احسان عمادی کارگردان مستند «فرار از قصر» با اشاره به سرنوشت تراژیک سران حزب توده گفت که باید در ساخت مستند به نقطه نظر شخصی رسید.
مستند «فرار از قصر» تلاش دارد دریچهای از تاریخ معاصر را پیش روی مخاطب بگشاید، دریچهای که به روایت داستان حزب توده و نقش و تأثیرگذارش در فرآیندهای اجتماعی و سپس اضمحلال و فاصله گرفتن این حزب از بافت اجتماعی ایران میپردازد. این مستند تلاشی برای تصویری کردن و روایت سینمایی یک ماجرای طولانی تاریخی است. کارگردان برای آنکه قصه فرار سران حزب توده از زندان قصر را به تصویر بکشد، شخصیتهایش را معرفی کرده و از طریق گفتار متن، تصاویر و آرشیو و مصاحبه، بخشهای مختلف شخصیت آنها را شکل میدهد.
«فرار از قصر» به کارگردانی احسان عمادی و تهیهکنندگی حسام اسلامی با مشارکت مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی ساخته شده است. احسان عمادی پیش از این فیلم مستندهای «رزم آرا؛ یک دوسیه مسکوت» و «محاکمه» را تولید کرده است.
این مستند پیشتر در گروه «هنر و تجربه» اکران شده و از صبح چهارشنبه ۲۲ مرداد در فیلیمو اکران آنلاین خود را آغاز کرده است.
به بهانه اکران آنلاین این مستند، نشستی با حضور احسان عمادی کارگردان اثر در خبرگزاری مهر برگزار شد و او در این گفتگو درباره رویکرد پرداختن به حزب توده در یک مستند توضیح داد و گفت که قصد نداشته است فیلمی در دفاع یا نقد چپها بسازد بلکه به دنبال کشف زاویه دید شخصی نسبت به یک برهه تاریخی بوده است.
در ادامه بخش اول گفتگویی با احسان عمادی کارگردان «فرار از قصر» را میخوانید:
*در ابتدای بحث توضیح دهید چطور سراغ ساخت مستندی درباره حزب توده رفتید؟ در شرایطی کار شما اکران میشود که ما در اوج اختلاف نظرها و بدبینیها نسبت به جریان چپ در ایران هستیم. فکر میکنید این نگرشها چه تأثیری بر رویکرد شما در ساخت این مستند داشت؟
شما یک فیلم را در زمانی خاص و با ذهنیت و کانتکست سیاسی و اجتماعی خاصی میسازید، اما این فیلم تا ابد میماند. زمانه عوض میشود و قضاوتها نسبت به آن فیلم، قضاوت نسبت به سازنده فیلم و حتی قضاوت خود فیلمساز نسبت به آن موضوع در بستر زمان تغییر میکند
در کشورهایی مانند ایران که سرعت تحولات سیاسی و اجتماعیشان زیاد و فشرده است، شما یک فیلم را در زمانی خاص و با ذهنیت و کانتکست سیاسی و اجتماعی خاصی میسازید، اما این فیلم تا ابد میماند. زمانه عوض میشود و قضاوتها نسبت به آن فیلم، قضاوت نسبت به سازنده فیلم و حتی قضاوت خود فیلمساز نسبت به آن موضوع در بستر زمان تغییر میکند. این اتفاق برای فیلم «محاکمه» در سال ۹۴ و مستند «رزم آرا؛ یک دوسیه مسکوت» در سال ۹۶ نیز رخ داد. در زمان ساخت فیلم «محاکمه»، خیلی از افراد، مخصوصاً آدمهای مسن، با نگاهی تحسینآمیز به من میگفتند که تو چطور جرأت کردی سراغ ساختن فیلمی از مصدق بروی که تصویری احترامآمیز نسبت به این شخصیت دارد. اما اکنون با توجه به فضای جدید و تغییر بخشی از قضاوت عمومی جامعه نسبت به جبهه ملی، کودتا و مصدق، خیلی از مخاطبان فیلم چنین نظری ندارند. برای خود من هم این روند جالب و سوالبرانگیز است. تولید مستند «فرار از قصر» سال ۹۹ آغاز شد و در ۱۴۰۰ نیز به اتمام رسید اما تا ۲ سال بعد به دلائلی به نمایش در نیامد.
