بازیگر، نویسنده و کارگردان نامآشنایی است. اگر در میان آثار تلویزیونی بگردیم به سریال “خانه ما” و “چراغ جادو” و خیلی از آثار ماندگار دیگر میرسیم، در سینما و تئاتر کارهای مؤثری در کارنامهاش دیده میشود. جالب است که با عروسکگردانی “مدرسه موشها” ساخته مرضیه برومند وارد دنیای سینما شد و در مجموعه “گلنار” صداپیشگی کرده است.
مسعود کرامتی پس از آن با رسول ملاقلیپور آشنا میشود و دستیاری او در فیلم سینمایی “افق” را به عهده میگیرد که اولین تجربه او در زمینه سینمای حرفهای بود. کرامتی سال ۱۳۷۱ مؤسسه سینمایی «کارنامک» را تأسیس کرد. کرامتی داماد پری امیرحمزه و باجناق امین تارخ است. اولین یا شاید به یادماندنیترین اثرش فیلم “پاتال و آرزوهای کوچک” است.
نقش آصف مجموعه تلویزیونی “بیگناهان”، حضورش در جاندار، هیئت مدیره، محکومین، چهارراه استانبول، ضد گلوله، راه بیپایان، سفر به چذابه، میهمان ناخوانده به عنوان بازیگر به چشم میآیند. در روشناییهای شهر، کودکانه، چراغجادو، خانه ما و برخی از آثار دیگر در کارنامه کارگردانیاش دیده میشود. دستیار کارگردانی “دزد عروسکها” و فیلم “افق” ملاقلیپور و همچنین مشاور فیلمنامه “مدرسه پیرمردها” دیگر کارهایی است که میتوان در فهرستِ کارهای مسعود کرامتی قرار داد.
پروندهای را برای فقدان محتوا در برنامهها و سریالهای تلویزیون باز کردهایم که به عنوان اولین نفر سراغ مسعود کرامتی رفتیم و با او لحظاتی به گفتوگو نشستیم. این هنرمند پیشکسوت عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون در خصوص فقدان محتوا در آثار نمایشی خصوصاً در برنامهها و سریالهای تلویزیونی، گفتوگویی زنده در لایو تسنیم داشت که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
* مصاحبه را با کمکاری شما آغاز میکنیم. دلیل خاصی دارد؟
خیلی کمکار نشدم. سالی یکی دو کار دارم به نظرم کافی است. البته دلیلش این است کارهایی که پیشنهاد میشود به زعمِ من خوب نیست. واقعیت این است بخشی از کمکاری من به خاطر این است یکسری کارها را نمیپسندم. البته الان قرار است سریال خانگی به نام “میدان سرخ” به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان را کار میکنم.
* بحث ما، فقدانِ محتوا در آثار نمایشی است که البته بیشتر متوجه تلویزیون میشود. چرا دیگر تک و توک سریال دلچسب و موفق و پربیننده داریم. چرا این اتفاق افتاده است؟
ما به شدت در مدیریت فرهنگی دچار اشکالیم. اتفاقی که در تلویزیون و به تبع آن در سینما و تئاتر افتاده گرفتارِ شوراهایی شدند که قرار بود متون نمایشیشان را چه صحنهای و چه تصویری تصویب کنند. اما این شوراها به خطا رفتند و همه را هم به همین سمت و سوی خطا بردند. شوراها در واقع وظیفهشان چه بود؟ نظارت و مراقبت داشته باشند. این مراقبت آرامآرام تبدیل به اصل ماجرای این ارتباط بین جماعتی که کار هنری میکردند و مدیریتی که نظارت داشته باشد . اما از این مسیر به سمتِ آن رفت که تبدیل به مراقبت شد. کسی که ایستاده مراقبت کند که دست از پا خطا نکنید. این دست از پا خطا نکردن محدودهاش تنگتر شد!
به نظرمن اتفاق اساسی که در این ارتباط افتاد، این بود که نویسندگان به خصوص در عرصه تلویزیون آمدند کمکم با این شیوه خودشان را وفق دادند. وفق دادن با این شرایط ضربه مهلکی به آثار دراماتیک زد. به این معنا که در شوراها کلیت، کیفیت، ساختمان، مضمون و موضوع همه اینها تحتالشعاع آن “مراقبت” قرار گرفت.
