هرسال در ایام محرم،همه ما درجان و دلمان شوری دیگر داریم، امامحرم امسال رنگوبوی دیگری دارد، بهویژه که تجلی معاصرانه رخدادهای کربلا رابا ساختاری در نوارغزه شاهدیم تصویری عینی و منطبق باواقعه؛ و نستوهی مظلومین را با وجود عِده و عُده اندک در برابر هجوم اهریمنان ظالم میبینیم.
کربلای غزه را بشناس
جنگ غزه تا حدود زیادی حقیقت کربلا و حقانیت امام و کربلا را بر سر زبانها انداخت. بسیارمهم است که امروزرهبران حماس به کربلا استناد میکنند؛مانند جناب ابوحمزه، سخنگوی جهاد اسلامی که همین چندروزپیش به کلام حضرت علیاکبر استنادکرد که «مگر ما بر حق نیستیم!» یا جناب یحیی سنوار از رهبران حماس به امام حسین(ع) و امیرالمومنین(ع) استناد کرد.در واقع جنگ غزه تریبون بینالمللی اسلام و فرهنگ عاشورا شده است و با اینکه بخشی ازجامعه مسلمانان که گرایش به امویان و اندیشههایشان دارند در کنار صهیونیستها قرار گرفتهاند و در قبال جنایات اسرائیل در غزه سکوت کردهاند، بازهم اندیشه ائمه در جبهه حق راهگشاست؛ میبینید که فرزندان فاطمه(س) و علی(ع)، رهبران محور مقاومتند و پیشگام مبارزه بااسرائیلند. جامعه ما نیاز اساسی به آگاهیبخشی دارد و تا زمانی که این آگاهی گسترده و ژرف در درون خود ذاکران و مروجان به شکلی اساسی عمیق نباشد واقعا متجلی نمیشود و این یک ضرورت اخلاقی و فکری و جدی است تا با این گستردگی و ژرفا بتواند به پرسشهای جامعه پاسخ بدهد یا در سطحی فراتر بتواند شکلی نو و استراتژی جدیدی را شکل بدهد و براساس آن به طیطریق بپردازد.
نیاز به آگاهی بخشی در هیات
در این که دشمن به شکلهای مختلف تلاش دارد این نور را خاموش کند، شکی نیست. برگزاری اربعین از همان نخست با مخالفت و محدودیتسازی حکام همراه بود. ممنوعیتهای امنیتی را به ممنوعیتهای فقهی رساندند و فتواهای فقهی به فتواهای کلامی منجر شد، مانند این که زائران با چنین کاری مرتکب شرک میشوند که چنین پنداشت ناروایی تا ویران کردن بارگاه و دستبریدنها رسید. پس باید پذیرفت که ما دشمنان متعددی داریم و ممکن است این دشمنان از صادق زیباکلام آغاز شود که اربعین را ساخته جمهوری اسلامی میشمارد تا بیبیسی که ادعاهای دیگری طرح بکند. به هرحال اینها صدای دشمن و زبان دشمن است و امکان دارد هر سخنی در ضدیت با این نور فروزان الهی گفته شود. ما باید آگاهیبخشیمان را گسترش دهیم و بایستی هشیار باشیم و درباره این آگاهیبخشی، بیشتر طبقه نخبگان، علما و پژوهشگرانمان را در حوزه مطالعات دینی مخاطب قرار میدهم، باید گفت که آگاهیبخشی به مطالعه حداکثری نیاز دارد. من فاجعه میدانم که جایی طلبهای منبر برود و همان را مکرر کند که مداحان عزیز ما میگویند در حالیکه جز چند نفری، مداحان عزیز ما نه علم اصول خواندهاند که تحلیل کنند نه منطق تا به تحلیل تاریخی و عقلانی بپردازند. اشتباهاتشان هم بهخاطر آن نگاه شاعرانه، خواهناخواه طبیعی است زیرا نگاه شاعرانه با واقعه تاریخی همخوانی ندارد. وظیفه اهل نظر در گام نخست مطالعه ژرف و جدی است. نباید تاریخ نخوانده حرف زد. من به دانشجویانم تکلیف میکردم که باید الغارات ابراهیم ثقفی را بخوانند.(غارات؛ عرب واژه برای جنگ ندارد و غارت از ویژگیهای رفتار جاهلی بوده و…) کسانی که تریبون دارند، شرعا و اخلاقا موظفند با مطالعه حداکثری حرف بزنند نه یک کتاب و چند کتاب. این نیاز ماست واگر خودمان درست تبیین کنیم، دیگران نمیتوانند این را ازما بگیرند؛ چرا؟ بس که این مبنا قدرتمند است وعمیق است ومتصل به عالم توحید است وبه عقلانیت وانسانیت وعاطفه پیوستگی دارد،پس این سنگاندازیهای کودکانه نمیتواند خورشید فروزانش رافروبپوشاند.گرچه جوان ما پرسشگر است و من معتقدم فرق بنیادین میان پرسش و شبهه وجود دارد و بخش زیادی از این فضای خالی برخاسته از رفتار خود ماست زیرا فقط درباره عاشورا هزاران برگ و صفحه ناخوانده داریم و هزاران صفحه و برگ ناگفته.
