اگر مخاطب حرفهای سینما باشید، بدون شک اوضاع این روزهای سینمای ایران دستتان هست؛ سینمایی که خالی از تنوع ژانری شده و در آن گونههای محدود نیز اثر شاخص از نظر محتوا به چشم نمیآید. هرچند سازمان سینمایی این موضوع را فهمیده و برای اکران نوروزی تنوع خوبی در زمینه ژانرهای سینمایی درنظر گرفته اما فارغ از این موضوع و اینکه سینما همچنان با فیلمهای کمدی میفروشد و رکورد میزند و سینماگران را تشویق میکند تا همین راه را ادامه بدهند.
یکی ازموضوعاتی که در کنار کمدی همیشه حضور پررنگی درسینما دارد فیلمهای اجتماعی است که گاهی درام نیز به آن میگویند. بگذریم از اینکه ژانری به نام اجتماعی و درام اساسا وجود ندارد، چرا که کدام فیلم است که در خود جامعه و اجتماع نداشته باشد؟ کدام داستان است که دارای درام نباشد؟ حتی کمدیترین داستانها و فیلمها یک درام هستند، پس وجود ژانری بهعنوان اجتماعی، خود یکی ازکمدیترین اتفاقهای سینماست وآنقدر جدی گرفته شده که گاهی دارای ژانرهای فرعی میشود، مانند فلاکت! فیلم «روشن» جدیدترین فیلم اجتماعی است که روی پرده رفته؛ فیلمی که کاملا مناسب جشنوارههای خارجی است تا تصویر دلخواه خود را به مخاطبان ناآگاه نشان دهند و جایزهای به کارگردان بدهند.
سیاهبازی روشن
فیلم روشن داستان مردی به همین نام است که مشخص نیست شغلی دارد یا خیر؟ که تمام پسانداز خود را خرج پیشخرید آپارتمانی در حاشیه شهر تهران کرده است تا بتواند سقفی بالای سر خانواده خود جور کند. اما انبوهسازی که اقدام به ساخت مسکن کرده هر بار به بهانهای از خریداران طلب پول میکند تا ساختمان را کامل تحویل مشتریان دهد. روشن در این میان اما با مشکلات خانوادگی جدیای نیز روبهرو است که در طول داستان مخاطب با آن روبهرو میشود. شاید سیاهنمایی دقیقترین کلمهای باشد که بتوان برای فیلم روشن به کار برد. این فیلم در تکتک لحظات خود تصویری سیاه از ایران نشان میدهد. روشن حتی در این امر پا را فراتر میگذارد و در ورطه شعار میافتد و مانند این است که ازاول تا آخر فیلم دستنوشتهای بزرگ در دست میگیرد که ما همه بدبختیم! این شعارزدگی صرفا در دیالوگهای داستان نیست بلکه در گوشهگوشه فیلم میتوان آن را مشاهده کرد. از پالت رنگی که در فیلم به کار رفته که پر شده است از رنگهای مرده تا قابها و سکانسهای کارتپستالی که فلاکت از سر و روی آن میبارد. سکانسهایی مثل پخش کردن آگهی سگی گمشده توسط روشن، مسابقههایی که با دخترش میگذارد ولی هر دفعه خودش برنده میشود تا جایزهای که قول داده را نخرد و مهمترین سکانس که جمع شدن مردم دور یک ماشین شاسیبلند گرانقیمت است که یادآور تصاویری از مردمان گرسنه و بدوی آفریقایی است که در مستندها قابل مشاهدهاست.
