من اصغر همت را از سریال امام علی(ع) می شناسم. راستش قبل و بعد از سریال امام علی(ع) دیگر هیچ تصویری از هیچ فیلم و سریالی از او به یاد ندارم. نه آژانس دوستی را به یاد دارم و نه درمسیر تندباد را که چندی بعد در هنگام ضبط برنامه چهل تیکه به ان اشاره شد. اما اصغر همت با همین یک سریال امام علی(ع) اندازه یک سوپراستار سینما برای من و بسیاری از بینندگان تلویزیون آشنا و معروف است.
وقتی او را در لابی استودیو چهل تیکه میبینم؛ گرم و صمیمی مشغول صحبت با محمدرضا علیمردانی است. آنها درباره فوتبال حرف میزنند، من از اواسط این گفتگو به آنها پیوستهام اما از همین مدت اندک پیداست که اصغرهمت شیفته فوتبال است. او درباره پله با انرژی خاصی صحبت میکند. محمد حاتمی سرپرست تیم تدوین چهل تیکه میگوید شاید لابه لای برنامه یک مسابقه فوتبال از پله بگنجانیم و همه میزنند زیر خنده. علیمردانی عذرخواهی میکند و میگوید بهتر است که این صحبتهای شیرین را در هنگام ضبط برنامه داشته باشیم.
محمد حاتمی مجری طرح و سرپرست تدوین برنامه چهل تیکه در مورد ویژگی های این برنامه تلویزیونی می گوید: یکی از ویژگی های مهم چهل تیکه این است که کاملا اورجینال است و سابقه نداشته است که چنین برنامه ای پیش از این در تلویزیون تولید شده باشد. این برای اولین بار است که در تلویزیون ایران برنامه ای با این محوریت پخش می شود که تلویزیون با دعوت و مرور آثار هنرمندان این مرز و بوم به نوعی از آنها تجلیل و تجدید خاطره می کند.
مجری طرح چهل تیکه درباره شرایط تولید برنامه چهل تیکه در دوران کرونایی اضافه کرد: در واقع با شروع بیماری کرونا ما یک چالش بسیار بزرگی پیش رو داشتیم.
در اولین گام ما مجبور شدیم تماشاگر رواحذف کنیم چون لوکیشن ما بسته بود و فضای زیادی نداشت و برای رعایت پروتکل های بهداشتی بهتر بود که تماشاگر از پروسه تولید حذف شود. البته با شروع کرونا ماباید برنامه تحویل سال را تولید می کردیم که دو قسمت بود و قبل و بعد تحویل سال پخش شد. در واقع این دو قسمت که تولید شد، برای ما آزمونی بود که در شرایط کرونایی چگونه برنامه را بدون تماشاگر پیش ببریم.
بنابراین در فصل جدید برنامه با توجه در شرایط تولید برنامه تحویل سال تجربه اجرای برنامه بدون تماشاگر را به دست آورده بودیم و سعی کردیم شرایط رو طوری پیش ببریم که اجرا و تولید برنامهبدون تماشاگر امکان پذیر شود.
وقتی توضیحات محمد حاتمی درباره برنامه چهل تیکه به پایان می رسد، الهام حاتمی کارگردان و تهیهکننده برنامه از علیمردانی میخواهد که برای شروع ضبط که ابتدا ضبط پلاتو است، داخل استودیو شود. ضبط پلاتو حدود نیم ساعتی به درازا میکشد. سپس نوبت ضبط گفتگو است. صحنههای ورود اصغرهمت به داخل استیج در چندین برداشت ضبط میشود و وقتی او مقابل محمدرضا علیمردانی مینشیند با اولین سوال درباره دوران کودکی او مواجه میشویم. اصغر همت درباره خودش میگوید: در شیراز به دنیا آمده است در سال ۱۳۳۱ و فرزند اول خانواده است. سال ۱۳۵۰ دیپلم گرفته است و بعد از طی کردن دوره خدمت سربازی، سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده هنرهای زیبا شده است. او گرچه از زمان دانشگاه که به تهران آمده است تا کنون در این شهر ماندگار شده است اما همچنان خودش را یک شیرازی سفت و سخت میداند.
