فرار از پایتخت و پناه بردن به دل طبیعت را میتوان در قابهای زیبا وچشمنواز برخی سریالها مشاهده کردکه ترجیح دادند کیلومترها از تهران دور شده و قصههایشان را در استانهای شمالی کشورمقابل دوربین ببرند. همین مسأله دلیل پرمخاطب بودن این سریالها شد. چرا که مخاطب باجذابیتهای طبیعی وگردشگری استانهای زیبای شمالی آشناتر شده و از این رو مخاطب با اشتیاق بیشتری به تماشای این مجموعهها مینشست.
عاشقانهای در جنگل
«سوجان» به کارگردانی حسین تبریزی سریالی بامحوریت زندگی دختر جوانی به نام سوجان است که درفاصله زمانی سالهای ۱۳۰۰ تا۱۳۵۷روایت میشود و حماسه جنگل را هم دربرمیگیرد. سریال با روایت قصهای عاشقانه و قدیمی توسط مادربزرگ با بازی ثریا قاسمی شروع میشود و این روایت درجاهایی به زندگی نوهاش سوجان گره میخورد. این سریال حال وهوای خوبی دارد و کارگردان هم تا جایی که توانسته با لانگشاتهای زیبا و چشمنواز در همین قسمتهای ابتدایی از مناظر زیبای شمال و گیلان استفاده کرده است؛ سکانسهایی با قاببندیهای خوب از طبیعت. در کنار چهرههای سرشناس بازیگری، هنرمندان بومی هم حضور دارند و میتوان امیدوار بود در ادامه یک سریال متفاوت و دوستداشتنی را شاهد باشیم.
لوکیشن رویایی شهر باران
سریال «پس از باران» را میتوان یکی از قدیمیترین و جذابترین سریالهایی دانست که در استان گیلان توسط سعید سلطانی درسال۱۳۷۹ساخته شد. مجموعهای که به واسطه قصه و فضایی که سازندگانش ترسیم کرده بودند، خیلی زود مورد توجه قرار گرفت. پس از باران داستان دکتر صادق مهرپرور و همسرش ستاره سالاری است که در عزیمت به گیلان در یک تصادف رانندگی کشته میشوند. فرزندان این دو (مرضیه و مسعود) از آنجا که به این مرگ مشکوک هستند جهت بررسی بیشتر به شمال سفر میکنند؛ هرچه از سفرشان در شمال میگذرد آنها اطلاعات بیشتری از رازهای خانوادگیشان بهدست میآورند. این اطلاعات به نقل از مادربزرگشان شهربانو نقل میشود. بخش بسیار زیادی از سکانسهای فیلم در بخش جوکندان شهرستان تالش و روستای تُرک محله و منزل شخصی آقای میرمسعودی فیلمبرداری شده است.
قصههای دختری به نام شیرین
حتما سریال «دنیای شیرین دریا» با بازی زندهیاد پوپک گلدره را به خاطر دارید. مجموعهای به کارگردانی بهروز بقایی که در سال ۱۳۷۷ تولید و در گروه کودک و نوجوان پخش شد.درهرقسمت ازاین مجموعه تلویزیونی، دو خانواده(هفت شخصیت ثابت) هربار با مشکل تازهای درگیر میشوند. مطابق معمول، هر بار بچههای خانواده مشکلی ایجاد میکنند و بزرگترها با هدایت و تدبیر خود، آن را حل میکنند. دریا، دختری است که در این سریال دنیا پاک و سادهای دارد؛ درست مثل دریا. او با خانواده و همسایههایش مدام با چالشهایی مواجه میشوند که برای مخاطب دیدنی است.تمام لوکیشنهای این سریال درشمال تصویربرداری شد و بازیگرانش هم با گویش شیرین مازندرانی صحبت میکردند که یکی از مهمترین ویژگیهای این سریال قابهایی از روستایی بود که دریا در آنجا زندگی میکرد.
ماجراهای یک مدرسه شبانهروزی
استان گیلان به دلیل توان و ظرفیتهایی که دارد، نظر فیلمسازان بسیاری را به خود جلب کرده است. از جمله مجموعه «بچههای مدرسه همت» که در اشکورات گیلان مقابل دوربین رفت و رضا میرکریمی این سریال را در سالهای ۱۳۷۵- ۱۳۷۶ ساخت. این مجموعه درباره تعدادی دانشآموز است که در مدرسه راهنمایی «همت» بهطور شبانهروزی تحصیل و زندگی میکنند و هر بار با ماجرایی تازه روبهرو میشوند. قصههای سادهای که در دل روستای این سریال میگذشت، در کنار شیطنتهای کودکانه بچهها فضای خوب و جذابی را به مخاطب منتقل میکرد و همین بهانه باعث شد تا مخاطب تا پایان، همراه کاراکترها و ماجراهای این مدرسه باشد.
