فیلم سینمایی «هت تریک» که تقریبا سه هفته از اکرانش می گذارد، در به روز ترین جدول فروش هفتگی فیلم ها در سینما با فروش هفتگی حدود ۳۵۰ میلیون تومان در رده چهارم قرار گرفته است. داستان این فیلم که در این سه هفته اخیر بیش از یک میلیارد تومان فروخته از یک مهمانی شروع میشود که لیدا (با بازی پریناز ایزدیار) به همراه همسرش (با بازی امیر جدیدی) به آن دعوت شدهاند. لیدا عکاس است و همسرش فرزاد دقیقا مشخص نیست که چه کاره است. کیوان دوست این دو نفر (با بازی صابر ابر)، همراه با فرد جدیدی به نام رها (با بازی ماهور الوند) به مهمانی آمده است و… . علاوه بر این باید ادعا کرد «هت تریک» به خصوص برای زوج های جوان ارزش حداقل یک بار دیدن را دارد. در ادامه مطلب نگاهی روان شناختی به نقش های اصلی این فیلم خواهیم داشت.
آشناییهای قبل از ازدواج به شناخت ختم نمیشود
آن طور که بر می آید، موضوع اصلی داستان این فیلم حول دو زوج میچرخد. «لیدا» و «فرزاد» که زن و شوهر هستند و «کیوان» و «رها» که احتمالا قصد ازدواج دارند. از این واژه «احتمالا» منظوری دارم که در ادامه بیان خواهم کرد. از سکانس های اول این طور برداشت می شود که «لیدا» درباره فرزاد نگرانی هایی دارد و مدام حواسش به فرزاد است که دارد چه کار می کند اما از لیدا و کیوان تا پس از تصادف و رفتن جمع به خانه رها، چیز زیادی دستگیرمان نمی شود. این می تواند دو محتوای معنایی ظریف داشته باشد. یکی این که روابط زوجین آن قدر حساس و نیازمند توجه است که غفلت از آن و متوجه جزئیات نبودن، می تواند به سوء تفاهم های جدی منتهی شد. چنان که در بخش های پایانی فیلم متوجه این سوءتفاهم ها می شویم. دوم این که روابط آشنایی پیش از ازدواج آن قدر مبهم و گنگ هستند که هر گونه ادعا مبنی بر آغاز این روابط با هدف شناخت پیش از ازدواج را با تردید جدی همراه می سازد. همچنان که آسیب های متعدد دیگری هم در این میان ممکن است به ذهن برسد.
فرزاد: رشد نیافته، منطق ضعیف غیرقابل اعتماد
فرزاد خیلی تلاش می کند نشان دهد به فکر خانواده اش است و دوست دارد خودش را در دید دیگران به عنوان فردی باهوش و زرنگ نشان دهد اما انتخاب هایش خلاف این موضوع را نشان می دهد. او در رابطه با لیدا هوشمندانه عمل نمی کند. در مهمانی از بودن کنار او گریزان است. با دختری غریبه صمیمی می شود و دور از چشم لیدا با تلفن صحبت می کند یا در نیمه شب یک تماس به قول خودش کاری را پاسخ می دهد که این آخری حساسیت لیدا را به اعتراض تبدیل می کند. فرزاد قادر نیست بهترین تصمیم را بگیرد و به جای آن که جوانب تصمیم اش را بررسی کند، بیشتر به نتیجه ای که از آن تصمیم در ذهن اش می سازد، توجه می کند. این مسائل موجب می شود فرزاد به لیدا دروغ بگوید و مدام برای پوشاندن یا توجیه اشتباهاتش به دروغ های متعدد متوسل شود که در نهایت به از دست رفتن اعتماد لیدا به او منجر می شود.
