پرسپولیس! تمام شلوغبازیها را از یاد برده و کاری به کار حریف خانگی ندارد! فقط اراک! فقط آلومینیوم.
یکم- دعوای کهنه و نو که با سختجانی و دفاع همهجانبه طیف اول و هجوم اغلب بیحوصله گروه دوم، اتفاقات جالبی را در مسیر حرکت به سوی دستیابی به فرداها رقم میزند، معمولاً در بزنگاههای خاصی به تقابل نو با نو یا چالش سرنوشتساز کهنه با کهنه (ارتجاع فکری با کهنهاندیشی ترسان از رخ دادن هر حادثهای) میانجامد!
در هفتهای که در آنیم، پیکار پر از اتفاقات منتظره و غیر منتظره گلگهر با تراکتور، نمایشی بود سمبولیک از پایبستگی تفکرات گلگهر به باورهای نه در معرض نسیم تغییرات ولو سطحی امیر که با یک نمایش عادت شده و یک حجم از فشارهای عادی و قابل تحمل، سعی میکند بازی را درآورد! متأسفانه برای گلگهر، بازی این بار هم درنیامد! در نهایت کمچارگی و فاقد تدبیر نمودن، بازی «رو» و فوتبال سادهخواه و سادهبین گلگهر، دستش بیشتر از آن باز شده که بتوان بستش! حتی تیم در عمل بیمربی تراکتور که به شجاعی و عباس چمنیان برای فردای بهتری چشم بسته، مغلوب تدابیر و تفکرات صاحبخانه نشد! انتقادها و انتقاد از خود آقای سرمربی، هنوز پاسخ نداده است! پس کی؟ شاید وقتی دیگر! پس چگونه؟ احتمالاً این وضع حمل استراتژیک در گرو تاکتیکپذیری از نوع دیگری هست!
نبرد نو و کهنه را نواندیشی مثلث شجاعی، حاجصفی و دژاگه به سود خود پیش میبرد! و این میتواند به این معنا هم باشد:
…دیر کردی امیر! دیر شده است برای فرار از زنجیرهای ناکامی!
دریای بندانگشتی!
دوم- نبردی هم داریم میان صاحبان اندیشه که گه میبرند و گه میبازند! نو با نو، که مثلاً این هفته به سود ابراهیم صادقی تمام شد! و این یک باخت معنادار بود! باختن یک تفکر که عمق زیادی ندارد! دریاچههایی وسیع به عمق یک بند انگشت! که گاه میرسد به ۱۰ بند انگشت! سایپا از بچههای خود- که هنوز نابازیکنند و ششدانگ نشدهاند- بازی بهتری گرفت! در روز خاصی همه ضرورتهای به خصوصی در جهت خواست سایپا درآمد! فکری میگوید: روز ما نبود و ما تفکر برآمده از ساعت سعد و ساعت نحسی را قبول نمیتوانیم داشت! نبرد نواندیشی را استقلال، این بار باخت! عیب کار کجا بود؟
فقط اراک، فقط آلومینیوم
سوم- پرسپولیس- اراک! دریای بندانگشتی اینجا هم میتواند مزاحمتساز باشد! یادگیریهای سطحی، مهارتهای بدون عمق و فاقد ریشه را یاد میدهد! مهارت در ماهر نشدن! مهارت در دور زدن انواع مهارتها و اینجاست که تیمهای خرابکار و تیمهای فداکار، به لطف از خودگذشتگی و سختگیری نسبت به خود، موی دماغ همه حریفان میشوند! درست مثل همین تیمی که برای بازی در اراک، بدون ساخته شدن ساخته شد و گریبان همه را میگیرد، چه سفت هم! یقهگیرانی واقعی! دوندگانی بیامان! دوندگان بیمحابا! پرسکنندگانی که در بند نمیشود و نمیتوانیم و نباید بشود(!!!) نیستند! هم پرفشار پرس میکنند و هم هر ۹۰ دقیقه را، شدیدتر از حریفان میدوند و با دست خالی هم، با ارادهتر از حریفان میدوند! و امروز، حکم گوشت نپز را برای پرسپولیس ایفا میکنند! ۹۰ دقیقه روی آتش اما دیرپز و تو بگو صد درصد نپز! لقمههای دندانشکن!