ممیزیها از اصولش به سمتِ حذف و پاک کردن سکانسهای تأثیرگذار رفت. همه این اتفاقات در حالی افتاد که به کل اثر توجه نشد و قرار بود کیفیت را مراقبت کنند. واقعیت این است کسی به آن کیفیت توجه نکرد و شکل و شمایل تولید کار در تلویزیون لطمه بزرگی خورد. تا آخرین لحظهای که متنی جلوی دوربین برود معلوم نشد آن کار انجام شود یا نشود. ممکن است گاهی پیشتولید را هم آغاز کردند و جلوی آن کار گرفته شد.
جماعتی که الان در این حرفه مشغول کارند مجبورند خودشان را وفق بدهند چون زندگیشان از این راه میگذرد. این اتفاق از نویسندگان ما شروع شد، به شوراها رفتند و وقتی با اصلاحاتِ این شوراها مواجه شدند و به آنها گفته شد اینجای متن را خط بزنید و حذف کنید. در حالیکه وقتی نویسنده کلیت متنی را مینویسد این اجزا لحظه به لحظهشان آن کلیت را میسازد. اکثریت نویسندگان گفتند حذف میکنیم! اما آنهایی که با این مقوله جدّیتر برخورد میکردند کمکم کنار کشیدند.
* یکی از کسانی که کنار کشید، خود شما بودید؟
صددرصد. واقعیت این است به عنوان کسی که مینوشتم، همان ابتدای سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲، برخوردی که در تلویزیون و ارشاد با دو متن سینمایی و تلویزیونیام کردند، هیچوقت متنی را برای تصویب به جایی نفرستادم و کم کم نوشتن برای من فراموش شد و کنار گذاشتم. طبیعتاً دستهای که باقی ماندند با این شرایط کنار آمدند. چون آن شرایط به جای تربیت و هدایت، مسیر دیگری را در پیش گرفت. تبدیل به شرایط عجیب و غریبی شد که هیچ توجهی به کلیت آثار نمیشد. روز به روز این حلقه تنگتر شد و قصهها، ماجراها، سناریوها، فیلمنامهها و نمایشنامهها خالیتر از محتوا شدند. به جای تبادلنظر، مراقبت را در دستور کار قرار گرفتند که این ماجرا با کوچکترین اتفاقی یا به تنبیه، اخراج و حذف آدمها منتهی شد.
* شاید نکاتی باشد که باعث شد شما با تلویزیون قهر کنید؟
به هیچ عنوان با تلویزیون قهر نکردم. چون اعتقادم بر این است که من به عنوان شهروند و یک ایرانی، تلویزیون بخشی از حق و حقوق من است. اصلاً قرار نیست من قهر کنم منتها نکتههایی که وجود دارد که میان ما فاصله میاندازد. اگر کسانی در تلویزیون به من بگویند با این شرط باید بازی یا کارگردانی کنی، نمیپذیرم و کار نمیکنم. سراغ کارهایی میروم بتوانم از آنها دفاع کنم.
* شما به نویسندگان و شوراهای تصویب فیلمنامه و تولید سریالها اشاره کردید، بفرمایید مقصّر ماندگار نشدن این سریالها کیست و چه شاخصههایی در این میان وجود دارد؟ رمز ماندگاری این آثار چیست؟
واقعیت این است دوران گذشته هم این مشکلات بود اما الان فضا تنگتر و اوضاع بدتر شد. خیلی از پارامترهای مهم به مسئله اقتصادی مرتبط است؛ امروز کارگردان میخواهد با تهیهکنندهای قرارداد ببندد یکی از مفاد آن به فلان دقیقه تصویربرداری در روز برمیگردد. این روزها که نُرم میزان تصویربرداری به ۱۰ تا ۱۲ دقیقه رسیده است. این پیشبینی زمان و محاسبه آن، شتابزدگی را با خودش میآورد. وسواس و حساسیت در تصویربرداری را از بین میبرد و ظرافتهای تصویری و بصری و توجه به ساختارهای فیلمنامه مغفول باقی میمانند.