در مسیر یادگیری هنر
او درباره آشناییاش با هنر میگوید: بیشترین تاثیر در این مسیر را از پدرم دارم. او علاقمند به دیدن تئاتر بود و معمولا به دیدن نمایشهایی که در پایین آوانسنهای تئاتر اجرا میشد، میرفت و مرا نیز همراه خودش میبرد. در آنجا بود که من شاهد اجرای معرکهگیریها، شمایلخوانیها، نمایشهای پهلوانی و شعبدهبازیها که ما شیرازیها به آن (فن زن) میگفتیم، شدم.
علیمردانی مهمان برنامه را به یک خاطره بازی از گذشته دعوت میکند، با یک آیتم تصویری که از مانیتور استودیو پخش میشود. فیلم برنامه «بازیهای سنتی» پخش میشود. اصغر همت در این برنامه سیمای جوانی را دارد که همزمان دو عروسک در دست دارد و عروسک گردانی میکند. او به سبک برنامههای دهه شصت درباره بازیهای سنتی صحبت میکند. اصغرهمت درباره این برنامه میگوید: این برنامه را سال ۵۹ به کارگردانی خانم گلنار افضل کار کردیم. در این برنامه ۳ عروسک داشتیم که دوتای آن را من عروسکگردانی میکردم.
اصغر سیاه لقبم بود
خیلی زود دوباره بحث به فوتبال کشیده شد. اصغر همت درباره مدرسه رفتنش در سال ۱۳۳۷ صحبت کرد و اینکه قبل از مدرسه رفتن یک سال به مکتبخانه رفته است؛ جایی که در گویش شیرازی به آن (کَتو) میگفتند. او میگوید: خیلی زود در سن ده سالگی آلوده ورزش بخصوص فوتبال شدم. توی زمین بازی به من لقب اصغرسیاه داده بودند. در آن دوران فوتبال با نام پله زنده بود و همه فوتبال را با نام پله میشناختند.
یکبار دیگر به گذشته برمیگردیم و آیتمی از نوروزنامه به کارگردانی «سعیدپورصمیمی» پخش میشود که در آن اصغرهمت و کاظم بلوچی همبازی هستند. اصغرهمت درباره برنامه «نوروزنامه» میگوید: این برنامه به عنوان یکی از پیشروترین برنامههای طنز در تلویزیون شناخته میشود چون ما در این برنامه واقعا آیتمهای طنز اجرا میکردیم نه هجو.
خود را مدیون یدی سیاه میدانم
علیمردانی میپرسد: چطور متوجه شدید که باید به سمت هنر بروید؟ همت پاسخ میدهد: حرکت من به سمت هنر به خاطر یک سیاهباز بود که به خانهها میرفت و در مراسم عروسیها برنامه سیاهبازی اجرا میکرد. نام این سیاه باز یدا…صادقی معروف به یدی سیاه بود و من خودم را مدیون او میدانم. بسیاری از مردم برای اینکه یدی سیاه در مراسم عروسی آنها برنامه اجرا کند. مراسم عروسیشان را ۲ ماه عقب میانداختند تا بالاخره نوبت به آنها برسد. من همیشه آرزو داشتم که نقش سیاه را بازی کنم تا بالاخره این فرصت در نمایش دندون طلا به دست آمد.