*در زمان تولید این مستند نیز مخالفتهایی با جریان چپ در کشور وجود داشت اما انتقادات و صفبندیها به این شکل امروزی نبود. دلیل انتخاب این سوژه در ابتدا جذابیت سوژه بود یا جریانات سیاسی؟
در ساخت فیلم «فرار از قصر» برای من مهم بود که اینطور به نظر نرسد سفارشی از طرف گروهی در کار است، چون واقعاً هم چنین چیزی در بین نبود. برای ما مهم بود که مسئله و نقطه نظر شخصی خودمان را در این مستند پیدا کنیم
علت انتخاب این سوژه از طرف ما، در ابتدا خود قصه فرار بود چون فرار از زندان همواره یک تم جذاب در سینماست. درواقع دریچه ورود ما به این سوژه، سیاست یا تاریخ نبود و اینطور نبود با قصد ساختن فیلمی در دفاع یا نقد چپها کارمان را شروع کرده باشیم. شبیه این اتفاق در ساخت مستند «محاکمه» هم افتاد. ما در جریان تحقیقی، اسناد و تصاویری از دادگاه مصدق پیدا کردیم. همواره وقتی از مصدق صحبت میکنند، درباره ملی شدن نفت و کودتا حرف میزنند، درحالی که مصدق ۱۳ سال پس از کودتا زنده بود و همین مسأله به همراه آن اسناد موضوع را برای ما جذاب کرد. در ماجرای فرار از زندان قصر نیز آدمهای مهمی از حزب توده در بین فراریان حضور داشتند. درنتیجه من و حسام اسلامی تصمیم گرفتیم این مستند را بسازیم. وقتی شرایط ساخت این مستند با کمک مرکز گسترش فراهم شد، متوجه شدیم که در آن شب، یک کمیته سهنفره نقشه فرار را طراحی کرده تا ۱۰ زندانی فرار کنند. چیزی که توجه من را جلب کرد این بود که از آن ۱۰ نفر، به جز نورالدین کیانوری و مرتضی یزدی، تمام افراد یا بیرون از ایران مردند یا در ایران اعدام و تیرباران شدند. اتفاقی بسیار تراژیک که در تمامشان حس تلخی از شکست وجود داشت. در فیلمهایی یا موضوع فرار از زندان، ماجرا معمولاً به پیروزی ختم میشود اما این افراد پس از فرار از زندان، در بازههای زمانی مختلف با ناکامی و حسرت درگذشتند. در صحبتی که با محمدعلی عمویی، یکی از آخرین اعضای کمیته مرکزی حزب توده داشتم وی گفت که در شب فرار، رفعت محمدزاده و حسین قبادی، ۲ افسر نفوذی حزب توده در زندان قصر بودند. قبادی قبل از انقلاب و محمدزاده پس از انقلاب در سال ۶۷ اعدام شدند. بدون اینکه بخواهم قضاوت ارزشیای نسبت به اقدام این افراد داشته باشم، مرگ تراژیکشان برایم جالب توجه و البته غمانگیز بود. درواقع در ساخت فیلم «فرار از قصر» برای من مهم بود که اینطور به نظر نرسد سفارشی از طرف گروهی در کار است، چون واقعاً هم چنین چیزی در بین نبود. برای ما مهم بود که مسئله و نقطه نظر شخصی خودمان را در این مستند پیدا کنیم.
*به عنوان مستندساز پس از گذشت سالها چه قضاوتی نسبت به حزب توده داشتید؟ به نظر میرسد که فیلمساز در این اثر انگشت اتهام به سمت حزب گرفته است. به طور مثال تصاویری که از تلویزیون ملی در زمان پهلوی پخش میشود همراه با نریشنهای تبلیغاتی به طور ناخودآگاه مخاطب را در منظر سرکوب این حزب و اعضایش قرار میدهد.
