کوروش سلیمانی که این روزها نمایش «سکوت سفید» را روی صحنه دارد میگوید مشکلاتی که در حوزه معیشتی برای مردم پیش آمده است، قطعا تاثیرات خود را بر مسائل فرهنگی بیش از این نشان خواهد داد و ابعاد این فاجعه هنوز آشکار نشده است.
«سکوت سفید» نام نمایشی است به کارگردانی کوروش سلیمانی براساس نمایشنامهای از تام استوپارد که این روزها در عمارت نوفللوشاتو روی صحنه میرود.
گروه تئاتر بیستون نام «سکوت سفید» را برای این اجرا از نمایشنامه استوپارد با نام اصلی «آرامش از نوعی دیگر» مناسب دانسته است. نمایشنامهای که در خلاصه داستان آن آمده است: «جان براون، مردی در آستانه میانسالی که گذشتهای عجیب و دشوار را پشت سر گذاشته است برای دور شدن از اجتماع خشمگین و رسیدن به آرامش مورد نظرش به بیمارستان بیچوود پناه میآورد و درخواست میکند که او را بدون هیچ بیماریای بستری کنند، پرسنل بیمارستان این را نمیفهمند و این آغاز داستان است.»
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با کوروش سلیمانی که از اجرای نمایشنامه استوپارد در سالهای دور به عنوان کار پایاننامه این نویسنده، کارگردان و بازیگر شناختهشده آغاز شد، به اجرای وفادارانه او از متن استوپارد و پاسخ دادن به این سوال که آیا چنین اجرای وفادارانهای راه را بر دیدن متن از نظرگاه کارگردان میبندد یا خیر رسید و با ناممکن بودن آنچه شخصیت اصلی این نمایشنامه میخواهد و به تعبیر یک منتقد «ناممکن بودن فرم زندگی کسی که نمیخواهد نظم جهان مدرن را بپذیرد» ادامه یافت. این گفتوگو با زخمی که حوادث آبان ۹۸ بر تن همهمان و از جمله اهالی تئاتر نشاند و دشواریهای روی صحنه بردن نمایشی در مقام کارگردان و تهیهکننده با حضور بازیگران استخوان خردکرده تئاتر در شرایطی که با تیترهایی چون «چهره معروف اینستاگرام بازیگر تئاتر شد» مواجهایم، به پایان رسید.
در گفتوگویی اشاره کرده بودید که «سکوت سفید» را در سالهای دور به عنوان کار پایاننامهتان اجرا کرده بودید، صحبتمان را با یادآوری آن اجرا آغاز کنیم.
این اتفاق سال ۱۳۸۰ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رخ داد و با چند اجرای محدود روی صحنه رفت. آن اجرا، اجرایی دانشجویی بود و من در حال مشق کردن بودم. طبیعتا اجرایی که هم اکنون میبینید تنها احساسی از یادآوری آن کار درش باقی مانده است وگرنه شباهت ساختاری و شکلیای به آن اجرا ندارد.
در یکی از نقدهایی که بر نمایشتان نوشته شده بود در کنار توصیف اثرتان با کلماتی چون «استاندارد، سربهراه و تماشایی» بر این نکته تاکید شده بود که وفاداریتان به متن چنان است که «از نظرگاه شخصی و گشودن چشمانداز یکسره متفاوت کارگردان خبری نیست»، تا چه میزان با این نظر موافقید؟
زمانی که شما اثری را به عنوان کارگردان روی صحنه میبرید یا خودتان متن را نوشتهاید یا متن دیگران را انتخاب کردهاید و طبیعتا باید آن قدر در مرحله انتخاب متن وسواس به خرج داده و دقت کرده باشید که به میزان بسیار زیادی با ذهنیتتان هماهنگ باشد. من این گونه کار میکنم و برایم مهم است متنی را که انتخاب میکنم، قبول داشته باشم و وقتی به تمامی میپذیرمش چه به لحاظ فرمی و چه به لحاظ محتوایی، چه در زمینه شخصیتپردازی، چه دیالوگها و چه هر چیز دیگر، ترجیح میدهم تغییراتی اساسی در آن ایجاد نکنم. حال این را میتوان وفاداری نامید یا چیزی دیگر. این اتفاق به خصوص زمانی برای من پررنگ میشود که نویسنده، نویسنده معتبری است و به سادگی نمیتوان متنش را تغییر داد و انتظار نتیجه خوبی داشت.