لیدا: مضطرب، هیجانی، فقدان قدرت درک همه جانبه
اولین و بارزترین ویژگی در لیدا، هیجانی بودن اوست. در واقع لیدا نمی تواند بر هیجاناتش، چه منفی و چه مثبت، کنترلی داشته باشد. او در برابر هر رفتار فرزاد واکنش شدید نشان می دهد. شاید همین روحیه لیدا و میل او به کنترل کردن منجر به این شده که فرزاد در تلاش باشد به هر شکل ممکن خودش را به او اثبات کند. مسئله دوم این که این ویژگی لیدا فضایی را ایجاد کرده که فرزاد نتوانسته درباره انتخاب های اشتباه لیدا در خصوص علایق اش اظهار نظر کند. یک روی سکه رفتارهای فرزاد اثبات خودش است. روی دیگر آن، عصیانگری است که فرزاد در برابر لیدا دارد و از سلطه او بر امور زندگی ناراحت است. مسئله ای که در انتها به این ختم می شود که فرزاد در حضور دیگران لیدا را به بی استعدادی متهم می کند.
کیوان و رها: عاقبت آشنایی های نامناسب
کیوان و رها با هم آشنا شده اند و رفتارهای آن ها تا حدی نشان می دهد که می خواهند با هم ازدواج کنند اما بروز دو چالش مهم در رابطه این دو نفر موجب شد که اصل رابطه و چرایی آن زیر سؤال برود؛ لو رفتن این واقعیت که رها برخلاف آن چه به کیوان گفته بود، ازدواج اولش نیست و فرزند دارد و برملا شدن برنامه کیوان برای مهاجرت از ایران. این اتفاق ها هر دو نفر را در چالشی قرار می دهد که بی صداقتی یکدیگر را به رخ می کشند اما آن چه در بطن این اتفاق نهفته است، این است که اساسا آیا کیوان و رها برنامه مدون و مشخصی در خصوص آینده شان با یکدیگر دارند. اگر نه که این رابطه محکوم به شکست است اما اگر دارند، پس چرا رها برای گفتن واقعیت به کیوان این قدر تعلل می کند و در مقابل اگر کیوان می خواهد مهاجرت کند چرا رابطه ای عاطفی را با رها شروع کرده است؟
برای حفظ روابطمان دروغ نگوییم
آن چه به عنوان عامل مشکل ساز اصلی در رابطه این زوج ها مشاهده می شود، بی صداقتی و دروغ است. در واقع این فیلم می خواهد این نکته را به مخاطب گوشزد کند که دروغ، مخرب هرگونه رابطه ای است؛ چه یک رابطه زناشویی قانونی و چه یک رابطه که قرار است به ازدواج ختم شود، چه این دروغ مصلحتی باشد و چه منفعت طلبانه. شاید باید پا را فراتر بگذارم و به شما توصیه کنم که بیایید برای حفظ هر رابطه ای دروغ نگوییم! رابطه با همسر، والدین، دوستان، همکاران و … .
آشناییهای قبل از ازدواج به شناخت ختم نمیشود
آن طور که بر می آید، موضوع اصلی داستان این فیلم حول دو زوج میچرخد. «لیدا» و «فرزاد» که زن و شوهر هستند و «کیوان» و «رها» که احتمالا قصد ازدواج دارند. از این واژه «احتمالا» منظوری دارم که در ادامه بیان خواهم کرد. از سکانس های اول این طور برداشت می شود که «لیدا» درباره فرزاد نگرانی هایی دارد و مدام حواسش به فرزاد است که دارد چه کار می کند اما از لیدا و کیوان تا پس از تصادف و رفتن جمع به خانه رها، چیز زیادی دستگیرمان نمی شود. این می تواند دو محتوای معنایی ظریف داشته باشد. یکی این که روابط زوجین آن قدر حساس و نیازمند توجه است که غفلت از آن و متوجه جزئیات نبودن، می تواند به سوء تفاهم های جدی منتهی شد. چنان که در بخش های پایانی فیلم متوجه این سوءتفاهم ها می شویم. دوم این که روابط آشنایی پیش از ازدواج آن قدر مبهم و گنگ هستند که هر گونه ادعا مبنی بر آغاز این روابط با هدف شناخت پیش از ازدواج را با تردید جدی همراه می سازد. همچنان که آسیب های متعدد دیگری هم در این میان ممکن است به ذهن برسد.