مدیران فرهنگی موفق شدند که ملت از تلویزیون رو برگردانند
در طول این سالها اتفاقی که افتاده، این است مدیران فرهنگی به خصوص در تلویزیون درگیر این موضوعاند. این که میگویم به خصوص تلویزیون، سینما و تئاتر فارغ از این نیست و آنها هم درگیرند. طبیعی است تلویزیون در این میان، ثابتقدمتر است و بیشترین تعداد کارها را میکند و سابقه بیشتری دارد. به نظرمن از تلویزیون رسوخ کرد به وزارت ارشاد(سینما و تئاتر)، اتفاقی که افتاده، مدیران فرهنگی موفق شدند که ملت از تلویزیون رو برگردانند.
مدیران نمیخواهند صندلیشان از دست برود
* به برنامههای تلویزیون نگاهی کنیم متوجه معضلی میشویم که متأسفانه همه اتفاقاتِ درست برنامهسازی را تحتالشعاع خودش قرار داده است و آن توجه زیاد از حدِ تهیهکنندگان و مدیران تلویزیون به وایرالشدن در فضای مجازی است. برای محقق شدن این اتفاق، دست به هر کاری میزنند و گاهی از خط قرمزهایی هم عبور کردهاند. چرا در عرصه برنامهسازی به این سمت حرکت کردیم؟
واقعیت این است که همه اینها از سر بیبرنامگی و نگرانی است. نگرانی به عنوان آدمهایی که قبل از وظیفهشان به عنوان مدیران نهادها و ارگانهای فرهنگی، بیشتر نگهبان و مراقبند. این مراقبت از کجا میآید؟ یعنی کسی که میزی پیدا میکند به خاطر اینکه این میزِ مدیریت را از دست ندهد، نگرانیاش تا حدی است که میخواهد بماند و کاری کند. اما شکلش تغییر میکند و بیشتر از دیگران، مراقب خودش است. تا این میز و صندلیاش را از دست ندهد. در واقع جایگاهش متزلزل نشود؛ این همه دغدغه آن مدیر است.
* واردِ بحث سریالهای نمایشخانگی و فیلمهای سینمایی شویم.متأسفانه آثار به سمت مضامینی میرود که اصلاً به فضای مشکلات جامعه نمیخورد. خیلی تجمّل و اشرافیگری در این آثار دیده میشود که انگار تمام تلاششان رسیدن به سریالهای سطحی ماهوارهای است. ماشینها و لباسهای آنچنانی نشان میدهند؛ بیشتر به فروششان میاندیشند تا جلبِ نظر مخاطب و القای مفاهیم درست؟
صددرصد حق دارند. تهیهکنندهای که سرمایهگذاری میکند بالأخره به اقبال مخاطب توجه دارد. وقتی مخاطب اقبال از اثری داشته باشد همه ارکانش دیده میشوند. آن معروفیتها و دیده شدنها باعث بالا رفتن دستمزدها میشود. من مخالف این نیستم فضای سریالخانگی و فیلم سینمایی حتی تجملّی باشد اما حرفی برای گفتن داشته باشد. قصه و مضمونی داشته باشد که عدهای به مفاهیمش فکر کنند و درگیرش شوند. بحثم ظاهر نیست بحث سر محتوا است. آن گمشدهای که این روزها میتوان در میان آثار نمایشخانگی، به عنوان حلقه مفقوده از آن یاد کرد.
متأسفانه هرچه وقیجانه و مستهجنتر، مشتری بیشتری پیدا میکند. رکیکبودن و شکل بیادبانهای که در ارتباط کاراکترهای فیلمهای سینمایی و آثار کمدیمان به خصوص وجود دارند. این فیلمها و آثار از طرفِ مخاطب امتیاز میگیرد و مخاطب به آن اقبال نشان میدهد.
* موضوع دیگر دستمزدهای بازیگران است. بسیاری اعتقاد دارند نمایشخانگی و اسپانسرهای تلویزیون در این میان مقصّرند. نظر شما چیست؟
به نظرمن سوء تفاهمی درباره دستمزد بازیگران بوجود آمده است. همه بازیگران دستمزد آنچنانی نمیگیرند و تعداد انگشتشمارند که دستمزدشان بالا است. اتفاقاً تلویزیون این معضل را ایجاد کرد؛ تلویزیون مشخصاً به تهیهکنندهاش میگفت سراغ فلان شخص برود و آن شخص میگفت این قدر میگیرم که تهیهکننده میگفت من ندارم و تلویزیون میگفت من میدهم او را بیاورید. از تلویزیون شروع شد و به نمایشخانگی رسید و آنجا شدت و عدت پیدا کرد. عده خاصی این ویژگی را دارند که مدیران و مردم دوستشان دارند؛ ترکیبی شده که بتازند.
