که در کنار روایت قصه خانوادهای بزرگ که در دوران موشکباران در حومه شهر تهران پناه گرفتند، بیش از هر چیز جزئیات این دوره از زندگی مردم را نمایش میداد. این سریال ریزبینانه به غالب وجوه زندگی مردم از برنامههای رادیو و تلویزیون در آن دوران تا دغدغههای اقتصادی، زندگی جمعی کنار یکدیگر و سر باز کردن اختلافات خانوادگی و حتی اثاثیه خانهها میپرداخت و مخاطب را در همان فضا قرار میداد.
عبور از گرگ و میش
سریال «لحظه گرگ و میش» ماجراهای یک خانواده را در روزهای جنگ نشان میدهد و محور آن، دختر این خانواده به نام یاسمن است که زندگی تحصیلی، شغلی، خانوادگی و عاشقانهاش با بروز جنگ دچار تغییراتی میشود و با حادث شدن جنگ، از مردی که قرار بود با او پیوند ازدواج ببندد، ناگزیر دور میشود و به ازدواجی دیگر تن میدهد که عاقبت خوشی برای او و خانوادهاش ندارد. بهرهگیری از المانهای دهه۶۰ برای روایت قصه لحظه گرگ و میش در خدمت فضا بود و نقطه آغاز مهمترین رخدادهای زندگی چند شخصیت را به تصویر میکشید.
ماجراهای خانواده آقا صادق
نوروز۱۴۰۰، «نوروز رنگی» روی آنتن شبکه پنج سیما رفت. تفاوت این سریال که دهه ۶۰ را برای نمایش قصهاش انتخاب کردهبود، با دیگر آثار روایت شده در این دهه، این است که قصه در فضای مشهد میگذشت. پیش از این اغلب سریالها عمده زمان قصه خود را در فضای تهران میگذراندند اما این سریال فضای یکی دیگر از شهرهای ایران در این دوره را به نمایش میگذارد و ضمن اشاراتی به جنگ، بیشتر سعی در پرداختن به جزئیاتی از زندگی در آن دوران دارد که امروز به حسی نوستالژیک تبدیل شدهاست. خرید تلویزیون رنگی، نوشابههای تگری شیشهای، بازگشت رزمندهها، نبود تلفن در منازل و… از همین جنس خاطرههایی است که در این سریال گنجانده شدهاست. تفاوت دیگر «نوروز رنگی» زبان کمدی آن در روایت چنین قصههایی است.
هم خنده و هم گریه
در میان آثاری که دهه۶۰ را محور قرار دادند و قصه خود را در این زمان روایت کردند هم سریالهای کمدی به چشم میخورد و هم سریالهای درام و حتی تراژیک. برخی سریالها مانند عاشورا یا شوق پرواز به واسطه پرداختن به یک شخصیت واقعی در این دهه میگذشتند و همانطور که گفتهشد سریالهایی هم مثل نوروز رنگی هستند که قصهای را به این دوره بردند تا با آن زمانی که از سر گذراندیم شوخی کنند و با یادآوری کم و کاستیهای زندگیشان در آن دوره و عشق به امکاناتی همچون تلویزیون رنگی که این روزها خندهدار و ساده به نظر میرسد و در دسترس بسیاری هست، تلخندی به لب مخاطبان بیاورند. در تعدادی دیگر از آثار با یادآوری سالهایی که دسته دسته جوان به جبهه میرفتند و تعداد زیادی از آنها به سلامت بازنگشتد یا پیکرشان به دست خانوادههایشان رسید، راوی روزهایی میشوند که یکی از مهمترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران در آن رقم خورده است.