سفر معلم به کوهستان
فریدون حسنپور سال ۱۳۹۷ سریالی به نام «کوبار» را ساخت که داستانش درباره معلمی جوان است که برای آموزش دادن به روستا میرود و در این روستا با عشق و علاقه فراوان به کودکان راه و رسم زندگی را آموزش میدهد و در این مسیر دشوار با اتفاقات مختلفی روبهرو میشود.این معلم مجبور است یک سال را در دبیرستان دورافتادهای در منطقهای کوهستانی زندگی کند. اما او در ادامه سریال با یک پزشک دوست میشود که در آن منطقه به تنهایی زندگی میکند. از آنجا که حسنپور گیلانی است، تسلط خوبی روی گویش، شخصیتها، قصه و فضاهای این مجموعه داشت که باعث جذب مخاطب شد. در این سریال میشد روستای بکر و طبیعت زیبایی را مشاهده کرد که همین زیبایی سبب همراهی مخاطب تا پایان سریال با خود میشد.
ماجراجوییهای توکا
راما قویدل سال ۱۳۹۱ مجموعهای با عنوان «رویای گنجشکها» ساخت که درباره توکا پسربچه کوچکی است که همراه شش پسربچه دیگر در یک مرکز بهزیستی استیجاری زندگی میکند. صاحب خانه این مرکز حکم تخلیه را گرفته است. خانم اشرفی و آقای کوهیار مسئولان این مرکز، نتوانستهاند مکانی برای بچهها پیدا کنند و ناچارند بچهها را به مراکز مختلف منتقل کنند. شبی در میان بازی بچهها دست توکا میشکند. او را به بیمارستان منتقل میکنند. توکا در بیمارستان با پیرمرد مهربانی به نام آقاجون با کلاهی جادویی آشنا میشود. توکا از آقاجون به دلیل نیروی جادوییاش درخواست کمک میکند. تصویربرداری این سریال در شهرهای مختلف استان گیلان از جمله لاهیجان، کیاشهر و رشت صورت گرفته بود و همین موضوع یکی از نقاط قوت سریال محسوب میشد.
داستان یک زندگی
سریال «از یاد رفته» را به خاطر دارید؟ همان مجموعهای که فریدون حسنپور سال ۱۳۹۰ بر اساس رمانی به همین نام نوشته خودش ساخت و در زمان پخش با اقبال خوبی هم از جانب مخاطبانش روبهرو شد. داستان این مجموعه مقاومت انسان در برابر شرایط بحرانی را روایت میکرد. در این داستان زندگی شخصیتها طی یک دوره چهل ساله تعریف میشد. مرتضی پورامین، جوان درسخوانی که در روستایی نزدیک دیلمان گیلان زندگی میکرد، دلداده دختری به نام گلرخ میشود. مرتضی که به رشته پزشکی علاقه داشت، در کنکور قبول شده و به تهران میرود و در این مدت با دختری به نام مینا آشنا شده و خانوادهاش را فراموش میکند. بخش بسیاری از این سریال در استان گیلان ساخته شد و حسنپور باز هم با شناختی که از این استان داشت، قاببندیهای زیبایی را برای مخاطبانش در نظر گرفت.
داستانهای نقی و خانواده
قطعا مجموعه «پایتخت» را میتوان یکی از نمونههای موفقی دانست که در ۶ فصل توانست مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند. شاید پیش از این مجموعه، کمتر کسی با منطقه شیرگاه و علیآباد آشنایی داشت. اما پایتخت و قصههای نقی و خانوادهاش نظر خیلیها را به این منطقه جلب کرد. اولین بار سیروس مقدم سال ۱۳۹۰ فصل یک این مجموعه را ساخت که بخشی از آن در شمال کشور بود و باقی داستان در تهران میگذشت. اما کمکم این سریال جا افتاد و کارگردان و گروهش ترجیح دادند در همان شیرگاه بیشتر قصههایشان را تعریف کنند. حال شنیده شده که گروه سازنده مشغول ساخت فصل هفتم این مجموعه هستند.