* نکته دیگر محتوای غلطی است که در فضایمجازی برخی اوقات به واسطه اظهارنظرهای وقت و بیوقت برخی از سلبریتیها اتفاق میافتد. درباره این معضل هم صحبت کنید که بسیار در ذائقهسازی سطحی مخاطب تأثیر دارند؟
اگر راجع به پزشکی از من بپرسید (خنده) احتمالاً من جواب شما را خواهم داد. من نمیگویم بلد نیستم و متأسفانه در جامعهمان فرهنگ به شکل غریبی جا افتاده و عجیب است هیچ جای دنیا مردمش حتی مردم عامه اطلاعاتش به اندازه مردم کشور ما نیست.اما در حد اطلاعات، تیتروار و به شکلی خبری! راجع به خیلی از مسائل اطلاعات دارند اما عمقی ندارند. باعث شده که همان سطحینگری در تمام عرصهها از بالا تا پایین جامعه ما خودنمایی میکند و همینطور است. سلبریتیهای ما خارج از محدوده نیستند. من میبینم برخی اوقات راجع به مسائل و موضوعاتی به شکلی حرف میزنند انگار در این مسئله کارشناساند. زمانی که در جریان کلِ این نوشته و مطلب قرار میگیری، میبینی در حدِ تیتری شنیده و اظهارنظر کرده است.
* من شنیدم در قدمهای اولیه پخشِ سریال “خانه ما”، مورد هجمه قرار گرفتید و حتی گفتند باید این سریال متوقف شود؛ صحت دارد؟
بله. سر “خانه ما” بحث این بود که به ما میگفتند خانوادهای که نشان میدهی بیتربیتند. چون مثلاً پسرِ خانواده اختلاف سلیقهاش با پدر خانواده را مطرح میکند. من همیشه دلخور بودم که چرا واقعیت ارتباطات خانواده را نشان میدهیم. کجا در زندگی معمولی فرزندی پاسخ پدرش را نمیدهد اما مؤدبانه؛ همان نوعی که ما نشان دادیم. اختلاف سلیقهها در سایه احترام به یکدیگر مطرح میشد. خوشبختانه با حمایت مدیران وقت شبکه سه، معضل برطرف و “خانه ما” پخش شد.
* اگر بخواهید نسخه به روز شدهای از سریال “خانه ما” بسازید چه ویژگیها و فضاهایی در آن وجود خواهد داشت؟
قطعاً غیرقابل پخش است و امکان ندارد پخش شود. واقعیت این است خانواده، زندگی در سطح جامعه، خیابانها، همهجا و روستاها شکلی پیدا کرده که به هیچ عنوان هیچ شباهتی با آن چیزی که تلویزیون ما تلاش میکند نشان دهد، ندارد.
* هنوز هم بسیاری به هنگام صحبت درباره کارهای دفاعمقدس و جنگی، نام رسول ملاقلیپور را میآورند؛ رمز موفقیت امثال این فیلمسازان چه بود؟
من ۷، ۸ سال طوری کنارش بودم و با هم کار میکردیم. از دستیاری شروع کردم و بعد هم سه فیلم بود که برایش بازی کردم. رمز و رازِ کارهای رسول ملاقلیپور، چیزی که در واقع تأثیرش را مردم میدیدند پر از شور، هیجان و مملوء از عصیان بود. اینها پارامترهای مهمی در کارهای نمایشی است. خود رسول از همه این ویژگیها برخوردار بود. آدم عصیانگر، پرخاشگر اما گاهی خوشقلب و دلسوز بود. همه امتیازها را در فیلمهایش میدیدیم.
* در جمعبندی بحثی که داشتیم راهکاری برای برونرفت تلویزیون از این معضلها و مشکلات و رسیدن به محتوایی جامع در برنامهها و سریالهایش، داشته باشید.
به نظرمن اول و آخرش نگاه شان را عوض کنند. یعنی یاد بگیرند که طور دیگری جهان را نگاه کنند و طور دیگری با مردم و مخاطب رفتار کنند، به نظرمن غیر از این راهی نیست.