پیشکسوت باشگاه استقلال گفت: شما میتوانستید مال و حرف و همه چیزتان را با خیال راحت پیش حجازی امانت بگذارید و او هرگز در امانتداری خیانت نمیکرد.
بهتاش فریبا ۲ خاطره از روزهایی که با زندهیاد ناصر حجازی در اردوهای مختلف ورزشی شرکت داشت، با ما درمیان گذاشت.
در سالروز تولد ناصر حجازی چه صحبتی درباره شخصیت او دارید؟
ناصر امنترین مرد فوتبال ایران بود. روحش شاد. اینقدر مرد بود که شما میتوانستید مال و حرف و همه چیزتان را با خیال راحت پیش او امانت بگذارید و او هرگز در امانتداری خیانت نمیکرد. من همیشه برایش احترام قائل بوده و هستم.
خاطره جالبی از او دارید؟
در سنگاپور بودیم. شب او به اتاق من آمده بود و داشتیم تخته نرد بازی میکردیم که همسرش بعد از تماس با اتاق ناصر به اتاق من زنگ زد و سؤال کرد که ناصر آنجاست؟ من هم گوشی را به ناصر دادم. بعد از یک سلام و علیک کوتاه با دست اشاره کرد که یک کاغذ و قلم به او بدهم. من هم سریع یک خودکار و کاغذ پیدا کردم به او دادم و شروع کرد به نوشتن. نوشت، نوشت، نوشت و نوشت تا بالاخره گفت خدانگهدار! بعد از او پرسیدم ماجرا چه بود که گفت «هیچی خانم سفارش خرید میداد تا از اینجا برایش به تهران ببرم» بعد هم کلی خندیدیم.
خاطرات زیادی با او دارید؟
بله ما در استقلال و تیم ملی همیشه کنار هم بودیم. با هم به المپیک، جام ملتها، جام جهانی و جام باشگاههای آسیا رفتیم. در سفر به فرانسه قبل از جام جهانی هوا سرد بود به همه اعضای تیم ملی بارانیهای بلند مشکی داده بودند. جواد الله وردی رفت و یک ماسک وحشتناک که شبیه به فرانسوا میتران، رئیسجمهور بعدی فرانسه بود خرید و شب که شد بارانیاش را پوشید و یقهاش را بالا آورد و ماسک را زد تا به اتفاق من و حسین فرکی برویم دم اتاق بچههای تیم و آنها را بترسانیم که همه هم جا میخوردند.
ولی وقتی رفتیم دم اتاق ناصر، بنده خدا وقتی در را باز کرد به شدت وحشت کرد و بعد که متوجه شد کلی با هم خندیدیم. در سفر به آرژانتین برای جام جهانی هم دو شب در داکار پایتخت سنگال ماندیم. نیمه شب من و ناصر حجازی و حسین کازرانی به اتفاق جواد الله وردی گرسنه شدیم و تصمیم گرفتیم به رستوران برویم ولی همهجا خاموش و تعطیل بود. رفتیم داخل آشپزخانه دیدیم دو سیاهپوست آنجا خوابیدهاند. بیدارشان کردیم و گفتیم گرسنهایم ولی آنها پاسخ دادند بروید صبح بیایید چون آشپزها رفتهاند. هرچه اصرار کردیم آنها قبول نکردند.
برگشتید به اتاقهایتان؟
نه! جواد الله وردی گفت الان به خدمتشان میرسد. رفت به اتاقش و با همان بارانی و ماسکی که همراهش بود برگشت و با فریاد به سمتشان دوید و آنها پا به فرار گذاشتند و از هتل خارج شدند. بعد با ناصر و بقیه از یخچال سوسیس و تخممرغ برداشتیم و دلی از عزا درآوردیم.
حرف آخر؟
ناصر حجازی برای اهالی فوتبال تا ابد زنده است.