داعش، یکی از پدیدههای شوم و هولناک زمانۀ ما بود که نامش با ترس، وحشت، خون و قساوت همراه است؛ در سالهای اخیر فیلمها و سریالهایی درباره این گروهک تروریستی و نقش ایران در مقابلۀ با آن ساخته شده و «قلب رقه» ساخته خیرالله تقیانی پور، که در جشنواره فجر اکران شد جدیدترین کار با موضوع داعش است.
اولین فیلم خیرالله تقیانی پور، که در شب پایانی اکران فیلمهای چهاردهمین جشنواره فیلم فجر اصفهان اکران شد، مانند آثار دیگر با این موضوع، چیزی از پیشینه و چرایی این تفکر و شکلگیری داعش نمیگوید. در واقع آثار سینمای ما درباره گروهک تکفیری بیش از آنکه محتوامحور باشند اکشن هستند، معجونی از ریش و برقع و چادر سیاه، پرچمهای سیاه و سکانسهای تعقیب و گریز و موسیقیهای کوبشی برای افزایش هیجان، البته که «قلب رقه» در همان بعد اکشن و القای هیجان هم ضعفهای جدی دارد.
«قلب رقه» بر محور یک ایرانی به نام رضا که تا قلب داعش نفوذ کرده روایت میشود و مأموریتهای او پیشبرنده داستان هستند. موفقیت فیلمهای جنگی و ماجراجویی در گرو جذابیت، نفسگیری و هیجانی است که برای مخاطب ایجاد میکنند آن هم وقتی پای داعش و مأموریت در دل داعش در میان باشد، مخاطب انتظار فیلمی نفسگیر، هولناک و پر هیجان را میکشد و همه اینها درست همان ویژگیهایی هستند که «قلب رقه» فاقد آنهاست. موقعیتها به صورت غیرمنطقی به نفع قهرمان پیش میروند و شرایط به طور عجیبی حتی برای گفتوگوهای عاشقانه در دل اردوگاه داعش فراهم میشود. نیروهای داعش کودن و ناتوان نشان داده شدهاند، و با اطلاعات و دانستهها درباره این گروهک که به لطف اخبار و مستندها کم هم نیستند فاصله زیادی دارند. تعدادی نفوذی های در دل داعش به طور بی منطقی زیاد است، آنقدر که از جایی به بعد منتظر هستیم هر یک از شخصیتهای داعش رفیق رضا از آب درآیند.
شخصیت «سیدرضا» قرار است قهرمان فیلم باشد اما نتوانسته در قامت یک قهرمان ظاهر شود و بیشتر یک مأمور عاشق پیشه است تا یک قهرمان نفوذی در دل یکی از خطرناکترین گروهکها .
از سوی دیگر علیرغم اینکه خط اصلی فیلم و مأموریت اصلی «رضا» نجات «عباس» است اما این اتفاقات هستند که پیشبرنده داستان میشوند. «رضا» به صورت اتفاقی از زنده بودن «عباس» مطلع میشود و همچنین به صورت اتفاقی وقتی در بیمارستان پی «عباس» است، همسر خود را پیدا میکند. این اتفاقات از بار دراماتیک داستان کاسته و روند منطقی فیلم را به چالش میکشند.
همچنین هیچ اطلاعاتی درباره «عباس»، چرایی آزادی و اهمیت او که قرار است این مأموریت با این همه درگیری و تلفات به خاطر او انجام شود به مخاطب داده نمیشود و البته که انتخاب شریفینیا برای این نقش کاملا اشتباه بوده است.
نقش «ریما» هم به عنوان یک پزشک فعال در دل دولت داعش که همسر یک پاسدار هم هست، جز در سکانس آخر کاملاً منفعل است و اکت درستی ندارد.
فیلم به لحاظ بصری و نشان دادن فضای شهر رقه موفق است و طراحی صحنه و به ویژه صدابرداری خوبی دارد، با این وجود نیاز به بازبینی در تدوین برای تغییر ریتم اثر کاملا مشهود است و میتواند جذابیت فیلم را بیشتر کند.
نقطه مثبت قلب رقه پرداختن به همکاری و هماهنگی نیروهای مدافع حرم، نیروهای مستشاری، ارتش سوریه و نیروی فاطمیون و رزمندگان افغانستانی و تاجیکستانی است که میتوانست با پرداخت بهتر و دادن اطلاعات و جزئیات بیشتر به مخاطب یکی از آثار خوب و ماندگار در این موضوع باشد.
در کل «قلب رقه» به عنوان فیلم اول گام مناسبی برای کارگردان بوده است، مدیریت چنین اثر سختی با این حجم از لوکیشن و بازیگر نشاندهنده توان کارگردان برای ارائه آثار بهتر در آینده خواهد بود.
اهمیت موضوع، زمانی مشخص میشود که بدانیم ۲۵۰۰ نفر از جوانان و مردان کشور ما در سوریه و با عنوان مدافع حرم به شهادت رسیدهاند، ۲۵۰۰ زندگی و ۲۵۰۰ خانواده که هریک داستانها و حرفهای زیادی برای گفتن دارند، چرایی شهادت این جوانان همان چیزی است که باید برای ما و فرزندان همین شهدا روایت شود و البته که این گروهک تروریستی همچنان هر از چندگاه کشور ما را عزادار جمعی از هموطنان میکند؛ لذا موضوع داعش و نقش ایران در از بین بردن و به انزوا کشاندن این گروهک تروریستی از موضوعات مهم و استراتژیک است و جای کار بسیاری در سینمای ما دارد.