تئاتر را باید به خاطر اندیشهاش دید، به خاطر نویسندهاش و دست کم به خاطر کارگردانش و نمیدانم این را که «برویم فلان بازیگر را ببینیم!» چه طور میتوان توجیه کرد؟! آیا نمیتوان بیرون از سالن تئاتر هم همان بازیگر را دید؟! دم در بایستید و بلیت هم نخرید و پولتان را هم خرج نکنید و رد که میشود ببینیدش و لذت ببرید
من این متن را به همین شکل دوست داشتم و بر این نکته تاکید میکنم که «آرامش از نوعی دیگر» تام استوپارد متنی دشوار برای کارگردانی است. متنی است که میتواند برای هر کارگردانی چالشبرانگیز باشد و من هم این چالش را دوست داشتم اما بیش از آن معنایی که منتقل میکرد و تلنگری که به مخاطب میزد که چقدر مراقب آرامش و خلوت شخصیاش است، برایم اهمیت داشت. این پرسش در روزگاری مطرح میشود که کسی اساسا به اهمیت آرامش و خلوت فکر نمیکند که پس از آن بخواهد در پیاش باشد.
میپذیرید که «سکوت سفید»، «روایت ناممکن بودن فرم زندگی کسی است که نمیخواهد نظم جهان مدرن را بپذیرد» و به ناممکن بودن آنچه جان براون به عنوان شخصیت اصلی این نمایشنامه میخواهد معتقدید؟
بله، موقعیت نمایشی این اثر موقعیتی عجیبوغریب و به گونهای طنزآمیز است. این که یک آدم سالم بخواهد در بیمارستان بستری شود از دید ما طبیعی نیست و چنین موقعیتی نمیتواند در جامعه و از سوی اعضای آن پذیرفته شود. تلاش جان براون برای عملی کردن چنین ایدهای تنها چند روز جواب میدهد و او هر چند میکوشد با زیرکی دم به تله ندهد اما در نهایت گیر میافتد.
جان براون در جایی از متن، نقل به مضمون، میگوید آن بیرون میتواند جنگی رخ دهد که برای نخستین بار، به خاطر بودن خودخواسته او در بیمارستان، هیچ ربطی به او نداشته باشد، میتواند هر اتفاقی بیفتد بیآن که او ناچار باشد از آن مطلع شود و… اما عملی شدن چنین بیخبری و چنین انغعالی در واقعیت ناممکن است.
دراین جا دو نکته مطرح میشود. بعضی دوستان من نیز بحث انفعال جان براون را مطرح کردند و من در پاسخ گفتم که نه تئاتریها میتوانند انسانهای منفعلی باشند و نه من، به شخصه، موافق این انفعالم. اساسا تئاتر کار کردن ما در این شرایط و با وجود سختی و مشقات موجود، بیانگر چیزی ضد این انفعال است. من بیش از هر چیز با آن بخش از شخصیت جان براون همذاتپنداری میکنم که در پی آرامش و آزادی شخصی بودن میناممش، این چیزی بود که من دوستش داشتم.
مسلم است که نمیتوان به واسطه وجود این تعداد از رسانه، چه رسمی و چه غیررسمی، از اتفاقاتی که آن بیرون رخ میدهد بیخبر بود و یکی از دردهای من همین است که این حجم از خبر برای چیست؟!
شاید به علت تاثیر مستقیمی که تکتک شان بر زندگی شخصی و سرنوشتمان میگذارند.
من ناآگاهی و بیاطلاعی را تایید نمیکنم، ما باید مطلع شویم اما باور کنید شاید ۹۰ درصد این اخبار بیهوده و ساختگی است و تولیدکنندگانش فقط میخواهند روی اعصاب و روان مخاطبشان کار و سمتوسوی چیزی را تعیین کنند و تغییر دهند.
در طول اتفاقاتی که در آبان ۹۸ رخ دهد، اینترنت نیز قطع و تعدادی از نمایشها با تعطیلی موقت مواجه شدند. همان زمان در مصاحبهای گفته بودید «در روزهایی که گذشت، بسیار غمگین شدم وقتی دیدم تعدادی از آثار دوستان تئاتریمان به شکل موقت یا کامل تعطیل شدند؛ این زخمی بود که بر تن همه ما نشست.»، این زخم سر گرفته و هم آمده است یا گمان میکنید عوارضش همچنان ادامه دارد؟
آن اتفاق برای تئاتر ما فاجعه بود و متاسفم که بگویم هر چند اوضاع اندکی بهتر شده است اما مشکلاتی که در حوزه معیشتی برای مردم پیش آمده است قطعا تاثیرات خود را بیش از این بر مسائل فرهنگی نشان خواهد داد و ابعاد این فاجعه هنوز آشکار نشده است.
طبیعی است که مردم با خود حساب و کتاب کنند و از خود بپرسند آیا پول بنزین بدهم یا پول بلیت تئاتر؟! طبیعتا اگر از من نیز بپرسند اول ترجیح میدهم به زن و بچهام برسم تا به تماشای تئاتر بنشینم. طبقه متوسط اعم از دانشجویان و کارمندان بیش از پیش در مضیقه معیشتی قرار گرفتهاند و به احتمال زیاد نخستین چیزی که حذف میکنند هزینه کردن برای فرهنگ از جمله تماشای فیلم و تئاتر و خریدن کتاب و… است و این غمانگیز است.
