تاجبخش فنائیان، کارگردان تلویزیون، تئاتر و استاد دانشگاه، میگوید، بسیار سخت است ما بتوانیم، شخصیتهایی مثل کریم اکبریمبارکه را با آن همه تواضع و شناخت هنری، دوباره به جامعه تحویل دهیم.
مجتبی رمضانی:
شنیدن اخبار مربوط به کرونا و درگیری بسیاری از هنرمندان و فوت آنها با این ویروس، موضوعی تلخ است که این روزها با آن مواجه هستیم. یکی از این هنرمندان تازه درگذشته، کریم اکبریمبارکه است؛ بازیگر عرصه تئاتر و تلویزیون که هنرنمایی او در سریالهایی چون «امام علی(ع)» و «مختارنامه» فراموش نشدنی است. به همین دلیل با تاجبخش فنائیان که هم دوره و دوست این هنرمند بوده است، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
شما علاوه بر همدوره بودن با کریم اکبریمبارکه، در سریال «حجربنعدی» هم ایشان را به عنوان دستیار کارگردان، در کنارتان داشتید. از این تجربه بگویید.
من و کریم اکبریمبارکه، در دوران تحصیل، هم دوره بودیم. من در دانشکده هنرهای دراماتیک بودم و ایشان در دانشکده هنرهای زیبا. ما یک دوره تحصیلی را با هم طی کردیم و با هم مراحل هنری را پشت سر گذاشتیم. ایشان در سریال «حجربنعدی» که من کارگردان بودم، محبت کردند، آمدند و به عنوان دستیار کارگردان به من کمک کردند. این همکاری بیشتر جنبه رفاقتی داشت. ایشان به لحاظ فروتنی، تواضع و مهربانی، در حد و اندازهای بود که حاضر بود برای دوستش، دستیاری نیز انجام دهد و این خصلت و شخصیت او، همیشه زبانزد دیگران هم بود. تواضع، مهربانی، بزرگواری و هنرمندی، خصلتهای انسانی مثالزدنی او بود. این صفتها را به دلیل اینکه ایشان اکنون از دنیا رفتهاند، به او نسبت نمیدهم، بلکه در زمان حیاتشان هم، همه، از جمله بنده، روی خصلتهای انسانی و مهربانی ایشان، اتفاق نظر داشتیم.
کریم، هیچ وقت به هیچ وجهی و در هیچ شرایطی به خودش غره نمیشد و این موضوع در خصلتش نبود. ما بعضی اوقات، یک کاری که انجام میدهیم، گمان میکنیم یک سر و گردن از دیگران بالاتر هستیم ولی ایشان با کارگردانهای بسیار بزرگ و مطرح ایران در مقام بازیگری و دستیاری، کار کردند. همه، چهره ایشان را در نقشهای مختلف به یاد دارند ولی او هیچگاه به خودش غره نشد. آدم هیچوقت نمیتوانست از رفتار و نوع برخورد او به این نتیجه برسد که ایشان یک هنرمند متفاوت است و این میتواند برای ما آموزنده باشد.
رسالت هنرمند را چه چیز میدانست؟
ایشان باور داشت که در هر مرحلهای از هنرمندی که باشی، تازه یکی از مردم هستی و چیزی فراتر از آنها نداری. این موارد، تفکرات شخصیاش بود؛ لبخند مهربان، احترام به همه. یعنی زمانی که شما با ایشان برخورد میکردی، گمان میبردی که فقط با شما آنقدر محترمانه و مهربانانه برخورد میکند، اما در برخورد با همه افراد همین ویژگی را داشت.
ایشان با همه مهربان بود و این خصلت در حافظه همه کسانی که او را میشناختند، یک شخصیت دوستداشتنی، مهربان، متواضع و خالص به یادگار گذاشته است. فقدان ناگهانی ایشان، اصلا آسان نبود و من به شدت شوکه شدم. این روزهای کرونایی، آدم منتظر است که خودش هم از دنیا برود ولی خبری که از ایشان رسید، من را خیلی منقلب و غمزده کرد.
