سریال «وارش» ساخته احمد کاوری، وارد دوره جدیدی از زندگی شخصیتهای اصلی شده است. در قسمت جدید سریال یعنی قسمت ۲۶ که چهارشنبهشب پخش شد، شخصیت جدیدی به نام «نوبر» که دختر «میربابا» است وارد قصه شد.
این شخصیت در همان ابتدای ورودش به داستان، حاشیههایی را برای سریال ایجاد کرده و واکنشهای منفی مخاطبان این مجموعه را برانگیخته است که کامنتها و توئیتهای فراوانی را منتشر کردهاند.
برخورد عجیب «نوبر» با «یوسف»
در اواخر قسمت ۲۶، «یوسف» برای صرف شام به خانه «میربابا» حسابدار شرکت خود دعوت و در ابتدا با دختر او «نوبر» روبهرو میشود. «نوبر» در حالی که چادری توری به سر دارد، سریع جلو میآید، او را «آقا یوسف» خطاب میکند و در حالی که لبخندی بر لب دارد، میگوید: «شما همیشه عادت دارین اینقدر آدما رو منتظر بذارین؟» پدرش نیز در واکنش، نگاهی معنادار به او میکند.
در سریال میبینیم که خانواده «میربابا» سنتی هستند، یعنی او از دخترش میخواهد پس از آوردن چای، برای کمک به آشپزخانه برود یا مادر خانواده شام خود را نه در کنار مهمان، بلکه تنها در آشپزخانه میخورد، اما «نوبر» بر سر سفره کنار پدرش و «یوسف» غذا میخورد و حتی به آنها میگوید که درباره کار بحث نکنند.
یکی از کاربران در واکنش به این سکانس نوشته: «انگار این خانم عاشق یوسفه، با این که میدونه متأهله!»
رفتار دلبرانه، نه رسمی
گفتیم «نوبر» دختر یک خانواده سنتی است و چادر به سر دارد، پس انتظار میرود با غریبهای که صاحبکار پدرش است، برخوردی رسمی داشته باشد، اما رفتارهایش با فرهنگ خانوادگیشان تضاد دارد. او میداند که «یوسف» متأهل است، ولی رفتارهایی از خود نشان میدهد که توجه او را جلب کند و حتی پس از پایان مهمانی، عروسکی به «یوسف» میدهد و از او میخواهد آن را به دخترش هدیه بدهد.
کاربری در اینستاگرام این گونه کامنت گذاشته است: «خیلی برخوردتون با یه مرد زندار که مجردی اومده خونهتون مهمونی، زشت و سبک بود.» کاربری دیگر هم نوشته: «رسانه ملی فقط دختر چادری خونهخرابکن کم داشت!» کلیشهای و قابل پیشبینی آشنایی «یوسف» با «نوبر» درست زمانی اتفاق میافتد که «شیوا» در حال ترک ایران و دخترش است، بنابراین احتمالاً این آشنایی و رفتارهای «نوبر» کار خودش را میکند و این دو با یکدیگر ازدواج خواهند کرد. «نوبر» هم که از قضا مربی مهد کودک است و رابطه خوبی با کودکان دارد، مادر خوبی برای «باران» خواهد شد! کاربری به نام علیرضا در این باره نوشته: «از همون برخورد اول مشخص بود که با یوسف ازدواج میکنی.» امید هم نوشته: «زن یوسف طلاق میگیره، یوسفم با دختر میربابا ازدواج میکنه.»