گامهای لرزان اساطیر ایرانی
گوشه گوشه کشورمان ایران پر است از افسانهها و اساطیری که برخی نقل محافل بومی بودهاند و برخی به شهرتی ملی دست یافتهاند. در این میان اما اساطیری وجود دارند که علاوه بر اینکه در جغرافیای فرهنگی همچنان زندهاند به حلقه اتصالی میان ملتهایی تبدیل شدهاند که مرزهای سیاسی میانشان فاصله انداخته است و نوروز مهمترین این اساطیر است.
ردپای قهرمان
شاید برای نخستین بار باشد که در مناسبت نوروز، فیلمی برای آن تولید و در همین ایام اکران شده است؛ اتفاقی که در سینمای جهان امری بدیهی ولی در سینمای ایران قابلتوجه است. نوروز به کارگردانی سهیل موفق فیلمی است که قرار است قشر کودک و نوجوان را با ریشههای اساطیری آن آشنا کند تا مفهوم نوروز در نظر مخاطبان چیزی بیشتر از تعطیلات سراسری، عیدی و هفتسین پهن کردن باشد. همانطور که واضح است این هدف مشکلی است که یک فیلم به تنهایی نمیتواند از پس آن برآید اما باید دید آیا فیلم نوروز توانسته است در راهی که قدم گذاشته موفق باشد یا خیر.اولین موضوع که در داستان یک اثر همواره باید رعایت شود و از ارکان مهم یک روایت استاندارد به شمار میآید بحث رعایت و به کارگیری مناسب و کامل کهنالگوهاست. در واقع این کهنالگوها هستند که به یک داستان تشخص میدهند و باعث میشوند مخاطب با یک اثر ارتباط بگیرد. فیلم نوروز نیز از این قاعده مستثنا نیست و میتوان گفت که نوروز از معدود فیلمهای ایرانی است که میتوان در آن ردپایی از کهنالگوها دید. کاراکترهای فیلم اما به خوبی در قالب این کهنالگوها پرداخت نشدهاند و شاهد ضعفهایی در شخصیتپردازی هستیم. به بیانی دیگر فیلم نوروز در حقیقت در داستاننویسی سعی کرده الگوی کلاسیک سه پردهای سفر قهرمان را در پیش بگیرد،سفری قهرمانانه که درآن سه عنصراصلی قهرمان،راهنما،ناجی قهرمان به همراه کهنالگوهای فرعی مانند دلقک، نگهبان و…وجود دارند اما با این حال به دلیل ضعف درشخصیتها و داستانسرایی این سفر قهرمانانه نیز کاملا شکل نمیگیرد.
یک فانتزی رئال!
نوروز با اینکه فیلمی فانتزی است اما در عمل سعی شده بر جنبههای واقعگرای آن بیشتر تاکید شود و حتی مواقعی که لازم بوده شاهد اتفاقی جادویی باشیم نظارهگر اتفاقی رئال هستیم، مانند سکانسی که عمو نوروز تصادف میکند و ناتوان از رفتن به کوه قاف میشود. نکته دیگر استفاده از اساطیر برای بیان ریشههای نوروز است؛ بدیهی است که برای ساختن فیلمی درباره یک آیین باستانی ناگزیر از بهره جستن از اساطیر هستیم.اما اینکه چقدر وارد دنیای اساطیر شویم، از چه اساطیری استفاده کنیم و چگونه آن را برای چشم مخاطب مجسم کنیم خود موضوع مهمی است، مخصوصا مقولهای مانند نوروز که آیینی مشترک میان چند کشور است. نوروز با اینکه میتوانست برای تکتک اتفاقات و المانهای فیلم معادلی اسطورهای بیابد از این کار دریغ کرده است و فقط به ریشههای بدیهی نوروز پرداخته آن هم در حد یک مونولوگ ابتدایی در فیلم در صورتی که انتظار از فیلمی با چنین موضوعی میرود یک اثر آمیخته با اساطیر و فانتزی است.
از کهنالگوی ناقص تا زیرمتنهای بجا
فیلم نوروز شاید ضعفهایی در داستان داشته باشد اما همچنان دارای نقاط مثبتی است که کمتر در دیگر فیلمهای ایرانی شاهد آن هستیم. یکی از این نقاط مثبت استفاده از کهنالگوها (هرچند ناقص) و دیگری زیرمتن درست و بجای فیلم است. سالهاست که سینما صرفا یک قالب برای سرگرمی نیست و به ابزار یا سلاحی برای جنگ نرم بدل شده اما در ایران همچنان بهعنوان یک ابزار سرگرمی به آن نگاه میکنند.مشخص است که سازندگان این فیلم برای رسیدن به درآمد چشم به آنسوی مرزها دارند و میخواهند از پتانسیل این آیین باستانی استفاده کنند. به همین دلیل است که در جمع بازیگران از بازیگر ترکیهای استفاده شده و در روایت داستان از کودکانی با ملیتهای مختلف استفاده کردهاند و زیرمتن بجای فیلم در همین چینش نژادی بچههاست که اتفاق میافتد. اول به خاطر اینکه نوروز را منحصر به یک کشور نمیکند و دیگر اینکه با توجه به نزدیکی و اهمیت نوروز نزد ملیتهای مختلف نقشهای پررنگ و کمرنگی در داستان دارند.بهعنوان مثال دردانه دختر تاجیکستان که با لهجه شیرینش یکی از ویژگیهای مثبت فیلم بهشمار میآید بیشترین سهم را در کمک کردن به نامی پسر ایرانی دارای جادوی نوروز را دارد و در مقابل جاسم پسرک عربزبانی که از کشورهای حوزه خلیجفارس است، اعتقاد کمتری به جادوی نوروز دارد.