رستوران متروکه در شمال
مرد ثروتمندی در آستانه ورشکستگی است و به دلیل هزینههای بالای خانواده خود نمیتواند کار خود را پیش ببرد. در همین زمان رستوران متروکهای در شمال کشور به عنوان ارث به همسر این مرد میرسد. محبوبه، همسرش خانواده را راضی به رفتن به شمال و اداره این رستوران برای سر و سامان دادن دوباره به زندگیشان میکند. این داستان مجموعهای به نام «جاده چالوس» بود که احمد معظمی آن را سال ۱۳۹۳ ساخت. نقطه قوت سریال فاصله گرفتن از لوکیشنهای شهری و به دل طبیعت زدن بود که فضای بکر و شیوه زندگی مردم را در طبیعت نشان داد.
زنگی در یک رستوران جادهای
پونه و امیر، زوج جوانی هستند که به دلایل مختلف از جمله مشکل تنفسی پونه و اخراج امیر از محل کارش تصمیم میگیرند برای زندگی به شمال ایران بروند. آنها با مشکلات بسیار پول خرید زمینی در آن منطقه را فراهم میکنند ولی وقتی به شمال میروند، متوجه میشوند بنگاه معاملاتی که از طریق آن زمین را خریدهاند، کلاهبردار بوده است. آنها تلاش میکنند تا به نحوی زندگی خود را از طریق رستوران تامین کنند. در این بین آن دو با ماجراهایی مواجه میشوند. این سریال را سیروس مقدم سال ۱۳۸۳ ساخت و جزو آثاری بود که کارگردان بیشتر داستانش را در شمال کشور و جاده روایت کرد. دقیقا یکی از نکات مثبت سریال همین مسأله بود. بارانهای شمال و مشکلاتی که پس از سیلاب به وجود میآمد و گردشگرانی که زبالههای خود را در طبیعت رها میکردند از درونمایههای این سریال بود.
یک درام تاریخی جذاب
فریدون حسنپور بار دیگرشمال کشور را برای روایت داستانش انتخاب کرد وسال۱۳۹۳ مجموعه «گذر از رنجها» را ساخت. این مجموعه، قصه زندگی بانویی به نام دنیا از تولد تامرگ بود. این مجموعه درام تاریخی داستان زندگی دنیا را از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۶۹ به نمایش درآورد و به تغییرات سیاسی ایران هم توجه شده بود. در این مجموعه به ماجراهای خانها و رعیتها توجه میشد و اینکه چنین رویدادهایی باعث شد آگاهی مردم نسبت به مشکلات روز بیشتر شود.دراین سریال بایک قهرمان زن گیلانی مواجه میشدیم با استقامت از رنجها و سختیهای زندگی، گذرمیکرد. این مجموعه هم در استان گیلان مقابل دوربین رفت.
مادر فرزندی گیسو و رهی
داریوش یاری در سال ۱۴۰۰ مجموعهای به نام «در کنار پروانهها» را ساخت و در این سریال، داستان «رهی» را حکایت میکرد که در کنار بیماری حاد قلبی، رنج و مشکلات پی در پی او را به جوانی ناامید تبدیل کرده بود. او برای نجات تنها دلخوشی زندگیاش که خواهرش بود، طعمه نقشهای میشد که … . این سریال هم در شمال ساخته شد و زندهیاد پروانه معصومی در آن نقش مادری گیلانی و دوستداشتنی، مقتدر و مهربان به نام گیلسو را بازی میکرد. این مجموعه در روستایی در استان گیلان فیلمبرداری شد. با همه ویژگیهایی که در طبیعت و آب و هوایش داشت و بسیار هم مورد توجه مخاطبانش قرار گرفت.
پناه بردن به کلبهای روستایی
«کلبهای در مه» مجموعهای به کارگردانی حسن لفافیان بودکه سال ۱۳۹۹ساخته شد. نام این سریال ابتدا «میجان» بود اما با شیوع بیماری کرونا و تاخیر در ساخت، عوامل و کارگردان این سریال تغییر کرد و نام سریال هم کلبهای در مه شد. داستان این سریال در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و در روستایی درگیلان میگذشت؛ زمانی که پسری جوان که بعد معلوم میشود فعال سیاسی است وماموران ساواک به دنبال او هستند، زخمی و بدحال به روستا میآید ومیجان و نامادریاش تصمیم میگیرند جوان زخمی را در کلبهای که کسی از وجود آن خبر ندارد،مخفی کنند. اتفاقاتی که پیرامون آن فردمیافتد،داستان سریال را رقم میزند.
