بخشهایی از گفتگو با محمدعلی کشاورز را مرور میکنیم.
شما پزشکی خواندهاید؟ پس چطور سر از بازیگری درآوردید؟ از اینکه رشته پزشکی را ادامه ندادید پشیمان نیستید؟
آن زمان دانشکده پزشکی ملی تازه تاسیس شده بود و من هم برای ورود به این دانشکده در کنکور شرکت کرده و قبول شدم. خاطرم هست یکی از استادان درس فیزیولوژی برای تشریح جسد ما را به اتاق تشریح برد. همان زمان بود که احساس کردم اصلاً تحمل و ظرفیت این رشته را ندارم. واقعا نمیتوانستم تشریح یک مرده را ببینم و با روحیه من سازگار نبود. به همینخاطر از دانشکده پزشکی بیرون آمدم و بعد خدمت سربازی رفتم. من برای گذراندن دوره چهارماهه دانشکده نظامی و گرفتن درجه افسری، خدمت بودم. در آنجا با بزرگانی چون احمد محمود و فرهنگ شریف آشنا و همخدمت بودم. خاطرم هست در آنجا فرمانده روشنفکری داشتیم. من برای فرار از برنامههای سربازی به این فرمانده گفتم که کار تئاتر میکنم. ایشان هم استقبال کرد و اجازه داد که در دوران خدمت کار تئاتر انجام دهم. در آنجا یک افسر نمایشنامههای ملی میهنی مینوشت با این مضمون که ما در راه وطن کشته میشویم. این خیلی خوب بود چون باعث شد دوران خدمت را با فعالیتهای هنری در پادگان سپری کنم. بعد از خدمت سربازی، در کنکور هنرستان هنرپیشگی شرکت کرده و جزو یکی از ۲۰ پذیرفتهشده این هنرستان شدم. در این هنرستان از حضور استادان طرازاول بهره برده و بهصورت علمی با تئاتر آشنا شدم. پس از فارغالتحصیلی از این هنرستان در اداره تئاتر استخدام شدم. به این صورت که هم کار تئاتر میکردم و هم کارمند بودم البته همزمان در تلویزیون هم فعالیت میکردم. همان سالها دانشکده هنرهای دراماتیک با تلاشهای بسیار زیاد دکتر فروغ تأسیس شد. بهمدت ۴ سال در رشته بازیگری و تئاتر در این دانشکده تحصیل کردم.
در مجموعههای نمایشی فاخری بازی کردهاید؛ از نقش «پدرسالار» گرفته تا «شعبون استخونی»؛ از سریال و فیلمهای «هزاردستان» و «کمالالملک» گرفته تا«کفشهای میرزا نوروز»، «کهنهسوار»، «مادر»، «داییجان ناپلئون» و… کدام نقشآفرینیتان را بیشتر میپسندید؟
همه کارهایم را دوست دارم؛ چون هر کدام در زمان خودش انتخاب درستی بود. مثلاً فیلم «شبقوزی» فرخ غفاری صنعت فیلمسازی را عوض کرد یا کارهایی را که با مرحوم علی حاتمی داشتم خیلی دوست دارم. با خیلی از کارگردانهایی که بعدا برای خودشان اسمی دست و پا کردند مثل بهرام بیضایی و… هم کار کردم.
از همبازیهایتان برایمان بگویید. شما همدوره بازیگرانی چون علینصیریان، داوود رشیدی، عزتاللهانتظامی، اسماعیلشنگله، نادرهخیرآبادی، جمیله شیخی و مهین شهابی بودید و بازیهای متعددی با آنها داشتید. خاطرهای در این زمینه دارید؟
تمام کسانی که از آنها نام بردید همگی به گردن هنر این سرزمین حق دارند. هر کدامشان گنجینه بیمثال هستند که دیگر مثل آنها پیدا نمیشود. خدمتی که تکتک این عزیزان و دیگر عزیزانی که اسمشان برده نشده در تاریخ هنر این مملکت انجام دادند جاویدان خواهد بود.
شنیده بودیم که شما اهل تماشای تلویزیون نیستید. باز هم به این روند ادامه میدهید؟
بله هیچ وقت نگاه نکردهام و نمیکنم.
حتی کارهای خودتان را هم تماشا نمیکنید؟
حتی کارهای خودم را. ترجیح میدهم این زمان را صرف مطالعه کنم تا دیدن تلویزیون.
شعاری که در زندگی به آن پایبند بوده و هستید چیست؟
مرحوم استاد حسین تهرانی که استاد تنبک هم بودند به ما ریتم یاد میدادند و همیشه میگفتند: «اول انسان باشید، بعد هنرمند» تمام سعیام را کردم که بتوانم اینگونه باشم. من بارها به علاقهمندان رشته بازیگری برای بچههایی که بازی میکنند، گفتهام فقط با دانشکدهرفتن آدم هنرمند نمیشود بلکه هنرمند واقعی کسی است که اصول زندگی و انسانیت را درست بشناسد.
شما همیشه در ایفای نقشهایتان بهنظر «مردم» توجه داشتید. توصیهای به بازیگران جوان در این زمینه دارید؟
هنرمند از دل همین مردم بیرون میآید. بزرگترین مشوق برای ادامه فعالیت همین مردم هستند و من افتخار میکنم که یکی از همین مردم هستم. بهترین جایزهها برای من از همین مردم با صحبتها و نظراتشان بوده است. مردم ما مردم باهوش و خوبی هستند و امیدوارم شرایط طوری شود که هیچکدام غم و ناراحتی نداشته باشند. من کوچک تمام مردم بزرگوار هستم. در پایان هم به جوانها پیشنهاد میکنم که قدر لحظههای جوانیشان را بدانند. از سفررفتن غافل نمانند. تا میتوانند به نقاط مختلف ایران سفر کنند تا مردم را خوب بشناسند. در برابر سختیها و ناملایمات زندگی ناامید نشوند و امید داشته باشند.