یک فیلم چشمنواز
از داستان نوروز با تمام کموکاستیها و نقاط قوتی که دارد بگذریم به بخش فنی فیلم خواهیم رسید. همیشه در یک فیلم فانتزی هرقدر که داستان قوی باشد اما نمیتوان نقش جلوههای ویژه بصری را نادیده گرفت و تا فیلم جلوههای بصری خوبی نداشته باشد داستان فرصت بروز پیدا نمیکند. باید گفت که نوروز در این بخش واقعا خوب کار کرده است و شاید کمتر اشکالی را بتوان به تیم جلوههای ویژه فیلم با توجه به محدودیتها گرفت. نکته دیگر دکوپاژ و طراحی صحنه فیلم است؛ نوروز در این بخش از قسمت فنی کار نیز حرفی برای گفتن دارد. تا جایی که فیلم در بعضی قسمتها میتواند لایههای پنهان داستان را با کمک دکوپاژ بیان کند، مانند کلبه عمو نوروز در روستای نوا که با نقاشیها و آثار تاریخی مشهور ادوار مختلف تاریخ به مخاطب آگاه خود میگوید عمو نوروز شخصیتی نامیراست که هر سال وظیفه خطیر آوردن عید را برای مردمان ایرانزمین انجام میدهد.
سردرگم در مخاطبشناسی
خلاصه اینکه؛ فیلم نوروز شاید کموکاستیهایی داشته باشد اما باید این فیلم را جدی گرفت، آن را دید و تماشایش را به دیگران نیز توصیه کرد. توصیه از این جهت که سازندگان نوروز دست روی نقطهای مشترک میان نسلها و ملیتهای مختلف گذاشتهاند، نقطهای که اگر بتوان بهصورتی جدی روی آن کار کرد میتواند راهحلی برای شکاف نسلیای باشد که گریبانگیر تمام ابنای بشر بهخصوص مردمان ایرانزمین شده است. نکته مهم دیگری که باید درباره فیلم نوروز به آن توجه جدی داشت ردهبندی سنی آن است. سازندگان نوروز آنقدر روی دیگر ارکان فیلم تاکید داشتهاند که گویی از این قسمت مهم چشمپوشی کردهاند. نوروز نه آنقدر پختگی در داستان دارد که مخاطب نوجوان را درگیر کند نه در بهتصویرکشیدن شخصیتی مانند اهریمن و اتفاقات هولانگیز فیلم آن ظرافت را رعایت کردهاند که مخاطب کودک را به وحشت نیندازد. به بیانی دیگر، تکلیف نوروز در مخاطبشناسی با خودش روشن نیست.گاهی همه چیز رنگوبوی یک اثرکودک را به خود میگیرد که مخاطب نوجوان را دلزده میکند، گاهی چنان در گریم و طراحی سکانس پیش میرود که لبخند به لب نوجوانان میآورد، درصورتیکه مخاطب کودک را در پناه والدین جای میدهد.
نمادپردازی بهجای شخصیتپردازی
گرچه فیلم نوروز در طراحی ایده و داستان اولیه وهمچنین در فضاسازی واجرای سینمایی، اثرموفقی است امانمیتوان آن را تجربهای ایدهآل در عرصه سینما قلمداد کرد. طبیعت ترکیب بازیگران فیلم مثل حضورعلی نصیریان درآستانه ۹۰سالگی در این فیلم و ایفای پرانرژی نقش عمونوروز، در کنار حضور مهدی هاشمی درنقش حاجیفیروز و شبنم مقدمی در نقش ننهسرما، بهخوبی حکایت از آن دارد که فیلم پشتوانه قابلقبولی از چهرههای معتبر سینمایی را برای همراهکردن مخاطب در اختیار داشته اما همه این ظرفیتها به خروجیای ایدهآل منتهی نشده است تا بتواند بدون لکنت یک روایت سینمایی باشد. نوروز تکیهگاه اصلی خود در روایت را بر جلوههای ویژه رایانهای قرار داده که در این فیلم بسیار تعیینکننده هستند و تلفیق فضای انیمیشن و رئال هم در آن بهخوبی رقم خورده اما سایه سنگین «تکنیک» و «اجرا»، اصالت و سلامت «قصه» را تحتالشعاع قرار داده است و داستان و روایت از نبود شخصیتپردازی درست آسیب دیده است و بههمیندلیل مخاطب در مواجهه با آن نمیتواند با هیچیک از کاراکترها ارتباط برقرار کند. بهطور مشخص، نوجوان اصلی فیلم، گویی فقط یک نماد است و قرار است مفهوم «نوجوان» را در داستان فیلم نمایندگی کند اما هیچ شاخصه و مشخصهای بهعنوان یک «شخصیت» ندارد. کاراکترهای پیرامونی او بهویژه پدر و مادری که قرار است در طول داستان در جریان چالشهای زندگی مشترکشان قرار بگیریم هم هیچ کمکی به تکمیل فرآیند پرداخت شخصیت اصلی داستان نکردهاند. این بیتوجهی به شخصیتپردازی زمانی تلختر و حسرتبرانگیزتر میشود که شخصیتهایی همچون عمونوروز، حاجیفیروز و ننهسرما را هم شامل میگردد. آنها هم در داستان تنها «نماد» هستند و هیچ ویژگیای ندارند که مخاطب بتواند با آنها همذاتپنداری کند. فیلم نوروز قطعا برای سینمای کودک و نوجوان یک دستاورد و تجربه ارزشمند است که باید قدر آن را دانست اما برای «مخاطب» آوردهای ندارد.