نویسنده کتاب «آن بیست و سه نفر» به خاطراتی از شهید سپهبد قاسم سلیمانی اشاره کرد و گفت: خداوند در وجود او معجونی از ابریشم و فولاد قرار داده بود.
«آن بیست و سه نفر» نه روایتی داستانی و نه ماجرایی برخاسته از ذهن نویسنده است؛ این اثر حکایتی است واقعی از زندگی ۲۳ نوجوان که در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمدهاند. در حقیقت این کتاب سندی است از زندگی ۲۳ رزمنده که سالهای شیرین نوجوانیشان را در اسارتگاههای عراق گذراندند. نگاه به جنگ از قاب نوجوانی ۱۷ ساله، روایتی جدید از جنگ عراق با ایران است که بیش از هر چیزی شجاعت و ایثار نوجوانان ایرانی را در هشت سال دفاع مقدس حکایت میکند.
یکی از بخشهای خواندنی این کتاب به حضور شهید سپهبد قاسم سلیمانی، که در آن زمان فرمانده جوانی بود، در جمع رزمندگان اختصاص دارد. انتشار این کتاب و همچنین تولید فیلم سینمایی براساس این اثر در این سالها با نام سردار شهید همراه بوده است. با احمد یوسفزاده، نویسنده این اثر، درباره منش و شخصیت شهید سلیمانی به گفتوگو پرداختیم. او درباره منش شهید سپهبد سلیمانی به عنوان یک فرمانده گفت: منش و شخصیت حاج قاسم سلیمانی را میتوان در وصیتی که ایشان درباره ثبت تنها کلمه «سرباز» بر سنگ مزارشان داشتهاند، دید؛ کسی که در چشم بزرگترین نظامیان دنیا، یک ژنرال کارکشته است، میآید و همچین وصیتی میکند. این یعنی او یک انسان کامل بود. او تمام کارش را براساس اعتقادی که به وطن و اسلام داشت، انجام میداد و همین امر و نگاه، او را از دیگر مردم دنیا، فرماندهان جنگی و بسیاری از ایرانیها متمایز میکرد. او در همه کارهایش بر دو امر متکی بود و توجه میکرد: وطن و اسلام. او برای این دو امر، ارزش فراوانی قائل بود و در نهایت نیز جانش را بر سر همین عشق داد.
خاطرهای از حضور متفاوت سردار در منزل یک شهید کرمانی
او ادامه داد: نظامیان معمولاً چهرههای خشنی دارند، اما خداوند در وجود شهید سلیمانی معجونی از ابریشم و فولاد را قرار داده بود. خاطرم هست که سال گذشته به کرمان آمده بودند، اطرافیان به ایشان گفتند که در همین کوچه خانه یکی از شهداست، آیا فرصت دارید که سری به منزل این شهید بزنید یا خیر؟ ایشان پاسخ مثبت دادند و با علاقهای که نسبت به شهدا داشتند، پابرهنه به سمت منزل این شهید حرکت کردند.
به گفته این نویسنده؛ شهید سلیمانی شخصیت بینظیری داشت. هرچند ایشان زود از جمع ما رفت، اما من مطمئنم که تأثیر شهادت ایشان کم از زنده بودنشان نیست؛ هم در چشم دشمنان و هم در نظر ما. امروز به مزار شهدای کرمان و بر سر مزار شهید محمدحسین یوسفالهی رفتم؛ جایی که قرار است دو روز دیگر پیکر پاک ایشان در این قسمت تدفین شود. با وجود اینکه دو روز به برگزاری این مراسم باقی است، مردم به آنجا آمده بودند و با باران میباریدند. بسیاری از مردم دنیا نیز همین حس را دارند و این به خاطر اخلاص ایشان در کار است.
ماجرای برگزاری اولین کنگره شهدا در کرمان با مدیریت سردار سلیمانی
یوسفزاده به اهتمام شهید سپبهد قاسم سلیمانی به انتشار کتابهای دفاع مقدس اشاره و تأکید کرد: ایشان روی انتشار کتابهای دفاع مقدس اهتمام جدی داشتند و این توجه معطوف به سالهای اخیر نبود، بلکه از گذشته این توجه و اهتمام وجود داشت. سال ۷۶ یعنی ۲۲ سال پیش، اولینبار کنگره سرداران شهید استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان با مدیریت ایشان شکل گرفت و برگزار شد. این سه استان در زمان جنگ تحمیلی زیر نظر لشکر ثارالله بود. ایشان خودشان کنگره را راه انداختند و خودشان نیز آن را مدیریت کردند.
نویسنده کتاب «اردوگاه اطفال» به نتایج برگزاری این کنگره اشاره کرد و گفت: حاصل برگزاری این کنگره، شکلگیری و نگارش صدها طرح سرگذشتپژوهی از سه استان بود. آن هم نه کارهای سرسری بلکه کارهایی که هرکدام زیر نظر اساتید دانشگاه و با امکانات آن زمان شکل گرفت. در حاشیه آن کنگره، موزه بینظیری از دفاع مقدس نیز راهاندازی شد و بعد از آن نیز کتابهای دفاع مقدس در این استان منتشر میشود. همه اینها نشان میدهد که ایشان به ثبت و ضبط خاطرات هشت سال جنگ تحمیلی اهتمام ویژه داشتند.
خانهای که تبدیل به مرکز ثبت خاطرات شهدا شد
او ادامه داد: از سوی دیگر، سردار سلیمانی در یکی از مناطق معمولی شهر کرمان، خانهای ساخته بودند. ایشان این خانه را تبدیل به مرکز فرهنگی ثارالله کردند که در آن اسناد و خاطرات شهدا جمعآوری و ضبط میشود. مجموعهای عظیم از اطلاعات شهدای استان در قالبهای مختلف شامل صدا، تصویر، فیلم و … در اینجا نگهداری میشود. انتشاراتی نیز به نام انتشارات گرا راهاندازی شد که به چاپ این دست از آثار میپردازد. زمینی نیز در کنار این خانه بود که ایشان آنجا را به هیئتی به نام «بیتالزهرا(س)» تبدیل کردند که ایام فاطمیه در آنجا مجلس عزا برپا میشد.
نویسنده کتاب «آن بیست و سه نفر» به نقل خاطرهای از شهید سپهبد قاسم سلیمانی پرداخت و اضافه کرد: ایشان روی جلد کتاب «آن بیست و سه نفر» جملهای نوشتند که بیانگر بزرگی و لطف بیکران ایشان بود. ایشان با امضای خودشان نوشتند که جان من فدای شما که جانتان را سپر اسلام کردید. آنچه ما را در رابطه با شهادت ایشان بیشتر غمگین میکند، این است که قرار بود ایشان بعد از سفرشان فیلم «آن بیست و سه نفر» را ببینند. از ایشان برای دیدن این فیلم دعوت کرده بودیم که ایشان گفتند که خدا را شکر این فیلم ساخته شد.