کرامتی که در کارنامه کاریاش بیشترین همکاری را با رسول ملاقلیپور داشته و علاوه بر بازیگری، دستیار برنامهریز و تهیهکننده برخی آثار او نیز بوده است، درباره آشنایی خود با این فیلمساز به ایسنا گفت: از طریق محمدرضا علیقلی که کار موسیقی «پرواز در شب» رسول ملاقلی پور را انجام داده بود، به عنوان دستیار برنامهریز به او معرفی شدم. در آن زمان رسول قصد داشت فیلم “افق” را بسازد. وقتی سناریو را به من داد تا بخوانم، اعلام همکاری کردم و به این شکل همکاریام با او آغاز شد. ما شش ماه پیشتولید داشتیم و شش ماه فیلمبرداری “افق” طول کشید که البته در فواصلی کار تعطیل هم میشد، چون در لوکیشنهای مختلفی از جمله بوشهر، شمال، تهران و کیش فیلمبرداری داشتیم و برای این جابهجاییها اغلب چند روزی کار تعطیل میشد. “افق” یک نقطه عطف برایم بود به این دلیل که با رسول ملاقلیپور آشنا شدم و بعد هم روابط ما جدای از همکاری بسیار دوستانه شد. یک سال بعد رسول فیلم “مجنون” را کار کرد که در آن فیلم بازی کردم و به نوعی تهیهکننده کار هم بودم. بعد از آن “پناهنده” و “سفر به چزابه” را نیز با او کار کردم.
او درباره آنچه در طی این سالها از رسول ملاقلی پور برایش به یادگار مانده است، گفت: اولین کار جدی من به عنوان دستیار برنامهریز در سینما فیلم “افق” بود و من بسیار از او یاد گرفتم. به این معنا که به شکل عملی در سینما فعالیتم را آغاز کردم و این تجربه بزرگی را برای من رقم زد و وقتی کار تمام شد به طور کلی دستیاری را رها کردم. ما ۲۵۰ حلقه فیلم داشتیم و به نوعی سر این کار مونتاژ را نیز یاد گرفتم. ویژگیای که همیشه برای من به عنوان خاطره خیلی خوب و مثبت از او باقی مانده، این وجه از کار بود که کمتر کارگردانی را دیده بودم که تا این اندازه به مونتاژ مسلط باشد. او وقتی فیلمبرداری میکرد مثل این بود که فیلم را میدید. رسول وقتی پلانها را میگرفت جای برش اول و آخر هر پلان را به خوبی میدانست و حتی در حد فریم در حین فیلمبرداری میدانست که کجا باید کات دهد. درکی که از مونتاژ داشت خیلی خوب و غریزی بود و من در کمتر کارگردانی این را دیدهام که تا این اندازه دقیق مونتاژ کند. وقتی پلان یک به دو آثارش کات میخورد جوری گرفته شده بود که میدانست فریم شروع و پایان کار کجاست. به لحاظ فنی جزء کارگردانان خیلی خوب و خاص سینمای ما بود. این ویژگی را من آنجا از او یاد گرفتم.
این بازیگر افزود: از سوی دیگر رابطه من و رسول صرفا همکاری نبود و خیلی بیش از این بود. تقریبا سناریو اکثر آثارش را خوانده بودم و ریز به ریز در جریان نگارش آنها بودم. وقتی طرح مینوشت با هم گپ میزدیم و در نوشتنش با هم بودیم و تکه تکه جلو میرفتیم و تجربه خیلی خوبی با رسول در این چند کار داشتم. دوستانی که سر این کارها بودند میتوانند به نوعی شاهد این مدعا باشند که ما ورای همکاری با هم رفیق بودیم چرا که احساس میکردم من او را خیلی خوب میفهمم و متقابلا او نیز همینگونه بود و تا انتها که “سفر به چزابه” بود این همکاری ادامه یافت.
کرامتی در ادامه بیان کرد: به جرات میتوانم بگویم رسول رفیقباز خوبی بود. آدمی بود که خیلی به دیگران اعتماد نداشت، اما اگر با کسی وارد اندازهای از رابطه میشد که طرف مقابل برای او قابل اعتماد میشد بسیار رفیق خوبی بود و گاهی حیرت میکردم از این حد از همراه بودن، او گوش میکرد و حتی مشورت میداد. البته این بیاعتمادی گاهی به خودش هم لطمه میزد و گاهی با هم سر این موضوع کَلکَل میکردیم چرا که اگر نسبت به کسی بیاعتماد میشد به شدت احساساتی برخورد میکرد و حتی گاهی منطق هم نداشت. خوشحالم در این کارهایی که با هم انجام دادیم، رفاقت ما حرف اول را میزد. او بسیار رفیقباز، بامرام و بامعرفت بود. مگر آنکه بیاعتمادی میدید و یا رفتاری که این ارتباط را خدشهدار کند که دیگر نمیشد جلویش را گرفت. رسول به سرعت عصبانی میشد و به سرعت هم عصبانیتش فروکش میکرد و هرگز چیزی را در دلش نگه نمیداشت.
او با اشاره به آموختههایش از رسول ملاقلیپور در فیلم “افق” بیان کرد که زندگی حرفهایاش به قبل و بعد از این فیلم تقسیم میشود و افزود: جدیترین کار سینمایی من و عامل به سینما آمدنم “افق” بود و طبیعی است که من قبل از “افق»” هرآنچه از سینما میدانستم تئوریک بود و کار عملی من در سینما و درک و فهم آن با “افق” شکل گرفت. به نوعی فهمیدم که عملا سینما چیست.