فرزاد: رشد نیافته، منطق ضعیف غیرقابل اعتماد
فرزاد خیلی تلاش می کند نشان دهد به فکر خانواده اش است و دوست دارد خودش را در دید دیگران به عنوان فردی باهوش و زرنگ نشان دهد اما انتخاب هایش خلاف این موضوع را نشان می دهد. او در رابطه با لیدا هوشمندانه عمل نمی کند. در مهمانی از بودن کنار او گریزان است. با دختری غریبه صمیمی می شود و دور از چشم لیدا با تلفن صحبت می کند یا در نیمه شب یک تماس به قول خودش کاری را پاسخ می دهد که این آخری حساسیت لیدا را به اعتراض تبدیل می کند. فرزاد قادر نیست بهترین تصمیم را بگیرد و به جای آن که جوانب تصمیم اش را بررسی کند، بیشتر به نتیجه ای که از آن تصمیم در ذهن اش می سازد، توجه می کند. این مسائل موجب می شود فرزاد به لیدا دروغ بگوید و مدام برای پوشاندن یا توجیه اشتباهاتش به دروغ های متعدد متوسل شود که در نهایت به از دست رفتن اعتماد لیدا به او منجر می شود.
لیدا: مضطرب، هیجانی، فقدان قدرت درک همه جانبه
اولین و بارزترین ویژگی در لیدا، هیجانی بودن اوست. در واقع لیدا نمی تواند بر هیجاناتش، چه منفی و چه مثبت، کنترلی داشته باشد. او در برابر هر رفتار فرزاد واکنش شدید نشان می دهد. شاید همین روحیه لیدا و میل او به کنترل کردن منجر به این شده که فرزاد در تلاش باشد به هر شکل ممکن خودش را به او اثبات کند. مسئله دوم این که این ویژگی لیدا فضایی را ایجاد کرده که فرزاد نتوانسته درباره انتخاب های اشتباه لیدا در خصوص علایق اش اظهار نظر کند. یک روی سکه رفتارهای فرزاد اثبات خودش است. روی دیگر آن، عصیانگری است که فرزاد در برابر لیدا دارد و از سلطه او بر امور زندگی ناراحت است. مسئله ای که در انتها به این ختم می شود که فرزاد در حضور دیگران لیدا را به بی استعدادی متهم می کند.
کیوان و رها: عاقبت آشنایی های نامناسب
کیوان و رها با هم آشنا شده اند و رفتارهای آن ها تا حدی نشان می دهد که می خواهند با هم ازدواج کنند اما بروز دو چالش مهم در رابطه این دو نفر موجب شد که اصل رابطه و چرایی آن زیر سؤال برود؛ لو رفتن این واقعیت که رها برخلاف آن چه به کیوان گفته بود، ازدواج اولش نیست و فرزند دارد و برملا شدن برنامه کیوان برای مهاجرت از ایران. این اتفاق ها هر دو نفر را در چالشی قرار می دهد که بی صداقتی یکدیگر را به رخ می کشند اما آن چه در بطن این اتفاق نهفته است، این است که اساسا آیا کیوان و رها برنامه مدون و مشخصی در خصوص آینده شان با یکدیگر دارند. اگر نه که این رابطه محکوم به شکست است اما اگر دارند، پس چرا رها برای گفتن واقعیت به کیوان این قدر تعلل می کند و در مقابل اگر کیوان می خواهد مهاجرت کند چرا رابطه ای عاطفی را با رها شروع کرده است؟
برای حفظ روابطمان دروغ نگوییم
آن چه به عنوان عامل مشکل ساز اصلی در رابطه این زوج ها مشاهده می شود، بی صداقتی و دروغ است. در واقع این فیلم می خواهد این نکته را به مخاطب گوشزد کند که دروغ، مخرب هرگونه رابطه ای است؛ چه یک رابطه زناشویی قانونی و چه یک رابطه که قرار است به ازدواج ختم شود، چه این دروغ مصلحتی باشد و چه منفعت طلبانه. شاید باید پا را فراتر بگذارم و به شما توصیه کنم که بیایید برای حفظ هر رابطه ای دروغ نگوییم! رابطه با همسر، والدین، دوستان، همکاران و … .