گریموری به نام اصغر همت
اصغرهمت درباره سابقه گریمور بودنش در سینما و تلویزیون میگوید: روزهایی که همین برنامه «آرزوی یک گرگ» را کار میکردیم. فرهنگ معیری گریمور این کار بود. در آنجا او گفت که قصد دارند چندین نفر را برای کار گریم به کار بگیرند. من همانجا به او گفتم که من فارغ التحصیل تئاتر هستم و حداقل با مقدمات گریم آشنا هستم و میتوانم به او در این کار کمک کنم. این شد که من و چند نفر دیگر را وارد کار گریم کردند. مرا به شبکه دو فرستادند و به مدت یک سال و ۸ ماه به کار گریم مشغول شدم و از قضا مدت ۱۴ الی ۱۵ سال هم در سینما کار گریموری کردم. آنقدر در این کار سابقه دارم که بسیاری فکر میکنند که اصغر همت از گریم وارد سینما شده است. در حالی که سابقه من در تئاتر به قبل از زمان دانشکده برمیگردد یعنی از سال ۴۴ که در دبیرستان عضو گروه تئاتر بودم تا کنون.
آشنایی با افسر اسدی و ازدواج
بازیگر نقش مروان در سریال امام علی(ع) درباره چگونگی آشنایی با همسرش خانم افسر اسدی میگوید: در آن دوران یعنی سال ۵۸ دانشآموخته دانشکده هنرهای زیبا بودم و همچنان فعال دانشجویی لقب داشتم. خانم اسدی هم دانشجوی دانشکده هنرهای دراماتیک بود. من آن زمان تازه نمایش «خدا را هجی کن» را به عنوان اولین تئاتراجرا شده بعد از انقلاب، روی صحنه برده بودم که قاسم سیف پیشنهاد بازی در نمایش «براند» را به من داد. نمایشنامه «براند» خیلی نمایشنامه مشکلی است بطوریکه خود هنریک ایبسن هم به این اشاره کرده است که این نمایشنامهای برای خوانش است. اجرای ما در آن زمان ششمین اجرا از این نمایشنامه از سال ۱۸۸۸ بود. قاسم سیف برای من نقش براند را در نظر گرفته بود و در مقابل چون یک چهره زیبا را برای نقش اگنس(نقش مقابل براند) میخواست؛ خانم افسراسدی را برای این نقش انتخاب کرد. ما نمایش «براند» را آذر و دی ۱۳۵۸ در تئاترشهر اجرا کردیم و در همان دیماه من و خانم افسراسدی با هم ازدواج کردیم.
معروف شدن بین اهالی تئاتر
و بازگریزی به سالهای گذشته؛ علیمردانی دوباره مهمان برنامه را دعوت به خاطرهبازی میکند. فیلم تئاتر «پاتریس لومومبا» پخش میشود. همت بعد از پخش این فیلمتئاتردرباره آن میگوید: نام اصلی این نمایش «فصلی در کنگو» نوشته «امه سزر»است که من در این نمایش نقش وجدان آفریقا را بازی میکنم. درباره این نمایش باید بگویم که این نمایش نقطه عطفی در کارنامه من است که سبب شد به واسطه بازی در این نمایش به اهالی تئاتر شناسانده شوم. در آن روزها که این نمایش را اجرا میکردیم بسیاری از هنرمندان تئاتر به خاطر هوشنگ توکلی کارگردان نمایش و اکبرزنجانپور که در این نمایش بازی میکرد به دیدن نمایش ما آمدند و سبب شد که بازی من هم دیده شود. وقتی که این فیلمتئاتر از تلویزیون پخش شد یکی از همسایههای خانه پدریام در شیراز جلوی مادرم را میگیرد و میگوید: اصغرآقا کت نوتری نبود که بپوشد. چون در این نمایش به خاطر نقشام کت مندرسی داشتم واین خاطره از آن دوران در ذهنم باقی مانده است، همین الان هم که این فیلم تئاتر در استودیو پخش شد یاد این خاطره افتادم و دوباره خندهام گرفت.