آقای اکبری در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل میکرد و شما در دانشکده هنرهای دراماتیک بودید. اولین آشنایی شما کجا و چگونه شکل گرفت؟
من و اصغر همت هم در دو دانشکده مجزا بودیم ولی خوب همدیگر را میشناختیم. تعداد ما زیاد نبود؛ مثلا ده نفر در دانشکده دراماتیک و ده نفر هم در دانشکده هنرهای زیبا. باهم یک دوره بودیم و کار میکردیم؛ کارهای دانشجویی میکردیم، همدیگر را میدیدیم و با هم آشنا میشدیم، همدیگر را دوست داشتیم و باهم ارتباط داشتیم.
اولین کار تئاتری که باهم انجام دادید در خاطرتان است؟
مطمئن نیستم ولی فکر میکنم در نمایش «حروفیه» هم ایشان بودند. من شاخصترین و شفافترین کاری که در ذهنم به خاطر دارم، همان «حجربن عدی» است که مدت طولانی باهم کار کردیم. حقیقتا قبل از آن را به یاد ندارم. اما دوستان بسیار خوبی برای هم بودیم.
شما نزدیک به چهار دهه استاد دانشگاه بودهاید و پیش از آن هم دانشجو. به نظرتان مراکز آموزشی ما، آیا همیشه توانستهاند هنرمندان را به طور درست به جامعه هنری معرفی و وارد کنند؟
در خیلی از دورهها، شخصیتهای بزرگی وارد عالم تئاتر، سینما و تلویزیون شدهاند که هنوز هم هستند و حتما در بعضی جاها از ما بهتر هم هستند. همین الان، استعدادهای خوبی، نه فقط در دانشگاه، بلکه در سطح جامعه حضور دارند که اگر مدیریت هنری جامعه بتواند با درک این استعدادها و هدایت درست و مرحله به مرحله، آنها را پیش ببرد، آن موقع خواهیم دید که چه اتفاقهای خوبی خواهد افتاد. ولی الان بهنظر میرسد که استعدادها مقداری بیپناه هستند و مدیریت نمیشوند. استعدادها واقعا به مدیریت احتیاج دارند ولی هرگز نمیشود منکر استعدادهای خیلی خوب شد.
در حال حاضر، من به عنوان داور، در مصاحبههای جذب دانشجوها برای ورودی کنکور شرکت میکنم، میبینم چه استعدادهای شگرفی میآیند و امتحان میدهند و بعضا هم قبول میشوند و یا به دلیل نمره پایین در امتحان کتبیشان، رد میشوند، ولی به لحاظ عملی استعدادهای خوب و همچنین بچههای خوبی هم هستند؛ منتهی نیازمند مدیریتی هستیم که بتواند شبکههایی ایجاد کند که به صورت هماهنگ این استعدادها را به جامعه عرضه کند.
البته این سخت است که ما شخصیتهایی مثل کریم اکبریمبارکه را که این همه تواضع، هنر و شناخت دارد، بهراحتی در جامعه بتوانیم شناسایی کنیم و به صورت تکثیر شده به جامعه تحویل دهیم. شما ببینید از آن نسل، محمد کاسبی و کاظم بلوچی هم هستند، اینها واقعا هنرمندان بزرگیاند و اصلا شوخیبردار نیستند، منتهی شناخته نمیشوند و از آنها به آن شکلی که باید و شاید بهرهبرداری و استفاده نمیشود.
همه این ها مربوط به مدیریت اشتباه است؟
مدیریت ناآشنا، چون اگر مدیریت نا آشنا باشد، نمیتواند طراحی کند، نمیتواند آدمها را بشناسد، نمیتواند سازماندهی کند، نمیداند چه کسی و در کجا، چگونه میتواند تاثیرگذار باشد.