«درخونگاه» سومین فیلم «سیاوش اسعدی» فیلمساز جوان و تازه کار سینمای ایران بعد از دو فیلم «جیب بر خیایان جنوبی» و «حوالی اتوبان» است.
اگر «اسعدی» فقط کمی از توان و حساسیتی که برای کارگردانی و اجرای با وسواس صحنه هایش گذاشته را خرج نوشتن یک فیلمنامه پختهتر میکرد خروجی اثرش با چیزی که الان وجود دارد حتما تفاوتهای بنیادینی میکرد.اثر پیش رو و نهایی چیزی جز بیشتر از یک فیلم سردر گرم، بی هدف و پرت و پلا نیست.
داستان فیلم چیست؟
«رضا» با بازی امین حیایی پس از هشت سال کار کردن از ژاپن برمیگردد. سال ۱۳۷۰. محله درخونگاه. خانواده فقیر و آشفته. رضا از ژاپن پول زیادی فرستاده است و حالا با زخمهایی بر جسم و روح برگشته که با آنها خانه و محله را بسازد. آقایی کند. میخواهد ارباب باشد. برادر دوقلوی رضا، مهدی جزء مفقودین جنگ است و سه سال پس از پایان جنگ هنوز خبری از او نیست. رضا که میآید همه چیز دگرگون میشود. او پی پولهایش هست و انگار اتفاقی برای آنها افتاده. تا پایان فیلم یکی یکی رازهای مگو فاش میشود. خبری از پول نیست؛ و رضا دوباره میرود.
ایراد و عیب مهم فیلم از همان تیتراژ ابتدایی خودش را عیان میکند. «اسعدی» در تیتراژ فیلم را تقدیم به «مسعود کیمیایی» کرده است. شاید بگویید این کجایش ایراد و اشکال فیلم است. بله، تقدیم یک اثر هنری به هنرمندی دیگری اساسا اشکال که ندارد، هیچ، بلکه در جاهایی باعث اعتبار و جایگاه بخشی به هر دو نفر هم میشود.
ولی واقعیت این است که در اینجا «اسعدی» فیلمش را به «کیمیایی» تقدیم نکرده، بلکه فیلم را به عشق و برای ابراز ارادت به «کیمیایی» و با سبک و سیاق و مولفههای خاص سینمایی «کیمیایی» ساخته است.
نتیجه کار هم خب معلوم میشود. فیلمی عاریتی و تهی از هر گونه اصالت وجودی و مبنایی.«درخونگاه» شکل و شمایل ساختاری اش را از فیلمهای کیمیایی گرفته ولی نه به جوهره فیلمهای کیمیایی میرسد نه برای خودش مستقلا فیلم قابل توجهی میشود.
بهتر بود «اسعدی» فیلم خودش را فارغ از مولفهها و جهان فیلمهای کیمیایی میساخت و آنگاه فیلمش را تقدیم به فیلم ساز مورد علاقه اش می کرد. آنگاه قضاوت در مورد اثرش خیلی دقیقتر میتوانست باشد.
اینکه فیلمساز بخواهی با تقلید و کپی کردن از شیوه و نگاه کسی که دوستش دارد اثری را تقدیمش کند چیز در خوردی نیست.
«اسعدی» در «درخونگاه» تا خواسته و توانسته ادای سینمای «کیمیایی» را درآورده است. «اسعدی» در این افراط و تفریط کار را تا جایی پیش برده که حتی اسم شخصیت اصلی فیلمش را نیز از همان شخصیت معروف «رضا» در فیلمهای کیمیایی گرته برداری کرده است.
دیالوگنویسی پر طمطراق، موزون و مسجع سراسر فیلم را گرفته بدون اینکه منطقی داشته باشد. از لات و چاقوکش تا مادر خانواده همه و همه یکجور دیالوگ دارند.
فیلم ساختمان و پیکره یکدست و مشخصی ندارد. هر قسمتش به سمتی کشیده میشود.ایده در خور توجهی برای شروع و پایان بندی در فیلم به چشم نمی خورد. تقریبا نیمی از فیلم گذشته و هنوز همه چیز در همان وضعیت ابتدای گیر کرده است. فیلم هیچ عنصر پیش برندهای ندارد. پایان بندی فیلم هم پا در هوا و ابتر است. فیلم میتوانست پایان بندی درست تری داشته باشد و شاید یک پایان بندی درست میتوانست فیلم را حتی نجات دهد.
سراسر فیلم از سکانسها و پلانهای اضافی و بی هدف انباشته شده است. نداشتن سکانسهای هدفمند در فیلمنامه باعث شده فیلم دور خودش بچرخد و کشدار و خسته کننده باشد. برای مخاطب جهان فیلم هیچگاه به عنیت و مملوس بودن نمیرسد.
فیلم به لحاظ ساختاری در کارگردانی و اجرا ترو تمیز است. بازیهای فیلم قابل قبول و در بعضی جاها حتی درخشان است. نمونه اش ژاله صامتی و محمــود جعفــری که هر درو شمایل ادمهای پایین شهر را با جزییات و ریزه کاریهای زیاد اجرا کرده اند. ولی هیچ کدام از اینها امتیازی برای فیلم نخواهد داشت. وقتی دست فیلمساز در قصهگویی و درام تا به این اندازه خالی است. «درخونگاه» سومین فیلم «سیاوش اسعدیان» بعد از دو فیلم «درحوالی اتوبان» و «جیب بر خیابان جنوبی» است و در خوش بینانهترین حالت، در جا زدنی بیش نیست.