پلان سکانس اصغر همت در سریال امام علی(ع)
بدون اغراق تا این لحظه هر اجرایی از اصغر همت در استودیو پخش شد را ندیده بودم. اما حالا نوبت به امام(ع) میرسد. قسمت کوتاهی از این سریال پخش میشود که اصغر همت را در نقش مروان در یک تکگویی بلند به نمایش میگذارد، لا به لای این تک گویی دو بار از نمای شهره لرستانی بازیگر دیگر این سریال استفاده شده بود. اصغر همت درباره این سکانس میگوید: این یک پلان سکانس بود که قرار نبود قطعی داشته باشد اما گویا در حین فیلمبرداری در دو جا دوربین لرزش دارد به همین خاطر از نمای لایی استفاده کردهاند. باید این را هم اضافه کنم که ما ایرانیها اگر در هر چیزی اختلاف نظر داشته باشیم در مورد علی(ع) نظر موافق داریم و مشترک هستیم. علیمردانی به شیوایی دیالوگهای این سریال اشاره میکند و همت میگوید: در کارهای معاصر که بازی میکنم وقتی میخواهم دیالوگی را بیان کنم بیشتر دنبال مفهوم هستم اگر چندین برداشت داشته باشیم هر برداشت با برداشت دیگر متفاوت است. اما در سریال امام (ع) یک حرف واو را هم نمیشد جابجا کرد. چون همه چیز سرجای خودش است و نوعی دیالوگ نویسی تاریخی است که نمیشود به راحتی در آن دست برد. همین جا هم میخواهم که از بهرام زند یادی کنم که به من و چند نفر دیگر از بازیگران این سریال اعتماد کرد که ما خودمان در این سریال به جای نقشهایمان حرف بزنیم.
دروغی که در چهل تیکه برملا شد!!
وقتی علیمردانی بدون هیچ مقدمهای میپرسد که قضیه علی آزاد چه بود؟ اصغر همت با جدیت پاسخ میدهد دروغ محض است. یک سوال مجهول و یک پاسخ کوتاه مرا سردرگم کرد. علی آزاد کیست؟ و قضیه این دروغ چیست؟ دیری نمیپاید که همت قضیه را باز میکند. خیلی زود متوجه میشوم که هر چه هست مربوط به سریال امام علی(ع) است. همت میگوید: وقتی علی آزاد برای بازی در سریال امام علی به بندرعباس آمد من در آنجا بودم اتفاقا ایشان با من هم اتاق شد. او خیلی خوشحال بود هم از این جهت که در این سریال بازی میکرد و هم به خاطر نوهای که تازه برای او به دنیا آمده بود. روزی که او میخواست نقشاش را بازی کند خیلی مضطرب و پریشان بود. او باید وارد خیمه امام علی(ع) میشد. من در آن روز با لباس معمولی سر صحنه بودم چون پلانی نداشتم. دیدم که او پریشان است و گریه میکند. و حتی این جمله را هم گفت که من روسیاهم… چطوری برم…. بعد از آن ما به تهران برگشتیم و در یک دوشنبهای همراه هم به دفتر تهیهکننده رفتیم و چک مان را گرفتیم شاید یک هفته بعد بود که خبر رسید که آقای آزاد سکته کرده است و از دنیا رفته است. پس این قضیه که علی آزاد وارد خیمه امام شد و دیگر برنگشت یک دروغی بیش نیست.
ماندگارترین دیالوگ اصغر همت
علیمردانی میپرسد که ماندگارترین دیالوگی که تا به حال بیان کردهای چیست؟ در فیلم «درمسیرتندباد» سکانسی بود که در آن پدر و دامادی را به تبعیدگاه میبرند در آنجا من به مادرم(شهلا ریاحی) که برای این اتفاق بی تاب است، میگویم: برو خدا رو شکر کن که توی این مملکت همه چیز رو میشه با پول خرید…والا الان سر هر دوتاشون بالای دار بود.
جمله پایانی اصغر همت مربوط به جمله طلایی اوست. او به شعری از حافظ اشاره میکند و میگوید پیش از این شاید به خاطر کلمه همت که در این بیت شعر حافظ بکار رفته است، آن را دوست داشتم ولی کذر زمان نظر مرا عوض کرد؛ حافظ میگوید: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست