ابوالفضل حسینپور در گفتگویی، درباره رمز و راز ماندگاری نام جهان پهلوان تختی با وجود گذشت بیش از نیم قرن از درگذشت او، اظهار کرد: تختی یک نمونه بود و دیگر مثل او نخواهد آمد.با معرفت، مدالدار، پهلوان و مردمدار. به زیر دستان همیشه کمک میکرد.
هر کار که میتوانست برای همه انجام میداد و محبت داشت اما عرصه بر او تنگ شد و چاره ای جز رفتن ندید. او مجبور به رفتن شد. او یک پهلوان واقعی بود. خیلی از پهلوانهای این دوره و زمانه الکی هستند اما تختی چیز دیگری بود.
همدورهای جهان پهلوان تختی افزود: او به دلایل مختلف دچار مشکلات عدیدهای شده بود، به لحاظ خانوادگی و شخصی نیز مشکلاتی داشت که در نهایت تصمیم به رفتن گرفت. دنیا برای تختی کوچک و خوار بود و او تاب و تحمل این دنیا را نداشت. حالا یک عده مسائل دیگری را درباره او و نحوه مرگش مطرح کردهاند که اصلا صحت ندارد.
وی با بیان اینکه خاطرات زیادی با تختی دارد، گفت: شوروی تیم ایران را دعوت کرده بود. من، تختی، فردین، گیوهچی و …به شوروی رفتیم. خیلی از خارجیها او را دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند. نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگر هم تختی را دوست داشتند که این موضوع برای ما جالب توجه بود. تختی هیچ چیز را برای خودش نمیخواست و هر چه داشت به مردم میداد.
او که جزو نزدیکترین دوستان غلامرضا تختی در دوره حیاتش بوده، از تختی به عنوان نماد جوانمردی در ورزش ایران یاد کرد و افزود: همین الان که در حال صحبت با شما هستم و درباره تختی حرف میزنم، مو به تنم سیخ شده و بغض گلویم را فشار میدهد. تمام عکسهایم با تختی روبروی من و بر روی دیوار است. عکسهایم با او، فردین، ملک مطیعی و …. یادش بخیر چه روزهایی داشتیم.
ابوالفضل حسین پور
حسینپور با اشاره به علت بیعلاقگی تختی به بازی در فیلمهای سینمایی علیرغم پیشنهادات وسوسه کننده، گفت: من، امامعلی حبیبی و حسین ملاقاسمی در سینما بازی کردیم اما هر چه به تختی گفتند قبول نکرد. بارها به من می گفتند که با تختی رفیقی به او بگو هر چقدر که بخواهد به او میدهیم تا در فیلم ما بازی کند، اما وقتی به او گفتم در جواب گفت” هر چقدر پول هم جلوی پای من بریزند برای برداشتن آن خم نمیشوم، کار من فیلم بازی کردن نیست، کار من چیز دیگری است” او اصلا دوست نداشت ذرهای از مردم فاصله بگیرد و وارد جمع افرادی بالاتر از سطح ضعیف جامعه شود. بارها افراد مطرح به او پیشنهاد بازی در فیلمهای سینمایی را دادند اما هیچوقت به این پیشنهادات فکر هم نمی کرد و برایش اهمیتی نداشت.
وی در ادامه به مردمداری و کمک تختی به اقشار ضعیف جامعه بدون اینکه خیلیها از آن مطلع شوند، اشاره کرد و توضیح داد: تختی ماهیانه ۱۲۰ تومان بابت حق پهلوانی میگرفت که تمام این مبلغ را بصورت ماهیانه به جوانی میداد که شدیدا مشکل مالی داشت و بعدها با همین پول او توانست افسر شهربانی شود و برای خودش زندگی تشکیل دهد. هیچکس غیر از من از این موضوع خبر نداشت و او خیلی از کارها را نیز انجام میداد که شاید من هم از آنها خبر نداشتم.
حسین ملاقاسمی(راست)- غلامرضا تختی – ابوالفضل حسین پور(چپ)
حسینپور با تاکید بر اینکه” شیفته مرام و معرفت تختی بوده است” گفت: بعد از زلزله بویین زهرا به من گفت میآیی برویم برای مردم زلزله زده پول جمع کنیم، من هم گفتم چرا نیایم، هر کجا بروی من هم با تو هستم. یک بار که با او شوخی میکردم او هم با دست به پشت من زد، دستش انقدر سنگین بود که اشکم درآمد.
به او گفتم این دست نیست که پاره آجر است، او هم میخندید. تختی یک پهلوان واقعی بود. مردم عاشقش بودند. وقتی در خیابان راه میرفتیم مردم با دیدن او سمتش میآمدند اما با روی خوش جواب محبت همه را میداد.
وی ادامه داد: یک بار نیز در اردو ادای راه رفتن تختی را درآوردم، او از خنده مرد و خیلی خوشش آمد. هر لحظه بودن در کنار تختی برای همه ما خاطره بود. نیم قرن از رفتن او میگذرد اما هنوز هم با خاطراتش خوش هستیم و به اینکه با تختی نفس کشیدیم افتخار میکنیم.