البته آن تصاویر آرشیوی برای تلویزیون ملی نبودند زیرا در آن زمان اصلاً تلویزیون در ایران وجود نداشت. این تصاویر مجموعه اخباری بودند که در سینماها پیش از شروع فیلمها پخش میشدند و در یک پروژه آمریکایی تولید شده بودند. آنها در کشورهایی که در معرض خطر کمونیست قرار داشتند، چنین بستههای خبریای را میساختند تا در جامعه علیه چپها فضاسازی کنند. این تصاویر در فیلم ما عمداً با همان نریشنها و لحن تبلیغاتی اصلیشان به کار گرفته شدند تا مخاطب تصوری از فضای کلی آن دوره پیدا کند. به طور مثال بارها عبارت «حزب وطن فروش و خائن توده» در نریشن این فیلمها تکرار میشود. تصور من این بود که در بافت مستند این فیلمهای تبلیغاتی کارکرد دیگری پیدا میکنند و مخاطب هوشمند متوجه تناقضها و اغراض پشت آن میشود. مثلاً در بخش مربوط به حسین قبادی، ما تصاویری از توابین حزب توده را که از شوروی بازگشتهاند، نشان میدهیم که در آن فردی از شاه و حکومت تمجید میکند و نریشن میگوید: «امید است باقی فریبخوردگان نیز به وطن برگردند و از نعمت آزادی بهرهمند شوند». اما درست بعد از آن، خبر تیرباران قبادی را میبینیم. این کات معنادار میتواند پیامی را به مخاطب منتقل کند. یا در صحنهای که هواداران حزب توده بر سر مزار رضاشاه حاضر میشوند، گزارش به پایان زندگی نوشین کات میخورد، کسی که در تنهایی در مسکو درگذشت، چون حاضر نشد توبهنامهای بنویسد و حتی خاکستر جسدش هم به ایران بازنگشت. تصور من این است که مخاطب با این تصاویر متوجه زاویه نگاه فیلمساز خواهد شد و میفهمد که فیلمساز در کنار حرفهای این فیلمها نایستاده بلکه نقطه نظر و موضع شخصی خودش را دارد.
من نه تنها از این برچسب یا اتهام که «در فیلمم قضاوت شخصی داشتهام» نمیترسم، بلکه معتقدم هر فیلمی باید موضع و قضاوت مشخصی داشته باشد. اگر فیلمسازی در یک رویداد تاریخی طرفیّت خاصی ندارد، اساساً نباید درباره آن فیلم بسازد
*مسلما برای روایت این بخش از تاریخ با محدودیتهایی هم مواجه بودید و نشان ندادن برخی تصاویر هم اجتنابناپذیر بود.
