اولین تجربه کاریام در سینما سخت بود و من برای بازی در نوروز هفت بار تست دادم. یکی از آرزوهایم بود که در فیلم بلندی مانند نوروز بازی کنم، اما فکر نمیکردم این فرآیند این قدر زود اتفاق بیفتد. من نقش نامی را در این فیلم بازی کردهام. نقش من چندان مثل آقای نصیریان به این شکل نبود که به طور کلی در پیوند با نوروز باشد و به همین دلیل برای ایفای نقشم نیاز به مطالعه زیادی نداشتم، چون این اطلاعات را از قبل داشتم. من تاکنون نمیدانستم که چنین افسانههایی درباره عید نوروز وجود دارد و هدف این فیلم هم نشان دادن افسانه و اسطورههای عید نوروز ما بود.همچنین اطلاعاتم قبل از ساخت فیلم سینمایی نوروز، این بود که عید نوروز یکی بزرگترین عیدهای ما ایرانیان محسوب میشود و در مدرسه هم یاد گرفتیم که عید نوروز را جمشید شاه آورده است و از آن زمان عید نوروز را به طور رسمی جشن میگیرند و بعد از بازی در فیلم نوروز هم اطلاعاتم بیشتر شد و متوجه شدم همه قهرمانان فیلمهای مختلف به جادو احتیاج دارند و عمو نوروز هم جادوی بهار را دارد. اگر در فیلم میبینیم روی دست من به عنوان قهرمان کودک قصه گیاهی سبز میشود، به این دلیل است که این کودک قهرمان، یکی از نوههای نوروز است.همبازی شدنم با آقای نصیریان در این فیلم برایم ترسناک نبود و با خیال راحت پیش رفتم و خیلی ازایشان چیزآموختم. وقتی با استاد علی نصریان دست دادم ایشان به من نصیحت کردندکه بزرگتر باید به کوچکتردست بدهد نه برعکس.آقای نصیریان پشت دوربین همان ۸۰سال را دارد و جلوی دوربین راحت۲۰سال جوانتر میشود. من برای بازی با آقای نصیریان مجبور بودم که تک سکانس کار کنیم تا ایشان خسته نشود. در سکانسی از فیلم، برفها از نمک درست شده بود و وقتی عوامل پشت صحنه راه میرفتند، نمک داخل چشم ما میرفت و چوبش را ما میخوردیم!…وقتی به تماشای کار نشستم، برایم جالب بود، اما بازی در این فیلم چالشهای زیادی برایم بهدنبال داشت که بازی درهوای سرد همدان یکی از آنها بود. پدر و مادرم برای بازیگر شدنم خیلی از من حمایت کردند. اول از همه، خداوند را شاکر هستم و سپس از کارگردان تشکر میکنم که این نقش را به من داد. امیدوارم بازیگر خوب و موفقی در سینمای ایران شوم.خوشحالی ما بچهها درنوروز بیشتر ازهمین هدیهگرفتنهاست.همه مردم در ساعات اولیه نوروز آیین و مراسمی برای سفره هفتسین دارند و ما هم مستثنا از این قضیه نیستیم. معمولا ۶ ــ ۵ساعت قبل از نوروز به خانهای میرویم و سفره هفتسین میچینیم و خوراکی و کادوها را آماده میکنند. بیشتر خوشحالی ما بچهها درنوروز بهخاطر همین عیدیهاست و هم دوست دارم اقوام را ببینم و هم کادو بگیرم؛ یعنی هم خدا، هم خرما!