یک سکانس از سریال آقازاده در شبکه نمایش با واکنش و حاشیههای جنجالی مواجه شد. سکانسی که صیغه و ازدواج موقت بین دختر و پسر قصه را از طریق موقعیتی نمادین با استفاده از عناصری مثل آش و شکلات، روایت کرده بود.
این صحنه با واکنشهای متفاوتی هم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و هم در رسانههای جناحهای مختلف مواجه شد. حتی انواع جوکها و لطیفهها با این محوریت ساخته شد و کار به جایی رسید که وزیر ارتباطات هم که عکسی از خود در هواپیما در صفحه شخصی خود گذاشته بود با این واژهها شوخی کرد. سکانسی که چه از سوی افراد مذهبی چه غیر مذهبی با واکنشهای منفی همراه شد. یکی اساساً حکم ازدواج موقت را برنمیتابید و با تلقی غلط آن را توهین و اجحاف به زن قلمداد میکرد و دیگری نیز پرداختی سطحی و بدون عمق اینچنینی را مایه مضحکه و حمله بیشتر به آن میدانست.
قبلاً هم در یکی از سریالهای تلویزیونی به اسم «پدر» که دست بر قضا نویسنده آن هم همین نویسنده آقازاده بود، صحنهای مشابه جنجالی شد. سکانسی که در آن حامد باز هم با بازی سینا مهرداد و بازهم در نقش پسری مذهبی و باز هم به اسم حامد (با اسم نویسنده هم مشابه است از قضا) به خاطر فرار از دست دختران و به زعم خود آلوده نشدن به گناه خود را از پنجره به پایین پرتاب میکند. واقعیت این است که به این صحنه و سکانسها از منظر درون متنی و برون متنی میتوان نگریست. از منظر برون متنی قطعاً این گونه سکانسها و موقعیتهای نمایشی که حول برخی سوژههای خط قرمزی میچرخد بدون شک با واکنش مخاطب و در واقع واکنش اجتماعی مواجه میشود و به اصطلاح جنجالی میشود. حال چه این واکنشها منفی باشد چه مثبت. از اینرو به نظر میرسد نویسنده و تولید کنندگان سریال با توجه به شناختی که از ظرفیتهای اجتماعی و رسانهای جامعه و مخاطب شناسی آن دارند در فرآیند درون متنی قصه همواره یکی دو سکانس اینچنینی طراحی میکنند تا به واسطه هیاهو و جنجالهای فرامتنی که پیرامون آن شکل میگیرد توجه مخاطب و افکار عمومی به آن سریال و عواملش بیشتر شود.
به عبارتی دیگر به جای اینکه از ظرفیت دراماتیک برخی از مؤلفهها و موقعیتهای نمایشی در پیشبرد قصه و روایت درام استفاده شود از ظرفیتهای بیرونی و اجتماعی به مثابه تمهیدات و فرصتهای استراتژیک برای تبلیغ اثر استفاده میشود. تمهیداتی که یک صحنه وسکانس یا دیالوگی را به قابلیتی فرامتنی بدل میکند تا از ظرفیت پروپاگاندایی آن برای دیده شدن اثر استفاده شود. بویژه که اکنون با وجود فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، دامنه و عمق این تأثیرات و بازتاب این صحنهها و واکنش به آنها بشدت مضاعف شده و میتواند به بازتولید مجازی اثر و بالطبع افزایش مخاطب آن یا دستکم مطرح شدن آن در رسانههای اجتماعی منجر شود. در واقع گنجاندن چنین صحنهها و سکانسها و دیالوگها بیش از آنکه از منطق دراماتیک و درون متنی اثر برآمده باشد از منطق بازاری و برون متنی آن و در راستای جلب بیشتر مخاطب صورت میگیرد.
آنها به ابزارهای تبلیغی و پروپاگاندایی برای برجسته شدن یک سریال بدل شده و شبیه ترفندهای بازاریابی در عرصههای فرهنگی و هنری است. اینکه سازندگان یک سریال بویژه در نمایش خانگی که عرصه خصوصی مناسبات و مبادلات هنری است برای جذب و جلب بیشتر مخاطب بیندیشند و برنامهریزی و سیاستگذاری داشته باشند نه تنها امر بدی نیست که طبیعی و منطقی است اما با هر ابزاری نمیتوان به این هدف رسید بویژه در بازار فرهنگ و هنر که مخاطب باهوش حس میکند در حال فریب خوردن است یا فلان صحنه صرفاً با نگاه تبلیغی و تجاری در یک اثر گنجانده شده. در واقع استفاده غلط از تمهیدات درون متنی تبلیغ سریال و جذب مخاطب به ضد خود بدل شده و با واکنش منفی و پس زدن او همراه میشود. چنانکه هم این سکانس صیغه در سریال آقازاده و هم سکانس پریدن از پنجره در سریال پدر با واکنشهای دافعه برانگیز مخاطب همراه شد و اعتبار و جایگاه هنری آن سریالها را کاهش داد.
فارغ از اینها سریالهایی از جنس «آقازاده» با فرمهای جذاب، محتوای کهنه و کلیشهای و نخ نمایی را بزک و گمان میکنند مخاطب پشت این ظاهرآرایی، تحت تأثیر ایدئولوژی پنهان قصه قرار نمیگیرد. البته سریال آقازاده در همین سطح فرمی و ظاهری ماجرا هم پر از اشکال است. از جمله استفاده از الگوی کلیشهای و دوقطبیسازی شخصیتپردازی که در یک روایت شعارزده، آقازادهها را به دو قطب خوب و بد تقسیم میکند که از یکی دیو بسازد و از دیگری دلبر! وقتی قصهای از بنیاد شعاری و مبالغه آمیز است و منطبق با واقعیت اجتماعی و البته باور مخاطب نیست، گنجاندن صحنههایی برای مطرح شدن اثر بیشتر توی ذوق زده و خودش را لو میدهد. تمهیداتی که هم به تخریب خود قصه و شخصیتها و در نهایت شأن و اعتبار سریال منجر میشود و هم به تقلیل شعور مخاطب برای برخی حرفها و موقعیتهای ممنوعه و خط قرمزی که از فرط بیهنری لوث و لوس میشود و یک اثر جدی را به کمدی ناخواسته بدل میکند.