اربعین اسلام؛ هویت و اتحاد
در شرایط فعلی این راهپیمایی اربعین تبدیل به یک همذاتپنداری و همدلی ژرف با اهل بیت(ع) در کربلا شده و بیشتر نوعی همراهی با حضرت زینب(س) است. در کتابم «جای پای زینب در اربعین» بهرغم دوستانی که اربعین را جابری (صحابی آزادهمرد پیامبر) تفسیر میکنند، برداشت وتفسیروارزیابی من از اربعین تداوم همراهی باحضرت زینب(س)است. پا جای پای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) و اهلبیت(ع) گذاشتن را اربعینی دانستم که همراهی و همدلی آگاهانه و عاشقانه است و مانور قدرت جهان اسلام است. اربعین برای جهان اسلام یک وحدت معنوی و اتحاد توحیدی آورد و بهقدری این وحدت توحیدی جدی است که جوامع دیگر ادیان توحیدی را نیز جذب کرده از مسیحی و… .این وحدت به دور مرکزیت راه و شخصیت امام حسین(ع) و اهلبیت(ع) و شیوه و سنت و روششان همه ما را به گردهم آورده و یادآور این است که اگر در کربلا نبودیم امروز همه در کربلا گرد میآییم و اجازه چنین رخدادی را نخواهیم داد ولو به شکلی نه فقط نمادین بلکه با تاثیرگذاری استراتژیک و عینی. خدمت رهبر معظم انقلاب هم گفتهام که تاریخ ما را باید به پیش و پس از اربعین تقسیم کرد. اربعین، انقلاب و تشیع را جان تازهای بخشید که حضرت آقا فرمودند این حرف درستی است اربعین، جهان اسلام را وهسته مرکزیاش یعنی تشیع رادوباره هویت و شخصیت و جانی تازه بخشیده و انسان رهرو در جریان اربعین را انسانی متعالی ومتفاوت ساخت و تعالیاش بخشید ومانندانسان روزهدارکه رفتاری دیگرگونه دارد،انسان اربعینی نیز مناسبات، اقدامات و رفتارش متفاوت است،همچنان که در انسان اربعینی نیز رفتاروخواستاریها و مسائلش و اقداماتش کاملا متفاوت است. انسان اربعینی ازهرنظر ذیل رفتار وهمنفسی اهلبیت(ع)در دوران اسارت و برگذشتن از همه چیز و ایثار معنایی دیگر مییابد.
طریق انسانساز
در روایات داریم هرکه زائر حسینی را آبی بنوشاند مانند آن است که خود امام را در روز عاشورا سیراب گردانده. همین شور و رویکرد به خدمتگزاری زائران حسینی درهمه ابعاد و درجهها در سپهر اربعین نمایان است، از فوقتخصص بیمارستان نگاه بهعنوان پیشرفتهترین بیمارستان چشمپزشکی کشور تا آن تبعه که حتی پاسپورت و شناسنامه ندارد و در لب مرز به زائران خدمترسانی میکند و کفشهایشان را واکس میزند.آن پاکی و خلوص و ایثاری که در شرایط مختلف اربعینی متجلی میشود، حقیقتی روشن است. اتفاق بسیار خوبی است که دائما رویشهای جدید و خودشکوفایی واقبال جوانان راداریم که بهرغم افسانهبافیهایی که برای تاثیرگذاری بر جوانان و بچههای ما ساختند(هرچند میپذیریم بخش مهمی ازجامعه بهویژه جوان ما بهمعنای واقعی آسیب دید) با این همه همچنان میبینیم این رویش و خیزش گسترده در جامعه رو به فزونی و افزایش دارد.
