مهمترین شباهت حسن فتحی با علی حاتمی نه در سبک فیلمسازی و علاقههای تاریخی که در نگاه شاعرانه است و مگر مهمترین و دیرپاترین هنر در این سرزمین، شعر نیست؟
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «پایانِ بازپخش و در واقع پخشِ چندبارۀ سریال «شب دهم» از شبکۀ «آیفیلم»، بهانهای است تا از نویسنده و کارگردان آن – حسن فتحی – یاد کنیم که هنوز کاممان از «شهرزاد» او شیرین است؛ ولو حاشیههای تهیهکننده از حلاوت آن کاسته باشد.
از اول تا ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ و طی ۱۷ شب و مقارن با شبهای محرم شبکۀ آیفیلم اقدام به پخش مجدد و شاید چندبارۀ سریال «شب دهم» به نویسندگی و کارگردانی حسن فتحی و با بازیهای درخشان جمعی ازستارههای تئاتر و سینما کرد.
۱۸ سال قبل نوروز ۱۳۸۱ خورشیدی با ماه محرم مقارن شده بود و مدیران تلویزیون نمیدانستند این دو را چگونه با هم گرد آورند. یکی موسم شادی و سُرور است و دیگری ماه سوگ. اگر میخواستند کفۀ نوروز را سنگین کنند متهم میشدند به ماه محرم بیتوجهی کردهاند و اگر میخواستند یکسر به سوگواری بپردازند با عید و تعطیلات و نیاز مخاطبان به خوراک سرگرمی چه میکردند؟
اینجا بود که سراغ حسن فتحی رفتند و او که پیشتر با «پهلوانان نمیمیرند» توانایی خود را در به تصویر کشیدن داستانهای تاریخی با مضامین عارفانه و عاشقانه به اثبات رسانده بود، عهدهدار این کار شد و به نیکی نیز انجام داد و «شب دهم» را ساخت ؛ پیوندی از عشق و فرهنگ ایرانی و تعزیه.
سریالها معمولا در ۱۳ قسمت ساخته میشوند و به خاطر تقارن با نوروز در ۱۷ قسمت ساخته شد و عید و محرم را با هم پوشش داد.
نمیخواهم از سریال شب دهم بنویسم و میخواهم بیشتر از حسن فتحی خالق آن بنویسم.
مرگ علی حاتمی در پاییز ۱۳۷۵ این تصور را پدید آورده بود که دیگر کسی را یارای آن نیست که آن گونه شاعرانه و با نگاه به مایههای فرهنگ ایرانی فیلم و سریال بسازد. یک سال بعد اما حسن فتحی که هنوز ۴۰ سال هم نداشت با «پهلوانان نمیمیرند» نشان داد بی آن که درصدد تقلید باشد تا به مقایسه وادارد میتواند در همان مسیر پا بگذارد. این البته ششمین سریال او بود اما به خاطر آن که داستان آن در دورۀ قاجار شکل میگرفت و حکایت پهلوانان و عَیّاران بود همان حس و حال را زنده کرد.
با این حال کسانی هم دست به مقایسه زدند تا ۱۰ سال بعد که «مدار صفر درجه» را ساخت و من به اندازۀ «شهرزاد» آن را دوست میدارم. حال و هوای این سریال البته به سریالهای علی حاتمی نزدیکتر است و این بار به جای سرزنش و انگ تقلید، ستایش شنید خاصه وقتی که علی نصیریان به سخن آمد و گفت: «علی حاتمی شکل خاص کار خود را داشت و حسن فتحی هم نگاه خود را دارد. به نظرم حسن فتحی چیزی کم ندارد. در کل، نسل بعدی چیزی کم ندارند.»
این را بازیگر کهنهکاری میگوید که با هر دو کار کرده و خود هم تجربۀ کارگردانی دارد و هم نویسندگی و پیرانهسر بر سر آن نیست تا سخنی گوید که کسی را خوش آید. او معتقد است: حسن فتحی آرامآرام پخته و کار به کار بهتر شده است.
هنر فتحی این است که یک داستان عاشقانه را در بستر تاریخ جلو میبَرَد و هم به تماشاگر عام، مجال میدهد از پیگیری داستان عاشقانه لذت ببرد و هم تماشاگر خاص نکات تاریخی را دریابد.
در «شهرزاد» نیز همین اتفاق میافتد. میتوان رقابت عشقی قباد و فرهاد بر سر شهرزاد و ماجراهای جنایی را پیگرفت و کاری به بستر تاریخی نداشت و میتوان شیفتۀ آن صحنه بود که فرهاد از خبر قتل رفیق شفیق خود آن قدر شوکه نمیشود که از شنیدن خبر اعدام دکتر حسین فاطمی.
چون پیشتر در مقالهای با عنوان «تو با حال پروانۀ ما چه کردی،حسن آقای فتحی!» به «شهرزاد» پرداختهام تکرار نمیکنم و به همان نوشته ارجاع میدهم. غرض از این نوشته یادآوری همان نکته است که حسن فتحی، علی حاتمی نیست و مقلد صرف او هم نیست اما همان حس و حال را در مخاطب زنده میکند. چنان که گفته شد این را علی نصیریان گواهی میدهد که در سریالهایی چون «روشنتر از خاموشی»، «میوۀ ممنوعه» و «شهرزاد» با فتحی کار کرده و دو نقش ماندگار او مربوط به همین دو سریال است: «حاج یونس فتوحی» و «بزرگآقا» تا جایی که از این دومی به عنوان یک «دون کورلئونۀ ایرانی» یاد میشود.