در فیلمهایی که ساختهام همیشه با محدودیت مواجه بودهام. مستندهای تاریخی من عمدتاً به وقایع قبل یا نهایتاً میانه دهه ۳۰ میپردازند و اگر فیلمی درباره موضوعی باشد که نتوانم حرف خودم را دربارهاش بزنم، ترجیح میدهم آن را نسازم. در این سالها پیشنهاد ساخت فیلمهایی درباره آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان و … را رد کردهام، چون دوست داشتم بتوانم موضع شخصی خودم را نسبت به این افراد حفظ کنم. در شرایط فعلی نمیتوانم درباره وقایع سال ۴۲، انقلاب یا حتی تاریخ دانشگاه تهران فیلمی بسازم اما به نظرم حساسیت نسبت به رویدادهای قبل از سال ۳۲ کمتر است و راحتتر میتوانم نظرم را بیان کنم. امروز اگر فیلمی درباره سوژهای در هر ۲ دوره پهلوی و پس از انقلاب بسازید، احتمالاً متهم به سفیدشویی نظام پهلوی میشوید. این محدودیتها هنگام ساخت مستند «رزم آرا؛ یک دوسیه مسکوت» بسیار شدیدتر بود. هنگام تحقیق برای این مستند به حسام گفتم؛ «اگر میتوانی به عنوان تهیهکننده از طرح برخی مسائل نسبت به مصدق، کاشانی و فداییان اسلام دفاع کنی، این فیلم را میسازم، در غیر این صورت تمایلی به کار در این پروژه ندارم». در مستند «فرار از قصر» نیز موضع فیلم نسبت به حزب توده، کموبیش با دیدگاه شخصیام همخوانی داشت. مثلاً مسئله اعدام حسین جودت در سال ۶۷ تنها به یک جمله در فیلم ما محدود شده است اما برای حفظ همین یک جمله بسیار جنگیدیم. من نه تنها از این برچسب یا اتهام که «در فیلمم قضاوت شخصی داشتهام» نمیترسم، بلکه معتقدم هر فیلمی باید موضع و قضاوت مشخصی داشته باشد. اگر فیلمسازی در یک رویداد تاریخی طرفیّت خاصی ندارد، اساساً نباید درباره آن فیلم بسازد. ساختن فیلم بیطرف مانند نوشتن صورتجلسهای اداری است که ارزش هنری یا سیاسی-تاریخی ندارد.
در این مستند، قطعاً نقدهایی به حزب توده وجود دارد، اما مسئله اصلی من این بود که چگونه از دل فعالیتهای افرادی که اغلبشان آرمانگرا، عدالتخواه، فداکار و علاقهمند به ایران بودند، چنین سرنوشت تلخی رقم خورد. برای من، کسی مانند عبدالحسین نوشین شخصیتی عمیقاً قابل احترام و ستایش است. به عقاید سیاسی این افراد کاری ندارم اما بسیاری از آنها تا پای جان بر باورهای خود ایستادند و هزینه دادند. همین استواری، آنها را در نظر من قابل احترام میکند. حتی خسرو روزبه که بهطور کلی برای من شخصیت محبوبی نبود، در همین فیلم در دادگاه میگوید: «چون شرفم در معرض خطر قرار گرفته، از دادگاه تقاضای اعدام خودم را دارم!» اما با وجود تلاشهای این افراد در نهایت سرنوشت حزب توده در ایران با شکست و ناکامی توأم شد. حتی میتوانم بگویم داستان حزب توده، چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین، این ذهنیت را در والدین نسل من ایجاد کرد که عاقبت کار سیاسی، یا اعدام است، یا فرار، یا مرگی غریبانه.
*یکی از ویژگیهای مهم حزب توده، جذب طیف گستردهای از روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و تحصیلکردههای آن زمان بود با این وجود در ادامه رویکردش تغییر کرد و در نهایت به یک حزب شکست خورده تبدیل شد.
بسیاری از چهرههای فرهنگی و هنری آن دوران یا عضو رسمی این حزب بودند یا سمپات و هوادار چپها. در مستند تلاش کردم بخشی از این ظرفیتهای فکری و تشکیلاتی را نشان دهم. برای نمونه، در بخش معرفی سازمان افسران و تلاشهای حزب برای حفاظت اطلاعات آنها، میبینیم که از رمزهای مثلثاتیای استفاده میکردند که حتی سیستم امنیتی شهربانی قادر به رمزگشایی آن نشد. یا اساسنامه حزب که حدود ۸۵ سال پیش نوشته شده، با دقتی قابل توجه تدوین شده و از وجود یک تفکر نظاممند و پیشرو در پشت آن خبر میدهد. سازماندهی قوی، کار تشکیلاتی منسجم، توانایی جذب نیروهای متخصص یا جوانان پرشور و فعالیتهای پیشگامانه در حوزههایی مثل حقوق زنان، از دیگر وجوه قابل تأمل این جریان است. اینها بخشهایی از واقعیات تاریخی است که نباید نادیده گرفته شود، حتی اگر با نقدهای جدی به عملکرد سیاسی حزب همراه باشد.