مصائب یک محیطبان
مصائب و مشکلات یک محیطبان درونمایه سریالی به نام «افرا» بودکه بهرنگ توفیقی آن را درسال۱۴۰۰ ساخت. لوکیشنهای این سریال در استان گیلان و به خصوص لاهیجان بود. سریال داستان مسعود، محیطبانی بود که از زندگی با همسرش مهتاب ناراضی به نظر میرسید. در این کشاکش او ناخواسته باعث مرگ یک شکارچی غیرقانونی میشود و حکم اعدام میگیرد. افرا توانسته بود بخشی از مشکلات کاری و زندگی محیطبانان شریف را به تصویر بکشد. از همین رو اغلب لوکیشنهای این سریال در جنگلهای زیبای گیلان بود.
قصه شیرزن گیلانی
احمد کاوری سال ۱۳۹۸ تصمیم گرفت داستان شیرزن گیلک و قهرمانی به نام «وارش» را به تصویر بکشد که با همه مشکلات دست و پنجه نرم میکند و با این حال میایستد و در بین این ناملایمات قد میکشد. در فصل نخست مجموعه، بخشهای مربوط به دهههای ۳۰ و ۴۰ فیلمبرداری شد. فصل دوم هم به دهه ۵۰ و حوادث منتهی به پیروزی انقلاب و تأثیرات آن بر فضای داستان و سرنوشت شخصیتها میپرداخت. این مجموعه اقتباسی از رمان مطرح «مهاجران» اثر هاوارد فست بود. اغلب لوکیشنهای این سریال در روستایی در شمال کشور مقابل دوربین رفت و الهام طهموری و نسرین بابایی نقش وارش را در دو مقطع سنی بازی کردند.
ازدواج خون بس
شاید کمتر سریالی در استان گلستان ساخته شده باشد و مخاطب با قصهها و جذابیتها و حتی مشکلات مردم این استان زیاد آشنا نشده باشد اما سیروس حسنپور درسال۱۳۹۷ سریال «بازی نقابها» را در بندرترکمن کلید زد و مخاطبان را با فرهنگ و تمدن قوم ترکمن آشنا کرد. داستان از این قرار بود که دو طایفه ترکمن یکی در کار اسب ودیگری در کارگندم، بعد از سالها نزاع و درگیری خونین، تصمیم به مصالحه گرفتند ودوجوان ازاین دو طایفه که پدرانشان به دست هم کشته شدهاند، باهم وصلت کردند.
رقابت بر سر یک عشق
«گیلدخت» عنوان مجموعهای بود در ژانر درام تاریخی به کارگردانی مجید اسماعیلی که سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۰ ساخته شد و از تولیدات مرکزفیلم وسریال معاونت بُرونمرزی سازمان صداوسیما بود.داستان سریال ازاین قراربودکه آصف میرزا، برادرزاده مظفرالدین شاه در پی به دست آوردن دل گلنار دختر تقیخان بود اما خاطرخواهی او رنگ و بویی از عشق حقیقی نداشت. آصف،رقیبی سرسخت به نام اسماعیل میرشکارداشت که ازقضاگلنار نیزدلباخته اوبود.گیلدخت بهواسطه داستان و لوکیشنهایش در شمال کشور توانست مورد توجه مخاطبان بسیاری قرار گیرد.
یک مهاجرت معکوس
محمدرضا حاجیغلامی سال ۱۴۰۰ مجموعهای به نام «روزهای آبی» را ساخت که قصه آن پیرامون خانوادهای بود که بنا به دلایلی از شهر به روستایی در شمال کشور میروند و تغییر سبک زندگیشان دستمایه اصلی داستان میشود. در این سریال مهاجرت معکوس را شاهد بودیم که میتواند الگوی خوبی برای عدهای از خانوادهها باشد که توان زندگی در پایتخت را ندارند و به ناچار به روستا سفر کرده، در آنجا اقامت میکنند و با مشکلات و ماجراهای بسیاری دست و پنجه نرم میکنند.
دعوت به ساده زیستی
«خانواده دکتر ماهان» مجموعهای به کارگردانی مشترک راما قویدل و علی محمد قاسمی است که سال ۱۳۹۸ ساخته شد. این مجموعه در ستایش زندگی و خوشبختی خانوادگی است؛ داستانی که مخاطبش را به سادهزیستی داوطلبانه دعوت میکند. از منظر دکتر ماهان که یک دامپزشک است، زندگی یک راه نرفته و ناشناخته است از همین رو امیر عطش و التهابی دارد تا همسر و فرزندان نوجوانش را با خود در ماجراجویی شنیدن نوای اسرارآمیز طبیعت و پاسداری از زیستبوم همراه کند. خانواده دکتر ماهان به شمال کشور سفر میکنند و با اتفاقات جذاب زندگی در روستا روبهرو میشوند.