به سریال «روشنتر از خاموشی» یا همان «ملاصدرا» اشاره شد و جالب است بدانید حسن فتحی در اوقات فراغت این مجموعه دست در کار نوشتن «شب دهم» بوده است! یعنی در فواصل یک کار تاریخی و دشوار به شب دهم میپرداخته و شگفتا که علی حاتمی هم این گونه بود و «حاجی واشنگتن» را در فاصلههای ساخت «هزار دستان» نوشت و ساخت.
سالها پیش از استادی پرسیدم کار هنری را چگونه از بازاری تشخیص دهیم و او پاسخ ساده اما روشنی داد: هر اثر هنری چه شعر، چه فیلم و چه موسیقی یا نقاشی را اگر بیش از یک بار بتوانید ببینید و باز لذت ببرید ماندگار است. کما این که از شعر حافظ هرگز سیر نمیشویم ولو بارها و بارها خوانده باشیم. تکرار به قاعده باید ملالآور باشد اما اگر تکراری ایجاد ملال نکرد آن کار، هنری است. به یاد میآورم به تماشای «بینوایان» بهروز غریبپور در فرهنگسرای تازه تأسیس در جای کشتارگاه نشسته بودیم و با این که تمام داستان را میدانستیم ولی لذت میبردیم.
البته این به معنی آن نیست که تلویزیون آن قدر پخش کند که از ارزش کار بکاهد و همان بلایی را بر سر اثر بیاورد که بر سر موسیقی متن «از کرخه تا راین» آوردند. اما همین موسیقی هزار بار شنیده را باز میتوان شنید و کافی است یک بار فیلم حاتمیکیا را بدون آن تماشا کنید تا ببینید سهم موسیقی در موفقیت فیلم تا چه اندازه است.
محبوبیت و موفقیت حسن فتحی یک دلیل ویژۀ دیگر هم دارد. مردم، قصه دوست دارند و او قصهنویس و قصهگوی خوبی است و بهترین گواه، همان «مدار صفر درجه» با قصهای عاشقانه و تو در تو. سریالی که شهاب حسینی را بیش از قبل شناساند و گزافه نیست اگر گفته شود در معرفی و ورزیده شدن جهانیترین بازیگر ایران نقش حسن فتحی کمتر از اصغر فرهادی نیست.
پیش بردن یک قصۀ عاشقانه در بستر رخدادهای تاریخی تخصص حسن فتحی است اما در «شب دهم» او عنصر مذهب را به خاطر تقارن با عاشورا و انتظار تلویزیون اضافه میکند. این در حالی است که در آثار دیگر او تظاهرات مذهبی را کمتر می بینیم یا اصلا نمیبینیم و دشواری شب دهم به همین خاطر است.
عشق اما مضمونی ادبی و عرفانی است و مذهب با عشق سر و کار ندارد. پس سراغ «تعزیه» میرود و «عشق حسین» را به مثابه مضمونی عرفانی وارد سریال میکند و این کاری نیست که از عهدۀ هر کسی برآید.
داستان لوطیها و جاهلها هواداران خود را دارد و قصۀ عاشقانه هم طبعاً چنین است و در این میان تعزیه به میان میآید و شبیهخوانی و اینگونه است از «شب دهم» یک اثر موفق میسازد که با طبقات مختلف ارتباط برقرار میکند.
او نویسنده و کارگردان باهوشی است و میداند که خواهناخواه با علی حاتمی مقایسه میشود. از این رو در نگاه به قاجار، انتقاد را فرونمیگذارد و از زبان شاهزادۀ قاجار به سرزنش آنان میپردازد. همچنین غرق وسایل و ادوات نمیشود و قصه را جلو میبرد.
مهمترین شباهت حسن فتحی با علی حاتمی اما نه در سبک فیلمسازی و علاقههای تاریخی که در نگاه شاعرانه است و مگر مهمترین و دیرپاترین هنر در این سرزمین، شعر نیست؟
علی حاتمی چنان شاعرانه مینوشت و شاعرانه میساخت که جمشید مشایخی او را «سعدیِ سینمای ایران» لقب داده بود. حسن فتحی هم خود گفته است: «اگر کارگردان نمیشدم یا شاعر میشدم یا آهنگساز. اساساً زبان قصه زبان شعر است. به من ایراد می گیرند که چرا شخصیتهایت شاعرانه حرف میزنند؟ من میگویم این شخصیتها واقعیاند. واقعیت آنها اما هنرمندانه است نه ناتورالیستی.»
از شعر گفتیم و دریغ است از شاعر تیتراژ «شب دهم» یاد نکنیم: افشین یداللهی که آسان و ارزان رفت تا بدانیم نهتنها «مرز عقل و جنون نزدیک است» که مرز با هم بودن و از دست دادن نیز.
با این همه تأکید بر شعر و کارنامهای پربار در طول ۴۰ سال طبعاً انتظارها از فیلمی که فتحی دربارۀ مولانا و شمس میسازد (مست عشق) نیز بالا رفته است. خوشا بر حسن فتحی که از سرچشمۀ عرفان ایرانی سیراب شده و سیراب میکند و با عرفان بر نگاههای تنگ مذهبی نیز چیره میشود و به خاطر جنبههای زیبایی شناختی و آمیختگیهای سیاسی از تصوف کنارهجویانه متمایز میشود.