سینما؛ چراغ قوه جامعه
سیاهنمایی همیشه یکی ازکلمات بحثبرانگیز درسینمای ایران بوده چرا که هرزمان ازاین کلمه برای توصیف فیلمی استفاده میشود، عدهای هستند که میگویند مگر این چیزها در جامعه نیست؟ شاید در نگاه اول این سؤال بهقدری قانعکننده به نظر برسد اما اتفاقا اینطور نیست. برای توضیح این مسأله باید متوسل به مثالی شد؛ هر جامعه مانند جنگلی است که شب در آن قدم گذاشتهاید که تمام آن را نمیتوانید ببینید و سینما آن چراغ قوهای است که به وسیله آن هر بار نور را بر قسمتی از این جنگل میتابانید. گاهی صدایی میشنوید و نور را به طرف آن میگیرید تا ببینید چه اتفاقی افتاده است و گاهی در آن تاریکی منظره زیبایی میبینید و میخواهید که از آن نهایت استفاده را ببرید. اکنون سؤال مهم و اصلی این است که سینماگران ما که این ابزار را در اختیار دارند چرا تمام تمرکز خود را تنها روی یک بخش خاص از جامعه متمرکز کردهاند؟ آیا جامعه ما خالی از طبقه متوسط شده است که از آن در سینمای ما خبری نیست؟ آیا هیچ اتفاق امیدآفرین و مثبتی در جامعه ایرانی رخ نمیدهد که سینماگران فقط دست گذاشتهاند روی اتفاقات تلخ و ناامیدکننده؟ پس اگر با دیدن این فیلمهای سیاه به خود و دیگران گفتید این چیزها در جامعه وجود دارد، این سؤالات را از خود بپرسید و فراموش نکنید اگر کسی میگوید این فیلمها سیاهنمایی است منظورش این نیست که نباید ساخته شود بلکه مقصود این است که این همه تمرکز در این سیاهنمایی منطقی نیست. به این علت که جامعه هرچیزی را که میبیند باور میکند و ما امروزه شاهدیم که عدهای از هموطنان آرزو میکنند تا در کشوری دیگر بودند تا اینکه شهروندی در ایران باشند!
بازیهای ضعیف از بازیگران قوی!
چند سالی میشود که بازیگرانی که هرکدام وزنهای در ژانر کمدی هستند از این ژانر فاصله گرفتهاند و بیشتر ترجیح میدهند نقشهای جدی بازی کنند. اینکه دلیل این امر چیست خود بحثی دگر و زمانی دیگر میطلبد اما یکی از بازیگرانی که چند سالی است وارد نقشهای جدی شده است رضا عطاران است. عطاران با اینکه خود را کاملا از دنیای کمدی جدا نکرده اما در چند سال اخیر بیشتر شاهد نقشهای جدی از او بودیم و روشن تازهترین نقش جدی اوست. عطاران در نقش روشن با اینکه نقش اصلی را دارد اما مجالی برای بروز خود ندارد و جز زمانی که خانه او مثابه صحنه تئاتر میشود و روشن نقش همسر خود را برای دخترش بازی میکند هیچ بازی دیگری از او نمیبینیم. دیگر بازیگر روشن سیامک انصاری است و اوهم بهعنوان یک نقش مکمل چیزی برای ارائه ندارد. همچنین سایر بازیگران فیلم نیز به همین منوالاند ودرکل بازیهای این فیلم همگی ضعیف و میانتهی از آب درآمدهاند تا جایی که نقشها حتی تیپ هم نیستند. به عنوان مثال کاراکتر روشن در فیلم یک انسان عاشق سینما معرفی میشود که زندگیاش را برای سینما گذاشته است اما جز در چند سکانس، اشارههای کوتاهی به آن نمیشود.
حکومت سلیقهها!
خلاصه اینکه هرچه گفتنی درباره فیلم سیاه روشن بود گفته شد. فیلم روشن فیلمی است که درهیچ چیزی خوب نیست؛ نه در داستان، نه بازیگری ونه کارگردانی.روشن رامیتوان تاریکترین فیلم حال حاضر پرده سینمای ایران نامید؛ فیلمی که جز بر ناامیدی شما نمیافزاید. فیلمی که میگوید من بدم، جامعهام بداست، شهرم بد است، کشورم بد است تا بتواند در جشنوارههای خارجی جایزهای کسب کند و به اصطلاح اعتباری برای کارگردان بهدست بیاورد.فیلم روشن از آن دست فیلمهایی است که میتوان با آن دستگاه فرهنگی کشور را زیر سؤال برد، چرا به چنین فیلمی پروانه ساخت داده شد؟چرا وقتی ساخته شد ودرجشنواره فجر نیز به نمایش درآمد اجازه اکران گسترده پیدا کرد؟ چرا درچنین زمانی یعنی ایام انتخابات چنین فیلمی اکران میشود؟ و بسیار سؤالهایی که همه نشان میدهند در دستگاه عریض و طویل فرهنگی کشور این سلیقههاست که حاکم است نه مصالح ملی و قوانین و ضوابط.