رسانههای اموی و علوی
ماجرای چیرگی رسانهای حکومتی (امویان یا خلفای قبل وبعد آنها مانند عباسیان و مروانیان)این چنین مطلق نیست. چنین نیست که امویان هرکاری میتوانستند، میکردند و در جبهه مقابل، دست شیعیان بسته بوده باشد. حکومت امیرالمومنین زمانی شکل گرفت که جنبش«بازگشت به غدیر» در جهان اسلام راه افتاده بود.بازگشت به غدیر یعنی بازگشت به اهلبیت پیامبر. همچنین بخشهای وسیعی از جهان اسلام به امیرالمومنین علاقهمند بودند. مثلا درهمین سیستان خودمان بنابه نقل منابع رسمی،هنگامی که معاویه تکلیف کرد که باید در نمازهای جمعه بر امیرالمومنین نفرین بفرستند و علیه ائمه سخن بگویند، سیستانیهای ما زیر بار نرفتند. آنها اهلولایت بودند. از قدیم، لشکریانی که برای(غارت) فتوحات میفرستادند مضری و یمانی بودند. مضریان همان حجازیهایی بودند که گرایش عثمانی داشتند، یمانیها عموما علوی بودند زیرا اسلام نواحی یمن با امیرالمومنین شروع شد. دوگانگی جامعههایی مانند لبنان از این رهگذر قابلشناسایی است یعنی لشکر اسلامیان با دو گرایش علوی و عثمانی به فتح لبنان پرداختند، سپس ازهر دو لشکر با دو دیدگاه در آنجا ساکن شدند. در مناطق مختلف ایران نیز هرجا علویها سپاه فاتح بودند همان گرایشهای اهلبیتی پاگرفت. پس وجه اطلاق مطلقی نمیتوان بهکار بست و گفت که امویان چیرگی مطلق داشتند. پس ازماجرای صلح باامامحسن(ع) و سرکوب کاملی که انجام شد، بازهم علویان از میان نرفتند مثلا خود عراق همچنان شیعه و علوی باقی ماند.
نقص کربلاشناسی ما
جامعه کوفه چند ترکیب داشت. غیر از ترکیب اجتماعی یمانی و مضری و قبایلی که در شکل پادگانی دورهم گردآمده بودند، مذهب شان نیز یکی نبود. شمار حداکثری مذهب عثمانی داشتند،مثلا ابوموسیاشعری که دربرابرامامعلی(ع) هنگامی مقاومت میکند که امام در آغاز حکومت برای مردم فراخوان میدهند؛ یاجریرابن عبدا…بجلی راکه به جای معاویه برای حکومت شام میفرستد که چهرهای عثمانیمذهب است مانندمالک علوی وشیعه نیست.طیف زبیری هم داشتند وهرکدام ازآنها(گرایشهای مذهبی)دردورانی که میتوانستند تمرکز قوا ایجاد کنند و از بحرانهای دولت مرکزی به سود خودشان بهرهببرند به ایجاد حکومت میپرداختند. در حالت عادی، امویان حاکم بودند. مختار و علویان هنگامی که بخشی از حکومت اسلامی دست زبیریها (مکه و مدینه) و بخشی دیگر دست امویها (شام) بود در میانه این دو قدرت سیاسی-مذهبی، توانستند، قدرتی منطقهای تشکیل دهند و قاتلان امامحسین(ع) را نیز مجازات کنند.
شعر؛ رسانه اهلبیت(ع)
مرجع و کانون تبلیغات امویان نمازجمعه بود و خطبای آنها به نشر نگرههای اموی میپرداختند. از سوی دیگر امام سجاد(ع) از همان آغاز بازگشت از شام به مدینه، کار تبلیغ و آگاهیبخشی را با شعر شروع کردند و به بشیر بن جذلم فرمودند به مدینه برو و با شعر اطلاعرسانی کن. بعدهاشاهدیم بانو سکینه(س)وشاعرانی مانند کمیت اسدی وسیدحمیری ودیگرانی سرلیست وپیشتاز عناوین شاعرانند. حتی در کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی داریم دریک انجمن شعربانو سکینه بهقدری شاعران آمدند و جمعیت بود که ساختمان فروریخت و همان شاعر که در کار شعرخوانی بود در رخداد فروریختن خانه از بین رفت.لذا رسانه اهلبیت(ع) «شعر» شد و رسانه امویان «نمازجمعه» اما بدانگونه نبود که در منبر نمازجمعه هر خطیبی هر حرفی بزند و مردم هم سکوت کنند. مثلا در مدینه پس از ماجرای کشتارسادات بنیالحسن درزندان هاشمیه،حاکم مدینهدرتایید این جنایت به سخنرانی پرداخت بااین مضمون که «علیبنابیطالب به خلافت نظر داشت و مدتی کوتاه هم این خلافت راتصرف کردو فرزندانش نیز به این کار پرداختند و هر بار ماجرایی خونین رقم خورد…».درمیانه سخنرانی حاکم مدینه بودکه امام صادق(ع)منتقدانه برخاستند وفرمودند تو بدترین، تباهترین، بدبختترین و شقیترین آدم در روی زمینی که علیه علیبنابیطالب سخن میگویی. غلط میکنی که درباره چنان کسی دهان باز میکنی. آقا به سوی مردم برمیگردند و میفرمایند: این بدبختی راکه خلیفه برماحاکم کرده فاسدترین آدم روی زمین است. در آن میان حاکم از مسجد فرار میکند. پس هرگز چنان نبوده که بلادفاع باشند یامقاومت نکنند وبحث نکنندوبسیج نیرو صورت نگیرد. بهصورت متقابل بوده و چنان نبوده که شیعیان و علویان دستبسته باشند.