از دستیاری تا بازیگری در “مجنون”
او در پاسخ به اینکه آیا سختگیریهای رسول ملاقلیپور باعث شد که دستیاری را کنار بگذارد؟ گفت: خیر، انصافا رفتار او با من به نحوی بود که اتفاقا همه کسانی که با او کار کرده بودند متعجب بودند، چرا که او بسیار به من اعتماد داشت. همانطور که گفتم من تئوریک سینما را بلد بودم و اولین بارم بود که به شکل جدی در سینما کار میکردم و رسول اصلا به این دانش تئوریک قائل نبود. اما من عملا از او خواستم که دکوپاژ دست من باشد و با بازیگران کار کنم وصحنه را آماده کنم تا او بیاید و فیلمش را بگیرد. حتی به خاطر دارم که به او گفتم اگر آمدی و دیدی میزانسن را نفهمیدهام یا دکوپاژ اشتباه بود و یا جای دوربین اشتباه است، آن وقت فکر دیگری میکنیم. بنا بر همین اصل هم پیش رفتیم و او دیگر اعتماد کامل داشت و اگر من میگفتم مثلا از فلان پلان شروع کنیم بحث نمیکرد، چون میدانست که من دکوپاژ او را فهمیدهام و برای راحت پیش رفتن کار این تصمیم را گرفتهام. از سوی دیگر به دلیل اینکه با بازیگران تمرین میکردم و اغلب او میدید که من چه پیشنهاداتی برای بهتر شدن بازی میدهم، به من گفت چرا خودت بازی نمیکنی، گفتم که خیلی علاقهای به بازیگری ندارم و بیشتر کارگردانی را دوست دارم. او به من گفت تو خودت بهتر از همه بازی میکنی و باید در یک فیلم من بازی کنی. همین شد که وقتی خلاصه فیلمنامه “مجنون” را برایم تعریف کرد، آنقدر کاراکتر برای من جذاب بود که پذیرفتم تا در مقابل دوربین او بازی کنم. به این خاطر از دستیاری به سمت بازیگری رفتم.
او اضافه کرد: در طول سالهایی که با رسول کار کردم واقعا یک بار هم با من تندی نکرد و آنقدر این رابطه دوستانه بود که شاید گاهی من عصبانی میشدم و داد و بیداد میکردم اما او هرگز این کار را نکرد. به خاطر دارم سر فیلم “افق” یک روز باید میرفتیم و پلانهای خُرد باقیمانده را میگرفتیم. او به من گفت برو پلانها را تو بگیر، من حالم خوب نیست. من هم گفتم کار را تعطیل میکنم تا خودتان این کار را انجام دهید، که به من گفت حق چنین کاری را نداری. برو و پلانها را بگیر، من این کار را انجام دادم و انصافا هم تمام پلانهایی که گرفتم در فیلم استفاده کرد و هیچکدام را نگفت که اشتباه گرفتی یا بد گرفتی و بخواهد بیرون بگذارد. او میدانست که من خوب میفهمم و میدانم که چه میخواهد.
این بازیگر در پاسخ به اینکه آیا در این سالها فیلمسازی را نزدیک یا شبیه به رسول ملاقلیپور دیده است؟ گفت: واقعیت این است که خیر؛ رسول بسیار خاص بود. وقتی پلانی را میگرفت تماما درگیر ریتم درونی پلان بود و با حس و حال این کار را میکرد. این ریتم درونی شامل حرکت دوربین، سرعت این حرکت، ریتم میزانسن و… بود که همه اینها از درون او غلیان پیدا میکرد و من کمتر کسی را دیدهام که حس و حال خودش را به پلان منتقل کند. از نظر تکنیکی هم رسول بسیار کاربلد بود.
رسول ملاقلیپور به سمت سینمای اجتماعی تغییر مسیر داده بود
کرامتی درباره اینکه آیا فکر میکند اگر رسول ملاقلیپور زنده بود همچنان مسیر سینمای دفاع مقدس را پیش میبرد یا تغییر مسیر میداد؟ بیان کرد: رسول در همان زمان هم تغییر مسیر داده بود و به سمت سینمای اجتماعی رفته بود. آثارش نشان میدهد و اگر برگشت و «هیوا» یا «مزرعه پدری» را ساخت به این معنا نبود که این سینما را رها کرده است. به طور کلی اکثر آثارش اجتماعی بود و بیشتر به سمت سینمای روایی، قصهگو و کاراکترمحور پیش رفت و این جنس از سینما را تجربه کرد. قطعا اگر امروز میبود، نگاهش خاصتر میشد و حتی اگر میخواست سینمای دفاع مقدس کار کند این نگاه متفاوت میبود. او گاهی در گفتوگوهایش شعار میداد که دیگر کار دفاع مقدسی نمیسازد، اما همانطور که گفتم در عین حال که سریع عصبانی میشد، به سرعت هم این عصبانیت فروکش میکرد. “مزرعه پدری” رسول شاهد این ادعاست که یک کار شسته و رفته و گردنکلفت در سینمای دفاع مقدس است.
او در پایان گفت: همیشه یکی از حسرتهای من این است که رسول چرا اینقدر زود و ناگهانی رفت. چقدر جای او در سینمای ما خالی است و ای کاش میماند، چون اگر بود حتما میتوانستیم شاهد اتفاقات بهتری از او باشیم.
در اختتامیه شانزدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «مقاومت» قرار است «نشان رسول» (یادمان رسول ملاقلیپور) به سینماگر خلاق در حوزه انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و مقاومت اهدا شود.