اما پرسپولیس! تمام شلوغبازیها را از یاد برده و کاری به کار حریف خانگی ندارد! فقط اراک! فقط آلومینیوم!
این بار بازیکن نما
چهارم- چهکار باید کرد؟ واکنش ما که هیچ کنشی نداریم و هیچگاه قادر به پیشدستی کردن هم نیستیم، چگونه باید باشد؟ خودمان را به آن کوچههای دیگر باید زد؟ شتر دیدی، ندیدی را چقدر مناسب این حال میدانیم! باز هم چشم بستن! باز هم چشم بندی! و باز هم خود را به آن زدن؟ که چه بشود؟ به چه باید و میتواند تا بشود؟ انکار واقعیات؟ نادیده انگاشتن اتفاقاتی که تشتش، از سر هر بامی افتاده است و با چه سروصدایی هم!
از مربی، از آقای جناب مربی، چه کاری برمیآید؟ خودش هم برود توی زمین و گل هم بزند؟ یا خودش هم برود توی زمین و بازیکن بدون اعصاب تیمش را اول چپ و راست و سپس به خط راست هدایت کند؟ چهکار باید کرد؟ ما چه کارهایم در این ماجرا؟ دایه مهربانتر از مادر؟ گیرم که وارد هم شدیم و افتادیم وسط، خب؟ بعدش چی؟ فقط تنبیه؟ فقط جریمه؟ پس نقش تأدیب چه میشود؟ پس چه کسانی باید این خاطیان را با روشهای درست و دقیق و صحیح و تربیتی، ادب کند؟ اصلاً ادب داشتن و مؤدب بودن، صنار میارزد؟
بغل گوش مربی، هر چه میخواهند میگویند! استفاده از واژگان بالای ۱۸ سال و ۲۰ سال هم منعی ندارد! و بعد ما دنبال مقصر میگردیم؟ قبلاً وقتی به این مرحله میرسیدیم، پای تماشاگرنماها را میکشیدیم وسط! حالا که ورزشگاه خالی است، مسبب کیست و سببساز هم؟
شاهدی رسید
علی کریمی
پنجم- حرف این است! نه همه حرف که یک گوشه آن این است: …فوتبال مدیرانی لازم دارد درجه اولتر! ممتازتر! برّاتر! بروتر! به انواع مواهب موجود و ممکن، رسیدهتر و چشم و دل سیرتر!
نمونهاش را هم در خود فوتبال و بین فوتبالیها داشتهایم و داریم! مردانی که مورد قبول و حمایت دلی و قلبی مردمند! حرف ما در همین مورد و مصداق آخری هم این است:
اگر فوتبالیها، خودشان هم سرشان درد میکند برای دستمال بستن، اینجا هم شخصیتهای جدیتر، اجتماعیتر، دریادلتر، مقدمند! نظایر دایی، امثال کریمی، از جنس مهدویکیاها! یا مثل فرهاد مجیدی و رحمتی و محمد خاکپور! نه کسانی که در هیچ دایرهای از فکرآوری، کارآوری، پولآوری و مقبولیت، جایی ندارند در قضیه ابتلای مهرداد میناوند به بیماری جانکاه «کرونا» که به لطف پروردگار و دخالت علی کریمی در روند بهبود است تفاوت علی کریمی بودن و غیر آن به خوبی آشکار شد! علی کریمی، چون علی کریمی است و مقبولیت قارهای دارد، به موقع کاری کرد که خودش آن را «انجام وظیفه» و «هیچ نکرده» میداند!