متاسفم که احتمال میدهم این رکود و این ریزش تماشاگر برای تئاترهای تفکربرانگیز و اصیل همچنان ادامه داشته باشد و چالش تماشاگر منجر به زمینگیر شدن و تعطیلی آثار بیشتری شود.
ما در «سکوت سفید» تلاش کردیم به مدد حضور گروهی همراه، مقاومت کنیم و در روزهایی سخت و سرد به عشق تئاتر روی صحنه برویم و خدا را شکر میکنیم که با وجود همه سختیها کوتاه نیامدیم و کارمان توانسته است نظر بسیاری از هنرمندان و مردم را جلب کند تا راضی از سالن خارج شوند. من نمیگویم کارمان کاری کامل، ایدهآل و شاهکار است و هیچگاه مدعی نبودهام، اما معتقدم کار قابل دفاعی است و ما برای تولید و تهیه یک کار تروتمیز که اهداف معنایی خود را جستوجو میکند، نه ثانیهای و نه ریالی کوتاهی نکردهایم. چیزی که در کارهای قبلیمان از جمله «ناگهان پیت حلبی»، «فالومی» و «خرده نان» نیز قابل مشاهده بوده و همواره برایمان اهمیت داشته است که صحنهمان زمینه گفتوگو در مورد موضوعی را فراهم آورد که باید در مورد آن حرف زد و گفتوگو کرد.
شما در موقعیتی نمایش «سکوت سفید» را به عنوان کارگردان و تهیهکننده با حضور بازیگران باتجربه تئاتری روی صحنه بردهاید که کار از حضور ستارههای سینما، تلویزیون و موسیقی بر صحنه تئاتر گذشته است و با تیترهایی چون «چهره معروف اینستاگرام بازیگر تئاتر شد» مواجهایم، امری که بیشک با دشواریهای بسیاری برایتان همراه بوده است.
یکی از مشکلات ما آسیبی است که به واسطه فرهنگسازی غلط متوجه بحث تماشاگران تئاتر شده است. گونههایی از تئاتر روی صحنه میروند که تماشاگر را از نگاه هنری عمیق روشنفکرانه نسبت به تئاتر به سمت نگاهی تهی اما هیجانانگیز میبرند. به این معنا که طیف جدیدی از تماشاگران پیدا شدهاند که به دنبال هیجانزده شدن از آنچه روی صحنه میبینند هستند. این هیجانزده شدن از دید آنها میتواند به واسطه زدوخورد روی صحنه، ریخته شدن خون، داد زدن و وقوع اتفاقات عجیب و غریب بدون قصد انتقال معنا باشد. در نتیجه تماشاگران از سالنهایی که اتفاقات جدی هنری در آنها رخ میدهد و یک گروه استخوان خردکرده آشنا با مقوله تئاتر متنی خوب را در آن جا روی صحنه میبرند و منتقدان و هنرمندان دیگر نقدهایی مثبت در مورد آن مینویسند فاصله میگیرند، یعنی این فاکتورها برایشان اهمیتی ندارد و مسائل دیگری برایشان مهم شده است که هیچ ربطی به هنر تئاتر ندارد.
من معتقدم بازیگر ممکن است از سینما یا تلویزیون به تئاتر بیاید و اگر توانمند باشد و این حضور نه صرفا به خاطر اسمش بلکه به خاطر هنرش اتفاق افتاده باشد هیچ مشکلی با آن ندارم و خیلی هم خوب است اما بخش خندهدار ماجرا این جاست که تماشاگران را به سمتی سوق دادهایم که به خاطر آقا یا خانم x که در فلان کار بازی میکند به تماشای یک اثر بنشینند و گمان میکنم مانوری که برخی گروههای تئاتری ما روی این موضوع میدهند در هیچ کجای دنیا قابل مشاهده نیست. تئاتر را باید به خاطر اندیشهاش دید، به خاطر نویسندهاش و دست کم به خاطر کارگردانش و نمیدانم این را که «برویم فلان بازیگر را ببینیم!» چه طور میتوان توجیه کرد؟! آیا نمیتوان بیرون از سالن تئاتر هم همان بازیگر را دید؟! دم در بایستید و بلیت هم نخرید و پولتان را هم خرج نکنید و رد که میشود ببینیدش و لذت ببرید! متاسفم که این گونه سهلانگارانه با تئاتر برخورد میشود و برای ما که این هنر را در دهه ۷۰ در محضر اساتید آموختهایم فهم این موضوع سنگین است!