همزمانی توقیف فیلم «خانه پدری» با اعلام پر از ضد و نقیض گونه در مورد فیلم «مطرب»، سبب ساز شایعه های فراوانی پیرامون این کار شد؛ به گونه ای که اشتیاق زاید الوصفی برای تماشایش پدید آمد. حال این گزاره را از رندی و یا زیرکی گروه سازنده بدانیم و یا استفاده موثر از شبکه های موجود ارتباطی، بایدگفت این پر شدن سالن های سینما ، فرجام این کردارهای مستقیم و غیر مستقیم بود. پر شدنی که شاید کمتر سابقه داشته باشد طی این سالها.
حرف اصلی این نوشته نه نقد این فیلم -که امر جدید و نویی برای نقد کردن ندارد-، بلکه توانایی کشاندن مخاطب به سینماهاست که مشکل اصلی این سالهای دوستداران هنر هفتم است. داستان تک خطی و تکراری خواننده و نوازنده قبل انقلاب و ممنوع الکار شدنشان؛ مستقیم و غیر مستقیم در سینما کار شده و بهره بردن هم از نام برخی خوانندگان آن ورِ آبی نیز گل درشت تر از آن است که به شرح در آید. و خرده پیرنگ های بی روح و بی محتوا نیز دنباله چنین داستان هایی است که برای پر کردن دقایق نیاز است و البته آلترناتیو موزیک و رقص و آواز که هماره مخاطبِخاص و عام داشته نیز کمک رسان چنین فیلم هایی بود.
پس با اجازه تیم سازندگان و بازیگران باید گفت در پرونده کاری شان، امر جدیدی حادث نشده است و با احترام به پرویز پرستویی باید نوشت چرخه تکرار در بازی هایش بسیار زیاد شده و حتی نوع اکت او در فیلمی چون «بادیگارد»با «مطرب»، متاسفانه یکسان است و گریه ها می تواند نمونه خوبی از این گفته باشد که حال از آن میگذریم. کار سایر بازیگران نیز آنچنان از روی وظیفگی خاص است که نیاز به موشکافی ندارد، ولی اگر بخواهیم از مخاطب شناسی این فیلم کمی بنویسیم، به نکته های بی شماری از جامعه شناسی این روزهایمان میرسیم. اینکه شاخکهای سازندگان و سرمایه گذران این کار، گیرندگی خوبی دارد و نبض جامعه متوسط و رو به پایین اجتماع را می شناسند (البته مراد از متوسط و رو به پایین خاستگاه ها و نیاز های فرهنگی شان است) نشان از آن دارد مرجع های موجود برای جمعیت زیادی از کشور، خطوط قرمزی هستند که حالیه در بیرون از این جغرافیا روزگار میگذرانند و دانستن اوضاع و احوالشان چه در قبل و چه حال حاضر برای مخاطبان اشتیاق آور است. موسیقی و متعلقات آن همواره برای عده زیادی خواهان داشته و این ممنوعیت ها، لاجرم بر اشتیاقها افزوده خواهد کرد؛ چون پرهیز زیادی، سبب ساز چنین گزاره ای است. حال چرا در سینما از در کمیک ماجرا وارد این داستان می شوند، خود مقوله ای است قابل بحث. آیا می توان اینگونه در مورد همین فیلم «مطرب» نوشت که اگر داستان کمی جدی تر می بود و حرمان و افسوس شخصیت اصلی، اگر نگاه عمیق تری می یافت، آیا همین استقبال از آن و از دریچه درام واقعی به فیلم پرداخته می شد؛ آیا اشتیاق از قبل حاصل میشد؟! ولی گروه سازنده( حال نه صرفا این فیلم) یکی به نعل یکی به میخ میزند تا هم به خیال خود انتقادی کند از برخی ممنوعیت های غیر ضرور و هم بهه نفع مالی خود برسد که لامحاله جای ایراد شکلی نیست.
اگر ازدریچه آشتی سینما و مخاطب نگریسته شود که فهم آن آسان است ؛ چرا که چرخه اقتصادی مناسب ، سودش برای همه است و از زاویه دیگر نیز در سبد قرار گرفتنِ سینما در نیازهای هفتگی هم می تواند به بهبود اوضاع کمک کند. در این چرخه هم ارشاد و ممیزی هایش ، نقدی نمی بیند که چرا مجوز داده است و تهیه کننده و سینما هم نفع اش را میبرد؛ آنچه در این میان گم می شود، چرایی برخی موضوعاتِ خط قرمز گونه است که دستاویزِ خوبی می شود برای طرح موضوع به شکل غیر جدی که در نهایت کمکی به حلش نمی کند. می ماند ذکر این نکته که تمایز است بین مطرح کردن طنز در مثلا مطبوعات که غیر مستقیم پیام می رساند و آشکارکردن در مدیوم سینما که قصد پیام رسانی دارد که بیشتر وقتها نقض غرض می شود و به محاق میرود اصل داستان…
امید است این نوشته چند نفری را راهی سینما کند، نه آنکه همین یادداشت هم خود نقضِ غرض شود و مفهوم و مرادِ قلم برای برخی مستتر باشد!